اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد
سلام به همه ی بازدیدکنندگان سه علی سه
امروز به یه مطلب جالب برخوردم که گفتم واسه شما هم بذارمش
چندتا اعتراف باحال و خنده دار (آخرشه)
من که از خوندنش خیلی حال کردم و کلی خندیدم
شما هم اعتراف خودتون رو در قسمت ادامه مطلب و نظرات بنویسید
فکر کنم هممون کلی اعتراف خنده دار داشته باشیم
همین الان به ادامه مطلب بروید و اعترافات رو بخونید
شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
.
.
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
.
.
.
اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
.
.
.
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
.
.
.
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
:Dبا خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
:l گفتم تسلیت میگم
.
.
.
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
.
.
.
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حتماً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
.
من بچه که بودم دو تا اردک خیلی ناز داشتم که یهو یکیشون مریض شد و رو به موت منم اردکمو که مریض شده بود گذاشتم تو حمومون و کلی لباس کشیدم روش که گرمش بشه. بخورم تو حموم گزاشتم واسش تا بخار کنه و اردکم حال کنه هیچی دیگه صبح که بلند شدم مرده بود هنوز نفهمیدم چرا مرد شما میدونید عایا اگه میدونید به منم بگید.تا از این خماری درام
یادمه۴سال یواشکی کوشی داشتم مامانم هم نفهمید هیجی دیکه منم خودم رفتم اعتراف کردم آی کتک خوردم
اتراف میکنم تک فرزندی خیلی سخته بابا ادم حوصلش سر میره بعد میگن خوش ب حالت چه خوش ب حالی داره اخه ؟؟؟؟ولی ی چیزیش خوبه ها همه چی تو خونه مال خودته.نه؟؟؟؟
خوب ادامش زنگ دوم زبان داشتیم معلم زبانمونم میخاست امتحان بگیره به ادکلن هم حساسیت داشت ما هم چون خیلی دوسش داریم خودمونو پر کردیم از ادکلن هیچی دیگه نیومده فرار کرد و ما هم خوشحال از اینکه امتحان نمیگیره که ناگهان مدیر سر رسید و بردمون یه کلاس دیگه و علاوه بر صفری که برای انظباط گرفتیم صفر دیگری برای نمره ی زبان نیز اوردیم ماشا الله.زنگ اخر معلم نداشتیم ولی مدیر برای تنبیه این دو زنگ همه ی ما رو در اون سرما بیرون نگه داشت در اون لحظه
این مدیر بود^-^
این معلم زبان و تاریخ بود^_^
و اینم بچه ها و من…..
سال پیش عروسی پسر عمم بود منم عادت ندارم لباسای دخترونه و ازین عروسکیا بپوشم تصمیم گرفتم تیپ دلخواهمو بزنم لباسای پسررررونه واااای ب ارزوم رسیدم جونم براتون بگه شلوارکم ۶ جیبه تیشرتم از این کلاهدارا کفشام kito موهامم پسرونه جلو چشمام ریخته بودم خدایی اخر تیپ بودم وقتی رفتم داخل جمع دخترا همه جیغ زدن و دادو و فریاد برو بیرون پسره پرو گفتم من پسر نیستم دخترم مگه باورشون میشد هیچ دیگگه پرتم کردن بیرون عوضیااااااااا تا اخر شب سر پله ها نشستم هر پسری رد میشد می گفت داداش چرا بیرونی منم میگفتم داداش پا نزار سر دلم ک خونه اون شب هم بدون شام موندم کوفتشون بشه همه خوردن من بدبختو گرسنه رهاااااااا کردن اینم نتیجه پسر شدن من ……….
بعد اوشونا نمیدونستن پسر برا مجلس شلوارک نمیپوشه؟
یه روز تو مدرسه با بروبچ تصمیم گرفتیم معلمامونو عزیت یا عذیت یا عظیت یا عضیت راستی عضیت چطوری نوشته میشه؟ بگذریم تصمیم گرفتیم ازارشون بدیم تا هم وقت کلاس بره و درس نپرسه هم یختی حال کنیم هیچی دیگه سوزن اوردیم تو کلاس گذاشتیم رو صندلی معلم تاریخمون ولی خیلی زبله فهمید یه نگاه عاقل اندر صفیحی بهمون کرد و یه صندلی دیگه اورد و ازمون پرسید و همه یه صفر خوشگلی گرفتیم زنگ دوم رو تو پست بعدی میگم زیاد میشه
اذیّت این مدلی نووشته میشه
خخخخخخخخخخ مرسی ولی واقعا یادم رفته بود چطوری نوشته میشه
اعتراف میکنم که
اگه قرار باشه اعترافاما اینجا بنویسم کلن باید به عنوان بهترین معترف شناخته بشم!!حیف که نمیشه خیلی چیزا رو گفت!!!
مثلن وقتی که با دوستم که اون موقع تازه ترم یک ودو هم بودیم(یادش بخیر چه زود گذشت چهارسال)اشتباهی رفتیم دم دستشویی پسرا اما باور کنید تابلو نبود دم درش تازه ما همون یه دونه کلاس رو هم تو اون دانشکده داشتیم،هیچی اقا در بدو ورود ما (که اینم قبلش بگم که حاضر بودیم با هرکی چشم تو چشم بشیم جز استادمون!!!)از تو آینه یهو چشم تو چشم شدیم با استادمون بنده خدا داشت دستاشا میشست هیچی دیگه هول شدیم یهو من واسه اینکه ضایع نشیم در اومدم گفتم:سلام استاد خسته نباشید!!!!و اومدیم بیرون
وای خدا یعنی همش یه طرف، خسته نباشید گفتنم به استاد هم یه طرف!!!
اعتراف میکنم وقتی تازه دستگاه تصفیه اب گرفته بودیم من هروقت میرفتم تو اشپز خونه شیر اب تصفیه رو یکم باز میذاشتم که یه وقت رسوب نکنه….
اعتراف میکنم بچه که بودم دوستم اومده بود خونمون بازی کنیم. اومدم توپو شوت کنم دوستمو شوت کردم اونم در جا غش کرد منم از ترس فرار کردم رفتم تو انباری قایم شدم تا شب. بنده خدا کارش به بیمارستان کشید!
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار تو کوچمون پر از مورچه شد! منو دوستمم خواستیم تریپ نجات محله رو برداریم! رفتم خونه تو یه بطری هرچی قرص و دارو تو خونه داشتیم ریختم تو بطری اب یه عالمه هم فلفلو نمک زدم توش بعد عین کپسول اتش نشانی میریختم رو مورچه ها! بعد که دیدیم چیزیشون نمیشه گفتیم وایی اینا ضد ضربه ان فرارررررر
یه بار که میخواستم برم ورزش و دوستم گفته بود سر راه براش نوشابه انرژی زا بگیرم .چون دیرم شده بود با عجله دویدم تو یه سوپر مارکت و تند تند گفتم اقا این نوشابه های.. چنده؟ مارکش چیه؟ کو؟ کجاس؟؟ فروشندهه خیلی ریلکس تو چشام زل زد و اروم گفت: مدرسان شریف!!
۱۷ سالم بود و خیلی بچه مثبت بودم و تاحالا با دختری حرف نزده بودم.
یه دختره زنگ میزد بهم منم تا صداشو شنیدم قطع کردم.بعد چند بار زنگ زدن با عصبانیت و هول بهش گفتم: ببین من اهل دختر حرف زدن نیستم!
کصصاففت هم دختره بهم خندید هم دوستای دوروبرم!!
بعد ۶ سال هنوز دوستام مسخرم میکنن میگن هنوزم اهل دختر حرف زدن نیسی؟
سلام.
عالی بود
این اعتراف مربوط میشه ب اریا هم کلاسیم افاسره کلاسه اقتصادبودیم استادگف اریا بیاد ی نموداربکشه وx و y رو مشخص کنه وبگه کدوم طول کدوم عرض؟اریا هم باغروره خاصی روب ۴۳نفرایستادو ب محورxگف عرض و ب محورy گف طول.واااااااااااااااااااااااااااااااای ای کاش شمام بودید کلاس رفت هوا استادم اربس خندید سرخ شد فرض کنین
اعتراف می کنم وقتی برادر کوچیکم ازم چیزی می خواد انجامش نمی دم تا لجش در بیاد و التماسم کنه…!
اعتراف میکنم بچه تر که بودم هروقت به tvنیگا میکردم و فیلم تولدمو میدیدم فک میکردم اگه یه تیکه از شیشه tv رو بشکونم دستم میره توفیلم بعد همه فرار میکنن و میگن:اااااا
چندتا شیما؟؟ بعدمنم فک میکردم چقد نخبه تشریف دارمو میگفتم من اجی مجی کردم هاهاها…بعدشم یه نیگا به خودم میکردم میگفتم من با این لباس تو خونه ای روم نمیشه برم تولد..خخخخ;) نخبه ای بودم برای جامعه حااااال کن!!
یکی از شکسته های بزرگی که یه دختر میتونه تو زندگیش بخوره اینه که جزوه اش کثیف بشه…
دیروز یه لیوان آب خیلی شیک و مجلسی ریخت رو جزوه هندسم 🙁
من برم بمیرم 🙁
مشکلی نیس عزیز دلم منم این بلا سرم اومده حس خیییلی بدیه انکار تمام زندکیت خراب شده.
واقعنی؟
من زیر بارون جزوه بدست تو راه کلاس درس میخونم
اعتراف می کنم عاقا من هر اومدم اینترنت رو هر چیزی که کلیک میکنم پنجره ای با این مشخصات باز میشه تبریک کاربر گرامی شما برنده شدید و … بعد به هرکی میگم میگه آره واسه مام همینطوریه به نظر شما ما خوش شانسیم آیا؟؟؟؟
اعتراف می کنم …
کوچیک که بودم وقتی در یخچال رو باز می کردم موقع بسته کردن لای درو نگا می کردم ببینم کی چراغش خاموش میشه. هر کی این کارو می کرده لایک کنه.
اعتراف میکنم که نمیدونم چرا برای بعضی از اعترافای خوب بعضیا رای منفی میدن…..
اعتراف میکنم پسر عمه ام داشت میگفت دخترا دو دستند
۱٫زشت و پولدار
۲٫خوشگل و بی پول
بعد اون وسط خواهرش گفت پس من یک پدیده ی نادرم
دلم خوشه دختر عمه دارم
یه روز میخاستیم بریم سایت اعصاب معلممونو خورد کردیم چون میگفت نمیبرمتون هیچی دیگه از زور اصبانیت داد زد((هر کی میخاد پاشه بره))ما هم با کمال پر رویی همه بلند شدیم واز کلاس خارج شده و به سمت سایت رفتیم
عاقا اسم من معصومه است …هرکسی به هر اسمی دلش میخادمنوصدامیکنه؟
دوستام بهم میگن(مستی)
مامان اینا صدامیکنن(معصوم)
برادرزاده ام تازه۲سالشه تازه زبون بازکرده میگه عمه(مصی)
بی افم بهم میکه(معی)
میترم فرداپس فردا (م) صدام کنن
این اعتراف مربوط میشه به خواهر کوچکیکم لیلا که اون موقع ده ساله بود تقریبا.این خواهر من خیلی شکمو بود و عاشق حلوا بود.یه روز که داشتیم تو خونه باهم حلوا میدرستیدیم کاملا از خودبیخود شده بود دور گاز میگشت تا اینکه حاضر شد و گذاشتیم زمین که بهش شکل بدیم جوری دهنش اب افتاده بود طفلک که یه قطره از آب دهنش چکید رو زمین.الان واسه خودش خانومی شده ولی همونقدر حلوا دوس داره
بچه بودم رفته بودم عکاسی عکس بگیرم لبم یکمی زخم شده بود مامانم واسم رژلب زد تا معلوم نشه حالا هرکی عکسرو میبینه میگه چرا رژلب زدی
منم با اعتماد ب نفسه بالا میگم ن کجا رژ زدم رنگه خوده لبامه بچه بودم خعلی قرمز بودش
اعتراف میکنم چند سال پیش دوستم نوک اتود میخورد منم اومدم تو گوگل سرچ کردم((ایا نوک اتود خوردنی است)) یه بارم سرچ کردم((حوصلم سر رفته میخام بازی انلاین بازی کنم)) گوگلم کم نیاورد نوشت((اونقدر فلش گیم بازی کن تا جونت دراد))
اعتراف میکنم کلاس اول که بودم معلممون میگفت من با دوربین خونه های همتونو نگاه میکنم اگه مرتب نباشید نمرتونو کم میکنم هیچی دیگه منم اون سال اونقدر مرتب شدم که خانوادم نزدیک بود شاخ درارند
اعتراف میکنم با وجود بیست سال سن هنوز دست چپ وراستمو قاطی میکنم دوستام مجبورن با اشاره چشم بهم بفهمونن کدوم طرف برم.یه اعتراف یگم اینکه هنوز فرق ارفاق و انفاقو نمیدونم وصدبار تا حالا واسه همین سوتی دادم.
من چون مامانم شاغله بعضی وقتا بابام غذا درس میکنه اصن فقط میتونم بگم دست پختش تو حلقم!غذا که درس میکنه همه چیو قاطی میکنه به عنوان غذا میزاره جلومون 🙁
پیاز اندازه سرم…گوجه هم که اصن بیخیالش…برنج خمیر…داخل ماکارونی کشمش و گردو میزاره 😐
سالاد هم که درس میکنه خیارو از وسط دو نصف میکنه کاهورو هم که اصن درسته میزاره تو سالاد بقیه مخلفاتم به همین شکل 😐
اگه هم بش بگیم چرا اینجوریه میگه هر چی تو غذاس باید ببینیش اشتهات باز شه…
خو پدر من حوصله غذا درس کردن نداری درس نکن از بیرون غذا میگیریم خیلیم باکلاسه…مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
ینی ادم بره زیر۱۸چرخ ملاغه نده دست این مردا…بخدااااا…
حالا خوبه بابا شما اینارو درس میکنه بابا من قربونش برم ک حتی میزنه تخم مرغ هم میسوزونه
من بابام سوپاش فقط خوشمزس غذا که میخواد درس کنه میگه چی میخورید؟ما هم با اشتیاق بش میگیم ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوپ! 😀
هه هه بازم خیییییییییییییلی خوبه
اعتراف میکنم که سر کلاس دینی بودیم بعد معلممون میخواست با ماژیک بنویسه دید ماژیکش رنگ نمیده بعد گفتم خانوم دکمشو فشار ندادین!!!!این بدبختم دوساعت داشت دنبال دکمش میگشت…!!بعد یه مدت تازه فهمیده که سر کارش گذاشتم!!!چقد خندیدیم!جاتون خالی…!!
اومدم یه اعتراف کنم بلکه دلم اروم بگیره.میخواستم بگم کنترل تلویزیون خیلی کصافطه :/
مث کنترل ما…
بیشعور هرچیم میزنمش تربیت که نمیشه…!
اعتراف می کنم وقتی کوچیک بودم پسر خاله ها ی بابام که بزرگ بودن اذیتم می کردن بعد من وقتی اونارو می دیدم که دارن میان گریه می کردم و می گفتم مامان بازم اینا اومدن!
اعتراف میکنم الان آجیم داره تو خواب حرف میزنه منم ترس تمام وجودمو فرا گرفته.. یکی نیس به من بگه تو که جنبه نداری چرا تا نصف شب بیدار میمونی…!!!
اعتراف میکنم تا دست به جزوات دانشگاه میزنم جزوه میگه: بیااااااااااااااااااااادوری کنیم از هم بیااااااااااااااااا با من تو بدتر شووووووووووووو بیااااااااااا از من تو رد شوووووو
اعتراف میکنم یه بار رفتم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنم،واسه همین یه لقمه جور کردم رفتم در کلاسشون) رفتم در زدم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، منم گفتم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید ………..
ایول.کار جالبی بودا…
اعتراف میکنم بیشتر وقتا در یخچالو بدون دلیل باز میکنم
علی مطمءن شدم امتیاز منفیا کار خودته
جاتون خالی سه شنبه امتحان ترم معارف داشتم بعد برگه اومد زیر دستم جوگیر شدم که بابا همه رو بلتم ایول و اینا
اما::::::::::::
اون قسمت که باید رابطه ی خدا با جهان رو با رابطه ی انسان با صنعت رو مقایسه میکردم
یه سوتی جالب دادم نوشتم فرق است میان خدا یی که وجود بخشیده با::::::::::::: باغبانی که ساختمانی را بنا کرده !!!!!!!!!!!!!!!!!! 😆
یکی نیست به من بگه اخه خنگول خانوم باغبون که ساختمون نمیسازه اون معماره لامصب
😆 😆 😆
اعتراف میکنم وقتی به سایت سه علی سه اومدم از اونروز به بعد یک بار هم که شده سر میزنم به سایتش
اعتراف کلا نمی کنم چون من خیلی خوب بودم ….. به افتخارم….
اعتراف میکنم من عاشق خوندن اعتراف هایی هستم که بخاطر امتیازمنفی زیادمخفی شده……ببخشید خلاصه خودمم یه لایک منفی بهشون میدم…؟؟؟؟
اعتراف میکنم یه بار یکی شماره یکی از دوستاما میخواست یه لحظه گیج شدم شماره دوستما برای خودش فرستادم
سلام اعتراف میکنم یه روز تو مدرسه داشتم میدویدم که به دبیرمون برسم…هیچی دیگه خودتون حدس بزنید چیشد!!
زمستون بود پاهام قفل کرده بود الکی الکی بووووووووومب افتادم زمین! وای فقط دنبال این بودم که از اونجا فرارکنم…ولی…..
یه دفه دیدم دوستم هرهر مث اسب میخنده به پاهام اشاره میکنه!! نیگا کردم دیدم بعلهههههههههههههههههه
شلوارم از خشتک تا زانو به صورت افتضاح و خنده داری جر رفته….:( آقا خانوم منو میگی داشتم آب میشدم سریع رفتم تو کلاس چادر دوستمو دور کمرم بستمو بچه ها شروع کردن به شعر خوندن…منم با اون چادر همراهیشون کردم هی قر میدادم…اصن یه وعضی…وقتی مامانم شلوار آورد گفتن شیما بیا دفتر کلاس رفته بود رو هوا!!! دبیرمون غش رفته بود…کصااااافط فط فط…اصن شانس نداریم
اعتراف میکنم الن ۳ماه مدرسه شروع شده ومن تازه ثبت نام کردم وهیچی ازدرساموبلدنیستم ازشانس بدمن امتحاناتم شروع شد
من خودم نابغه کل درساموقبول میشم واولین نفرتوی کلاس میشم
.
.
تعجب نکنیدمنظورم از اول شدن ازآخربود.ازآخراول میشم
آخ آخ داداش شاید باورتون نشه ولی منم دقیقا عینه خودتم خخخخخ یه هفته اول مدرسه رو رفتم دیدم حوصلم نمیا دیگه نرفتم تا یه هفته پیش دوباره رفتم ثبت نام کردم 😀 فک میکردم فقط خودمم ک انقد نابغه ام ایول!!! حالا کی میخواد امتحانا دی رو پاس کنه. وااااااااای فیــــــــــزیک!!! 🙁 ینی با این طرز درس خوندن من ب نظرتون آیا امسال من دولتی تهران قبول میشم؟؟؟؟ خخخخخخخخخخخ بله ک قبول میشم 😀
جهت اطلاع:
(((((خخخخخ
مخففه….خدا خفت کنه خیلی خنده دار بود خندیدیم….)))میباشد
دینگ دینگ دینگ
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تو کوچمون فقط من اسکیت داشتم
دوستم باباشو اورده بود که اسکیتارو ببینه شاید براش بخره
داشتم بازی میکردم
یهو از پشت صدام کردن
برگشتم نگاشون کنم
کوچمونم سرازیری بود
یهو شاتالااااااااااپ
خوردم زمین
هیچی دیگه وسط کوچه پهن شدم
بابا دوستمم گفت بیا….میخوای توام همینجوری بشی…
ورفت…
عاغا حالا اعتراف خودم
اعتراف میکنم یکی از بچه های ۳علی۳ کد پیشواز محمد علیزاده رو میخواست
تو گوگل سرچ کردم واسش بیارم
واسم خود سایت ۳علی۳ رو باز کرد
من…..
۳علی۳……
کد پیشواز مورد نظر……..
اوایل ازدواجمون طفلک شوهر جون هر چی شلوار می خرید می آورد که یه نمه واسش کوتاش کنم منم به دو دلیل بیش از اندازه شلوارشو کوتا میکردم و متاسفانه وقتی می پوشید واقعا افتضاح میشد تیپش.البته خودش متوجه نمیشد چون سرش گرمه کار بود.دلیل اول واسه اینکه خاک و خولو جارو نکنه بیارره خونه و دلیل دوم واصلی اینکه میخواستم خوش تیپ نباشه.آخرشم نمیدونم کی بهش گفته بود که تو چرا شلوارت با کفشات قهرن این همه.پدر عشق بسوزه خخخ
باحال بود عزیزم
اعتراف میکنم یه بار میخواستم سیب زمینی سرخ کنم اومدم سیبززمینی هارو اماده کردموگذاشتم تا سرخ شن هیچی اقا گذاشتم روگاز تا بپززن وخوذمم رفتم تو اتاقم مامانم ازسرکاراومد در ااتاقو باز کردم بهشون سلام بدم که دیدم ………………………………………………
سیب سرخ کرده رو میپزن؟
اعتراف میکنم هرباری که اینجا اعتراف مینویسم سه ساعت یه بار به سایت سرمیزنم ببینم اعتراف ام چند تا لایک خورده…..
♥☺♦♣♠
اعتراف میکنم گوشی داداشم سوخته براهمین گوشی باباموبرده بابامم گوشی مامانموبرده مامانم گوشی منوبرده
این وسط من دبخت شدم بی گوشی….
شماره بی افموداده بودم به یکی ازهمکلاسیام اسمش سحره
که یه خبری روازطرف من بهش برسونه
حالابعدچندروزاون یکی دوستم که بغل دست سحرمیشینه اومده بهم میگه سارانمیخام ناراحتت کنم ولی سحربا بی افت دوست شده..!
اخه اینم دوسته ماداریم….من اصلابه روی سحرنیاوردم که ازقضیه خبردارم ولی دیگه کلاسم باوجودسحربرام تبدیل شده به جهنممممممممممممم.
اعتراف مبکنم ازطریفم مامانم چندوقتیه خیلی به تیپم گیرمیده من ۱۵سالمه..جلوموهاموبلوندکردم همونn8..پسراهم که ماشالله بی جنبه وقتی بامامان میرم بازار یاشماره میدن یاتیکه های خفن میزنن..براهمین من همیشه یه نیم ساعت قبل بازاررفتن بامامانم دعوادارم دارم ازسراینکه میگه موهاتونندازبیرون ارایش نکن و….اه اعصاب ادموکفری میکنه
این دوران هم خواهد گذشت ما هم یه روزی سر این چیزایه پوچ الکی عصابمونو خورد میکردیم ولی جز بچه بازی چیزی نیست.
عاغا اعتراف میکنم منم یه روزی ۱۵ سالم بودااا…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چه جالب مثل من!
باوجود اینکه مامانم بعضی وقتا گیر میده،اومده میگه موهاتو زیتونی کنی خیلی بهت میاد!
گفتم:عه مامان؟؟؟؟از شما بعیده…
اعتراف میکنم یکی از دغدغه های فکریم اینه که وقتی تو حموم آب گرمو وا میکنم به کجای حموم پناه ببرم که آب سرد اولش روم نپاشه!!!!
یه بار تو فامیل داشتن ازم تعریف میکردن,منم خیرسرم اومدم فروتنی کنم گفتم نه بابا اغراق میفرمایین منم یه خری مثل شمام..!
خخخخخخخخخخخخخ واقعا گفتی؟ بعد تو افق محو شدی عایا؟
جدیدترین اعتراف من:
سر شبی با دل تنگ و حوصله سر رفته از این خوابگاه کوفتی واسه دختر یکی از آشناهامون زنگ زدم که دلم براش تنگ شده بود هیچی آقا وسط احوالپرسی رسمی، اومدم بگم:زنده باشی که یهو گفتم زنده ای؟؟!! اونم چی با حالته پرسشی!!(یکی نیست بگه مگه قرار بود بمیره؟؟!! )حالا فک کنید طرف حداقل ۱۵ سال ازم بزرگتره!!!اینم از دلتنگی و احوالپرسی کردن ما!!!
عالی بودعاشق اعترافات تون شدم
اعتراف میکنم خیلی دلم برا اول دبستانم تنگ شده موفعی که قم قمه برمیداشتیم دسته دوستامونو میگرفتیم لی لیی میپردیم شعر میخوندیم مامانم برام لقمه درست میکرد بچه ها اولین روز میترسیدن گریه میکردن اما من نه معلم ازمون میپرسید آ مثل ما میگفتیم آب. وایییییییییییییییی خدای من باور کنید موقعی که دارم مینویسم خندم میگیره همیشه وقتی از مدرسه میومدم جنگولک بازی در میووردم که دارم مدرسه میرم اما حالاااااااااا خسته کنندس… .
***یادش بخیر***
خخخخ من الانم که راهنمایی ام با بروبچ الیسا الیسا بازی میکنم تو مدرسه به این میگن کودک درون
عاقا یه اعتراف یادم اومد.به احتمال زیاد شنیدین که طرف تو دعوا حواسش نبوده بر میگرده میگه اقا شماره ۱۱۰ چنده.این موضوع دقیقا برایه ماهم پیش اومده.یکی از دوستایه بابام که خیلی باهم رفتو امد داریم یه دوماد داره بچه تهرانه ما هم که بچه رامسریم حالابگذریم.دخترشو دومادش اومده بودن رامسر.خلاصه یه روز قرار گذاشتیم خانوادگی همه باهم بریم بیرون. خلاصه رفتیم پمپ بنزین .اونجا که منتظر بودیم ۲تا اقاهه داشتن باهم دعوا میکردن اقاهه برمیگرده به عموم(دوست بابام)میگه اقا شماره ۱۱۰چنده؟ دومادشون میگه-۰۲۱۱۱۰عمومم میگه نه بابا اینجا مگه تهرانه که کد ۰۲۱رو بگیره بایدبگیره ۰۱۹۲۱۱۰
من :-/…
خوده سوتی :-/
یعنی دهنه سوتی رو بستن
وای خیلی باحال بود
فدات ابجی جون:)
حالا شماره ی ۱۱۰ چنده؟
همتون باهالین
این روزا همه هال رو دارن شما چی هال دارید یا حال؟
خخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم این دنیای مجازی و اینجا من و کلا از درس و کنکور انداخته 🙁
قبول نشم رشته دلخواهم رو وای به حالتون :-s
دعا کنین…
هم واسه من هم واسه همه کنکورای ِ سایت …
تو یه جمله بزرگترین اعتراف زندگیمو میکنم یه روز برا اینکه ببینم این فاطیا چ خیری از گیر دادن به ماها میبرن چادر سرم کردم رفتم شروع کردم به گیر دادن چند لحظه بعد دیدم پسره میگه خانوم این کارا بت نمیاد نگو شالم افتاده بود یهو چادرمم لیز خوردافتاد منو بگو خجالت خجالت دخترارو بگو بدو بیراه میگفتن>>>>خیلی خندیدیم
اعتراف میکنم خیلی از پس گردنی زدن خوشم میاد همیشه داداشمو میزنم یکی از ارزوهای دست نیافتنیم هم پس گردنی زدن به اوباما است……..
این چه وضه سیستم اموزشیه اخه خب چرا انتگرالو میزارن اخرین فصل که همه استادا بهش نرسن ترم تموم شه بعد الان بمونیم توش خیلی راحتم میگن وقت نداریم -فرصت نمیشه
یکی دیگه که میگفت از اونجا که میدونم خنگین از درس دادن انتگرال خودداری میکنیم 😐 الان چندین ساله هر وقت میرسیم به ایم مبحث ترم تموم میشه
زبانه خارجیمونم که در حده گوجه
اعتراف میکنم
یه روزی که دسته جمعی با خونواده یکی از فامیلامای دورمون (که تازه با پدر خونواده هم که مرد مسنی حدود۵۰ ساله!! کلی رودر بایسی داشتم)و خب مرد بزرگی بود به باغشون رفتیم برای ناهار هیچی آقا اینا تو باغشون آلو داشتن(دلتون نخاد البته)هیچی دیگه چون ما خودمون آلوهای باغمون کرم گرفته بودن اومدم حالا تو جمع از عمو(همون پدر خونواده،چون با هم رفت و آمد داریم عمو بش میگیم)بپرسم که آلوهای شما هم کرم گرفتن یا نه،حالا تصور کنید تازه با یه حالت جدی هم پرسیدم :عمو شما هم کرم دارید؟؟!!!که جملم هنوز تموم نشده بود که خودش غش کرد به خنده و چون مرد شوخی بود گفت :اره عمو ما هم کرم داریم!!!دیگه هیچی باز شدن زمین همانا و رفتن من توش همانا از خجالت!!!
من در تمام عمرم تنها افتخاراتی که داشتم این بود که میدونستم ادیسون گراهامبل برادران رایت نیتون کی هستن و چی کار کردن ولی متاسفانه این صفحه اعتارافات بااین همه دلیل مدرک و حتی گفته های استادان محترم این یه ذره افتخارات هم از ما گزفت الان نمیدونم دست چپمو راستمم تشخیص بدم.به جان خودم دیشب خواب دیدم گراهامبل سر چهار پایس داره لامپ وصل میکنه بهش میگم اقا تو مگه تلفن اختراع نکردی میگه زر نزن بابا بشین سر جات :/ نگاه کنید کاری کردید که حتی گراهامبل هم در روی ما واستاد فقط این مارو ضایع نکرده بود که کرد.اخه این چه کاری بود که کردید.به نظرتون من با این سنم برم از مامنم بپرسم مامان دستو چپو راستم کدومه مامانم چیکار میکنه؟:/ هااااا
خوب
اعتراف میکنم بچه که بودم رفتم مغازه دست گذاشتم رو شکلاتی که دوس داشتم گفتم ببخشید آقا از این شکلاتا دارین؟!!!!
ای جووووونم:)
اعتراف میکنم بعضی وقتا میخوام اس بدم قبل از اینکه اسو بفرستم صد بار میخونمش بعد که اسو میفرستم تازه سوتی هایی که دادمو متوجه میشم البته همیشه نه هااااااااااا بعضی وقتا
۲روز پیش منوداداشم داشتیم با هم بازی میکردیم دنبال هم کرده بودیم از این اتاق به اون اتاق!یه دفه حواسم نبود با سرشونم رفتم تو لبه در!!اینقدر محکم خوردم که لبه دره آلمینیومه رفت تو و گود شد!حالا من از درد دارم ناله میکنم بابام رفته دست میکشه به لبه دره میگه نگاه کن چیکار کردی؟؟؟مگه چشم تو کلت نیس!؟خراب شد!!!!!!!!!!
من!
بابام!
لبه در!
سلام.
اعتراف می کنم یه بار گوشیم زنگ زد منم هندفری گوشم بود ندیدم کیه جواب که دادم فکر کردم دوستمه یه فوش ان چنانی دادم بعد دوباره هم تکرارش کردم بعد فهمیدم شوهر خاله مامانمه…یعنی اون موقع بود که آب شدن همانا و سرمو کوفتم تو دیوار همانا…
اعتراف میکنم هیچی ب اندازه این اعصابمو خورد نمیکنه ک یکی چای بخوره هووووووووووورته بکشه!!! 😐 (صدای ناهنجار) وااااااااااااااااااااااای خدا میخوام با سر برم تو دیوار خو درست بخور 😐
درست فک میکردی گراهامبل تلفنو اختراع کرد.سوگل جان سوتی نده دیگه برادران رایت هواپیمارو اختراع کردند ولی نه برای اولین بار.جرج کایلی یک قرن پیش از برادران رایت میدونست که چگونه یک هواپیما بسازد؛ و اگر یک موتور احتراق داخلی در اختیار داشت، حتی نخستین هواپیما را هم ساخته بود.
اقا شهاب فرآیند اختراع لامپ برق از سال ۱۸۰۰ توسط یک مخترع ایتالیایی یعنی الساندرو ولتا از یک شرکت سازنده سیمهای برق به نامVoltaic آغاز شد. وی اولین مدار الکتریکی را تولید کرد. درست در همان سال، محقق انگلیسی، هامفرِی دِیوی اولین لامپ برق را تولید کرد.و ادیسون، اولین شخصی بود که توانست این کار را به سرانجام برساند. لامپ تولیدی وی میتوانست برای حدود ۱۵۰۰ ساعت روشن باشد که در مقایسه با لامپهای قبلی که تنها برای چند دقیقه میتونستند روشن باشند فوقالعاده به نظر میرسید.
موبایل رو هم دکتر مارتین کوپر اختراع کرد.(اینو همین طوری گفتم دیدم دورهمیم گفتم یه چیز یاد بگیرید)
لااقل میخواید از هم سوتی بگیرید اطلاعات عمومیتونو ببرید بالا عجـیـــــــــــجای من
.
.
.
ینی واقا این خود منم که دارم این حرفارو میزنم.عجیبه.بهرحال مشکلی داشتین درخدمتم.خخخ
دمت گرم بابا خیلی سرچ کردی واسمون…
تو ک این همه زحمت کشیدی چرا کپی پیست کردی حداقل خودت میتایپیدی اجرتم با خدا بوده…!
شوخی کردم دست درد نکنه اطلاعات خوبی بود…!
اعتراف میکنم
یه بار رفته بودم شال بخرم چنتا رنگشا خانمه آورد رنگ سبز بود قهوه ای بود خردلی هم توشون بود،کلن آقا ما همیشه کلمه خز با خردلی تو ذهنمون کنار هم میومد هیچی دیگه اومدم به خانمه بگم اون رنگ خردلی رو میخام یهو گفتم اون رنگ خزه رو میخام!!!وای خدا یعنی از مغازش اومدم بیرون داشتم زمینا گاز میگرفتم از خنده خودم شانس اوردم خانمه مسن بود حواسش نبود،نفهمید چی گفتم، اگه هم فهمید به روی خودش نیورد!!
اعتراف میکنم یه عمره تو کف کارای بابام هستم..
یه مدتیه فندک گاز مامانم کار نمیکنه..دیروز کشف کردم که بابام از پریز کشیده بودش..میگم برا چی؟؟
میگه پول برق زیاد اومده…
من:….
گاز :…….
ادیسون:……
اعتراف میکنم شوهر عمم سیگار میکشه بهم گفت برو واسام چند نخ سیگار بگیر نزدیکه ۴شنبه سوریم بود منم خاستم باهاش شوخی کرده باشم توتونه سیگاررو خالی کردم یه ترقه گذاشتم توش سیگاررو پر کردم رفتم خونه بهش دادم اونم از همه جا بیخبر روشنش کردو بعد چند دقیقه گفت بووووووووووم قیافه همه دیدنی بود من که در پوسته خودم نمیگنجیدم از خنده
خیلى کارخطرناکى کردى بیچاره اگه سکته میزد چى ??
ولى درکل کارجالبى انجام دادى…خوشمان ٱمد 🙂
باحال بود
اقا من میرم دسشویی اهنگ میخونم در بعضی مواقع دیده شده با خودم حرف هم زدم دیوونه هم خودتونید
سینا جان دستشویی یکی از مکان هاییه که ادم خواب شب گذشتش یادش میاد با خودش حرف میزنه.جواب سوال امتحانه دیروز یادش میاد.خاطرات تلخ گذشته یادش میاد.کلا هر چی کوفتیه ادم یادش میاد.نمیدونم چه خاصیتی داره این دستشویی.
به نظر شما اگه تو دستشویی درس بخونیم جواب میده؟!!!
شاید باورت نشه ولی من این کارو کردم..
من یه عادت بدی که دارم اینه که وقتی دارم درس میخونم هیچ کس نه باید صدام بزنه نه باهام حرف بزنه اگرم بخوام از سرجام بلند شم برم یه کاری بکنم و بیام دیگه نمیتونم بخونم..
پارسال بود فک کنم یه روز امتحان زیست داشتیم داشتم میخوندم که آقا چشت روز بدنبینه گلاب به روتون دستشویی داشتم منم که نمیتونستم بلندشم برم اینم از اینور خیلی فشار میاورد،هیچی دیگه کتابو با خودم بردم تو دستشویی..
نگین بهت توصیه میکنم حتما امتحان کن هم یادگیریت ۱۰برابر میشه هم باعث شادی خانواده میشی!
دستشویی تا حالا امتحان نکردم.ولی چند بار که میخواستم برم حموم مطالب درسو تو چندتا برگه نوشتم بردم حموم با اب چسبوندم به دیوار میخوندم ولی یادم نیس تاثیری داشت یا نه….
ترجیح میدم درمقابل این خلاقیتت سکوت کنم..!
طبق قانون چهارم نیوتن هرکى توى دسشویى بخونه یا حرف بزنه اگه صداش انعکاس داشته باشه دیوونه محسوب میشه…اره داداش سینا اینجوریاس 😉
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
ههههههههههههههههههههههههههههههههههه
خیلی باحالید دوستون میدارم
شما کجای کارین من کلاس پنجم بودم تو دستشویی تمرین ریاضی حل میکردم
یه روز من سرما خورده بودم صدام گرفته بود و کلفت شده بود حرف که میزدم بابام میزد شبکه رازبقا و میگفت بیو بشین بغل دستم حرف بزن احساس سینما سه بعدی بهم دست بده…!!!
آخه باباه ما داریم..
من اعتراف میکنم که یه بار رفته بودیم بیرون از شهر
اون زمان بچه بودم
کبریت برداشتم یه درخت کاج و اتیش دادم اقا نمیدونی به چه فلاکت و بد بختی خاموشش کردن هر چی اب اورده بودیم واسه خودمون واسه خاموش کردنه درخته رفت ☻♥☺♦♣♠
یه اقاهه داشته تعریف میکرده که
سال۴۰ با دو نفر دعوام شد
البته اون زمان دونفر خیلی بودااااا
احتمالا این اتفاق سال۴۰ بوده فقط اون زمان کبریتاش خیلی بوده.خارجی بوده
خخخخخخخ
اعتراف میکنم خونمون طبقه چهارمه منم رفته بودم دستشویی تادستمو بشورم آب خیلی کم میومد اومدم به مامانم بگم مامان چقدر فشار آب کمه گفتم مامان چقدر حجم آب زیاده!!!
من زیاد اهل سیاستو اینا نیستم.
ولی اعتراف میکنم توی دوره انتخابات بچه ها هی میگفتن من به روحانی رای میدم.
منم از همه جا بی خبر فکر میکردم چون اخونده بهش میگن روحانی
خخخخخخ
اعتراف میکنم سر کلاس داشتم با رمز و اشاره با دوستم حرف میزدم یهو دبیرمون فهمید گفت:شما دو تا فکر نکنین من نمیفهمم دارین با هم حرف میزنین و……
یهو همه ی بچه ها بر گشتن طرف ما منم می خواستم طبیعی کنم الکی به این ور و انور نگاه میکردم که یعنی مثلا من نبودم بعدشم پرو پرو زل زدم تو چشمای دبیرمون
بچه ها هم نفهمیدن من بودم همه بر گشته بودن داشتن به دوست پشت سریم نگاه میکردن بدبخت داشت سکته میکرد.بعدش که به دوستم گفتم من بودم میخواست بزنم
در پوست خود نمی گنجیدم 😀
اعتراف میکنم بدترین شکست عشقی عمرمو کلاس سوم دبستان خوردم وقتی فهمیدم جایزه هامو مامانم میخریده میداده به معلما که بهم بدن!
منم دقیقا ابجی مث تو.کدکستانی بودم یه بار داشتن جایزه میدادن به یکی تراش به یکی مداد خلاصه اون وسطا یه ماد رنگی ۱۲رنگ باحالم بود چشم اونو گرفته بود بعد یهو به اون رسیدن اسم منو صدا کردن نمیونید چه ذوق مرگی شدم فک میکردم حتما دانش اموزه خیلی خوبی بودم که کادویه من از همشون بزرگتر بود.تو نگو خانوواده هامون میخریدن.یعنی وقتی فهمیدم میخواستم کودکستانو به اتیش بکشم بشورو زدن تو ذوقم
اخ گفتی منم یادم افتاد.چ دورانی بود.ولی لااقل اونموقع با یه جایزه ذوق میکردیم.ولی الان…
اعتراف میکنم چند روز پیش داشتم میرفتم سوپرمارکت محلمون که شیرکاکائو بخرم از شانس من چندتا از پسرای محلمون که خیلیم پرروان اونجا بودن منم با همون اخم همیشگیم خیلی رسمی و باکلاس رفتم جلو به مغازه دار گفتم ببخشید آقا یه “شیر دادایو” بدید!!
هیچی دیگه سوژه شدیم رفت
اعتراف میکنم بعضی وقتا ک میرم مغازه خرید میکنم فراموش میکنم پولشو حساب کنم. همین طوری سرمو میندازم پایین و به طرف خونه راه میوفتم.
آخرین دفعه همین دیروز بود ک وقتی رسیدم در خونمون فهمیدم ک چه گندی زدم.ولی رو برگشتن ب مغازه رو نداشتم.
وااااااااااااااااااای خدا نکنه عاشقم!!!!!
یادى از مونا 🙁
عاشق اعترافاتش بودم…..فک کنم هم استادشو هم رییس شرکتشونو تاحالا سکته داده الانم مشغول خوردن حلواشونه 😀
۲۷ابان سالگرد ازدواج داداشم بودش من فراموش کرده بودم واس همى ۲۸م اس دادم ب زن داداشموبش تبریک گفتم ومعذرت خواهى کردم بابت تاخیر…اما هرچى منتظر موندم ک ج اسمو بده ج نداد منم از کارم پشیمون شدموپیش خودم گفتم اگه اصن اس نمى دادم سنگینتربودم …درست یه روز بعدش زن داداشم اس میده ومیگه سوگل اجى مرسى ک یادت بودولى چون باتأخیرگفتى منم باتٲخیرجوابتو دادم…
اینم از زن داداش مااا..چى بگم…
خدایا یه حافظه خوبى ب ما بده ک اینجور سرکارمون نذارن باورکن جاى دورى نمیره..
دمش گرم حال کردم باهاش…!
ی ذره از دورو وریات یاد نگرفتی!اون از رفیقت رو جلسه کنکور ک ی شکست عشقی بزرگ ب من زده اینم از زن داداشت!
ولی خودت چی؟هیچی!ی ذرم نمک نمیپاشی رو درو دیوار!
هه 😀
اخه من توى یادگیرى نمک پاشى استعدادزیادى ندارم بایدیه معلم خصوصى بگیرم…
حالا شهاب اینو گوش کن:
پریشب منوداداشمو مامانم نشسته بودیم جزوه زبانمم جلوم بود همونروزم استادمون درسى ک درباره ادیسون بودرو درس داده بود..به داداشم گفتم ک واى بهروز میدونستى ادیسون کربوده مامانم گفتش ک حالا ادیسون کدومشون بود منم گفتم یعنى نمى دونى!!! همون کسى بودک برقواختراع کردتاشماالان بتونین این شمع هارو روشن کنین (خاستم بگم این چراغارو) عاغا همینکه گفتم شمع داداشم غش رف ازخنده وکلى مسخرم کرد…ازون موقه هرچى ک میشه داداشم پاى ادیسونو میکشه وسط..چراغ دسشویى سوخته بودشمع روشن کردم داداشم میادمیگه یادت نره ازادیسون تشکرکنى..انصافابدسوتى دادم اخه شمع وبرق چ ربطى ب همدیگه دارن..
ادیسون کر بوده!!!!
ن باباااا…
باید ی فکری ب حال خودمون بکنیم هر کسی ی مشکل جسمی داشت ی کاره ای شده از بتهوون تو موسیقی بگیر بیا تا ادیسون تو شعمیجات!!!!!
ادیسون برق اختراع نکرده!لامپ رو اختراع کرده!
دیگه پیش کسی این حرفو نزنیا بهت میخندن!
بابا من خودم از استادم پرسیدم!گفتم ادیسون برقو اختراع کرده بهم خندید!گفت ادیسون لامپو اختراع کرده!خوب شاید یکی دیگه قبلش برقو اختراع کرده بوده!اص ولشون کنید که هر چی میکشیم از دست همیناس!!!!!!!!باید بشینیم تاریخشونو بخونیم!آخه به ما چه!؟
نه ادیسون برقو کشف کرده لامپو اختراع کرده بعله یاد بگیرید ما اینیم
حالا شهاب بگووووو چطو کر شده….
بیچاره توى ایسگاه قطارر داشته روزنامه میفروخت یدفه قطارحرکت میکنه إدى هم میدووه میله قطاررومیگیره چون قطاردرحال حرکت بوده إدى داش میفتاد پایین ک یه مردى اومد ک کمکش کنه نمى تونس دستاى إدى رو بگیره بخاطرر همى گوشاشو گرفتو کشیدش بالا بعدازون دیگه طفلى کر شد 🙁
یکى : اون گراهامبل بودکه لامپ رو اختراع کرد ن إدیسون : D
😀 😀 😀 😀 😀
گراهام بل تلفنو اختراع کرده انیشتین 😀
ادیسون لامپو اختراع کرده ولی برقم اختراع خودشه 😐
ب خدا سوژه شدی رفت 😀
اى بابا..بااین اطلاعات عمومى ک ماداریم دراختیار همدیگه قرار میدیم روح دانشمنداى بیچاره توگور بلرزه در اومد ..
شهاب چ خبرته ..کم بخند… اینقدم سوادم نم نکشیده ک ندونم گراهام بل لامپو اختراع نکرده و اولین هواپیمارو اختراع کرد 😀
نبخدا ج یکى رو ب شوخى دادم اگه نگاه کنى اخرش شکلک نیش باز گذاشتم ولى از شانس بدم ساخته نشد..
راستى سوژه هم خوووووودتى….
وااااااااااااااااااای.. خخخخخخخ!!!!!!
همتون مثل سوتیاتون باخالین!!
ایول
ینی نفله سوادتونم بخدا..
خخخخخخخ..
ابجی سوگل پس کی تلفن اختراع کرد اگه گراهامبل لامپو اختراع کرد.اص ادیسون چه جوری برقو اختراع کرد نور اورد درحالی که لامپ نبود روشنایی بده یعنی اون شخصی که که لامپمو اختراع کرد قبل از ادیسون بود خو اینم که نمیشه اون چه میدونست برق چیه تا بخواد لامپ اختراع کنه .اها حتما ادیسون برق اختراع کرد منظورش روشنایی اوردن نبود میخواستن جایه دیگه استفاده کنن .حالا جانه من این لامپو گرهانبل اختراع کرد؟؟خو پس این تلفن کی اختراع کرد؟؟اص برادران رایت کی بودن اونا واسه هواپیما بودن؟ اص تو کی هستی من کیم اینجا کجاست!!!!!!!۱
بیخیال اجى خودتو درگیر این دانشمندا نکن من باینکه وردست همشون بودم ولى ازکارهیچکدومشون سردرنیورم خیلى کارامون پیچیدس 😀
من همیشه فکر میکردم گراهامبل تلفنو اخترا کرده
مگه کی اختراع کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گراهامبل دیگه!!!!!!!
شما شخص دیگه ای رو در نظر داری آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستم با بی افش رفته بیرون.بعد یهو از بی افش عقب میفته یهو سرعتشو زیاد میکنه میره محکم دستشو میندازه تو دستش خلاصه ۵ دقیقه ای راه میرن یهو برمیگرده میبینه طرف یکی دیگست.اشتباهی دست یکی دیگه رو گرفته.بعد پسره بعد ۵ دقیقه یه لبخند ملیح به دوستم میزنه و میگه فک کنم اشتباه گرفتین.
عجب!!!!
اعتراف میکنم تعریفای مامانم خوب جواب داد
میدونین چیه
من تو دوران تحصیل نمره های خوبمو خوشبختانه مامانم میدید نمره ی کم رو نمیدید
حالا یا قایم میکردم یا پاره یا نمیدید
خلاصه
همیشه میگفت ساچلی درس خونه، اگه از شماها فقط ساچلی کسی بشه
منم این تعریفارو آویزه ی گوشم کردم تا بالاخره…
.
.
دانشگاه ملی قبول شدم
ایول به مامان گلم که تعریف کردنش جواب داد
اعتراف میکنم کوچیک که بودم وقتی میدیدم دوتا آجیام لاک قرمز زدن گریه میکردم چون فک میکردم دستاشون خون اومده..
حالا جالب اینجاس من از لاک قرمز بدم میاد این قضیه رو نمیدونستم تازگیا مامانم برام تعریف کرده..
سلام به همتون…خیلی باحالید
چند روز پیش بارون میومد.تصمیم گرفتم دختر شش ساله ام ودوستش روبا ماشین ببرم کلاس(دوتا کوچه پایین تره!!).تو راه اومدم برا دختره کلاس بزارم گفتم؛با این که خیلی کار داشتم ولی اومدم که شما خیس نشین.
میگه:خوب خاله این مشکل با یه چتر حل میشد….
من…………
ماشین………بارون………
نزدیک عید بود
وقتی بچه بودم باخالم که هم سن خودمه قالیه همسایه رو که شسته بود رو داشتیم خاک میریختیم که در حال جرم گرفتمون اما کثیفش کردیم خخخخخخخخخخخخ
من همش از گوشی مامان بابام شارژانتقال میدم اونم بدونه اینکه بهشون بگم حالا پولش زیاد اومده میخاد پیرینته قبضشو بگیره واااااای اگه بدونید چه حالیم دارم قبضه روح میشم چه کنم حالااااااااا بدبخت شدم رفت:|
اوه اوه اوه!فقط میتونم بگه داداش زنده موندی یه ندایی بده..!
ب خدا خیلی تلاش میکنما ولی نمیتونم شرمنده…
نمیتونم بگم منظورت بود دیگه!
میتونم منظورم بود!
شهاب مثلا مثلا امدی سوتی بگیری خودت سوتی دادای!!!اونوقت خوشم مییاد سوتیای خودتم میگیری!!!
تو رو خدا بیخیال حالا بگه بگم بگو!اصل نیت آدم…
خخخخخخخخ دادی نه دادای!!!خو حواسم نبود…
سوتی در سوتی در سوتی شد ک اصن ول کنید این بحثارو کی این بحث مسخررو راه انداخته؟ ممممممن ک نبودم!
منم یادم نیس…تو که اصلا سوتی نمیگیری!تو و این کارا!!!!اصــــــــــــــــــــــلا!…
انقدم بدم می یاد از این آدمایی که پارازیت الکی میندازن 😀
تو به دل نگیر 🙂
تو که خودت جدیدا آخر سوتی شدی شهاب 😀
خدا رحم کنه فک کنم حس ِ خیلی بَدیه !:-S
آره متاسفانه!
خخخخخخخخخ
خوشم میاد یکی میخواد سوتی بگیری سوتی میده
sina baraie man ham in etefagh oftad va koli davam kardan ama age alan begi behtare
بچه ها زباد به شهاب گیر ندین.دست خودش نیس.
اینا فشار کنکور فک کنم
بچه ها اعترافاتون خیلی باحاله..
اعتراف میکنم بچه که بودم بابام رفته بود مکه اون موقع ما خونمون خیلی بزرگ بود کلی درخت انار و پرتقال و .. تو حیاط بود، مهمونای بابام اومده بودن خونمون همشون از اون رئیس و مهندس های با کلاس بودن مامانم به من گفت میوه ها بس که مهمون اومده و رفته ته کشیده برو چندتا پرتقال از درخت بکن وردار ببر تعارف کن به مهمونا منم همیشه خدا درخت پرتقال و نارنج رو از هم تشخیس نمیدادم هیچی دیگه نارنج چیده بودم تو جا میوه بردم..
یه ضایع بازاری شد بیا و ببین!
بین خودمون باشه ولی خیلی شانس آوردم کتک نخوردم..
خخخخخخخخخخ!!!
چند وقتی بود رابطه مامانم با یکی از خانم های فامیل شکرآب شده بود؛مامانم هم که دلش خیلی کوچیکه با اینکه۱۰سال ازخانمه بزرگتره زنگ زد بهشون ک ما داریم میایم خونتون؛عاقا رفتیم خونشون این خانمه واقعا خودشو زده بود به نفهمی!اصلا اصلا مارو تحویل نگرفت؛ازهر جهت نگاه میکردی واقعا رفتارش زشت بود؛نشسته بودیم ک مامانم دیگ طاقت نیاورد و باصدای لرزون گفت:فاطمه ما اومدیم خونت ک کینه وکدورت از بین بره اونوقت تو این جوری رفتار میکنی؟تو دیگه ۳۰ سالته ب جان خودم خانومه نه گذاشت نه برداشت!یه دم عمیق گرفت برگشت گفت ۳۰ سالم نیس ۳۳سالمه!!جو اساسی سنگین بود؛بعد چند ثانیه تازه از هنگی درومدیم!من فقط سرمو بردم تو کتاب کسی نبینه رنگه گله قرمز قالی شدم!زیر زیرکی بابامو نیگا میکردم بنده خدا سرشو قشنگ چسبونده بود ب فرش؛جالب اینکه خودش اصلا نفهمید ک اینی ک گفت سوتی بود!دیگه ننشستیم؛اومدیم تو ماشین رو صورت مامانم دیگه اثری از ناراحتی نبود فقط إنقد خندیده بود چند تا قطره اشک رو صورتش بود
هرچند علی آقا اعترافات منو حذف میکنه ولی باز اعتراف میکنم وقتی که بچه بودم یه خانوم بدون هماهنگی اومده بود خواستگاری آبجیم .منو آبجی کوچیکم خونه تنها بودیم که خانومه اومد چشمتون روز بد نبینه چایی رو که از صبح مونده بود رو جوشوندم و جلوی چشم خانومه از بوفه فنجونای دکوری رو در آوردم و واسش چای ریختم.رفتم آلبوم خواهرم رو آوردم که نگاه کنه و کلی چرت و پرت گفتم که الان یادم نیست دقیق.از همه جالبتر اینکه موقعی که میخواس بره اصرار
امسال دبیر زبان فارسیمون فسیله فسیله بعد وقتی حرف میزنه همش اب دهنش میاد بیرون اقا چشتون روزه بد نبینه یه دفه چون زیاد خندیدم منو برد ردیف اول بالا سرم وایساد شروع کرد به درس دادن یعنی به تمام معنا خیس شدم خیسه خیس بعد از اینکه زنگ خورد گفتم بی زحمت یه حوله بدید صورتمو خشک کنم!
ٲه حالم بهم خورد !
ماهم قبلنایه دبیرداشتیم وقتى میحررفیدگوشه لباش برفک میزد واس همى موقه درس دادن اصن نیگاش نمى کردم…صداروبدون تصویرداشتم 😀
اعتراف میکنم اگه برای تیز هوشان یه ذره میخوندم و اونایی که نمیدونستم رو ده بیست سی چهل نمی کردم الان قبول بودم
اعتراف میکنم یکدفعه نمره ی خعلی کمی گرفتم امضا پدر مادرم و جعل کردم
دوستان یه چیز بگم؟
تو جاده راهه میرفتیم با دوستام به رفیقم گفتم شکست عشقی خوردی پسر عمم شنید هیچی دیگه فک میکردن بچه مثبتم کل افکارشون عوض شدش
من سوتی زیاد میدم مثلا یکدفعه که حواسم نبود داشتم گفشمو میدیدم رفتم تو بغل همسایمون
سلام بچه ها..
من خودم اعترافی ندارم ولی از طرف دوستم اعتراف میکنم! یه روز بعد تمرین داشتیم با بچه ها برمیگشتیم خونه اون موقه ها بازی والیبال قهرمانی آسیا رو داشت نشون میداد بعد صبح همون شب بازی فینال بود؛آقا ما وایساده بودیم منتظر بقیه بچه ها که بیان باهم بریم خونه دوستم ازمن پرسید که امروز ایران بازی داشته؟ گفتم آره امروز فینال بود قهرمان شدیم بعد برگشته به من میگه فردا هم بازی هس؟!!!!! آقا ما که دیگه هیچی هممون کپک زده بودیم از خنده…
خخخخخخخخخخخ
حدود ۱۰ سال پیش بود منو و خواهرم و ی دوستم خونه ی ما تنها بودیم داشتیم تکالیفمونو انجام میدادیم.هوا هم بارونی بود.یهو یه رعد و برق وحشتناک زد که پنجره هارو لرزوند و برق رفت و ما که فک کردیم زلزله اومده با جیغ و داد ب سمت در حیاط رفتیم من که همش داد میزدم یا علی یا علی!
خواستیم در حیاطو وا کنیم دیدیم وا نمیشه یاد حرف مادرم افتادم که موقع زلزله درا قفل میشه هر ۳تامون با صدای بلند گریه میکردیم که دیدیم بابام داشت با کلید درو باز میکرده واسه همین در باز نمیشده/از در که رفتیم بیرون دیدیم همه تو خیابون با تعجب دارن نگامون میکنن از خجالت مردیم
با اون کولی بازی ابرومون تو درو همسایه رفت…
سلام
اعتراف میکنم وقتی واسه اولین بار اومدم اینتر نت رفتم واسه اولین بار چت کنم یکی بهم گفتfb داری منم گفتم منظورت bfخلاصه دیگه کلی سوژه شدم
درکت میکنم واقعا.منم چند سال پیش که فیسبوک خیلی شناخته نبود وقتی دوست پسرم ازم پرسیدFbداری چون اس های قبلیش فارسی بود فک کردم منظورش bfبوده.منم عین احمقا گفتم بیسواد برعکس نوشتی نه خیرم فقط یکی دارم اونم تو.هیچی دیگه بیچاره از این که بامن دوست بود توو پوستش نمیگنجید
یادمه سر جلسه امتحان زبان انگلیسی..هیچ نخونده بودم و همش میگفتم من لغت بلد نیستم…خلاصه یه قسمت از متن اسم ادیسون اومده بود…که من چون به خودم انقد تلقین کرده بودم که هیچ بلد نیستم …با یه لهجه انگلیسی قوی کش دادم لغتو و پرسیدم ببخشید معنی عدیــــــسوووون ؟؟؟(یه همچین مدلی گفتم)معلمم برگشت گفت ببینم لغتو .نشونش دادم گفت این ادیسونه مخترع هست معنی نداره…هیچی دیگه موجبات ترکیدن کلاسو با سوالم فراهم کردم…خدااااااااااااااا نکن با کسی این کارو….
یادش بخیر یه روز که با خواهرم خونه بودم برای اولین بار گوشی داداشم دستمون افتاد با گوشیش اس دادیم به دوست دخترش که* من احساس میکنم دیگه دوستم نداری و بم توجه نداری*
دختره نذاشت دلیوری اس ام اسه بیاد زود تند سریع جواب داد*درست احساس میکنی بای *
به به تازه اون لحظه بود که فهمیدیم برادرمون حامل مهره ی کرم خاکی می باشد 🙂
یعنی یه آدم میتونه انقدر دلبر باشه؟؟
چند وقت پیشا موهام برند بود بعد واسه اینکه باد میزنه نریزه تو صورتم کش میزدم
تو حیاطه دانشگاه بودیم حراست به صورته اتفاقی منو دید اومد جلو گفت اقا تلتو بردار گفتم تل نیس که کشه گفت میدونم برشدار گفتم اگه میدونستی که نمیگفتی تل گفت خیلی زبونت درازه ها گفتم شما فرقه تلو کشو نمیدونی به من چه
بی جنبه نمیدونم چرا دستمو گرفت برد کمیته ایم کرد
یاده اون دوران بخیر
سلام.ی روز یکی از بچه هامون تو کلاس ی حبه نارنگی(خخخ …فکرنکنید بی سوادما حبه گفتم )زمین انداخته بود معلم اومد درس بده…خب؟ پاش رفت روی اون حبه با مخ رفت تو تختمون…حالا مارو میگی نیمکتارو گاز میزدیم کلاس از خنده رو هوا بووود…خخخخخ بی چاره
سلام بچه ها یادتونه گفتم تو راه پله افتادم…؟؟ خب حالا اینو گوش بدین.! فردای اون شب خدایی خدایی تیپم هم جدید بود هم خوکشل.همونجا ایستاده بودم گفتم خب امشب اصلا خوشگل نشدم تیپمم که زشته!! داشتم هم زمان از راه پله ها میرفتم بالا پام گیرکرد به یکی از پله ها با مخ رفتم تو دیوارررر….!! اصن یه وعضی بود برای خودش…
خدامیدونه سومین بار چه بلایی سرم بیاد…
اعتراف میکنم:داداشم خواب بودوگفته بودکه صبح بیدارش کنم صبح هرکاری کردم بیدارنشدحرصمودراوردمنم رفتم یه پارچواب یخ کردم اوردم ریختم روش بنده خدانزدیک بودسکته بزنه اینقدرحال داد.
چندماهه اینجانیومدم مرسی ازاعترافاتت جالبتون خسته نباشید اماحیف چشمم داره درمیاد و نتونستم بخونمشون
سلام..اعتراف میکنم دیشب تو راه پله آپارتمانمون داشتم از شیشه های پنجرش خودمو نگاه میکردم…پشت سرم مامیم بود جلومم داداشی…یه نگاه کردم بعد حس شیطوونیم فعال شد رو راه پله ها مثل مانکن راه میرفتم و میگفتم تیریپم منو کشته آ آ چشمتون روز بد نبینه حرفم تموم نشده بود بامخ افتادم روپله ها…حالا مامیمو داداشم از خنده مرده بودن زمینو گازمیزدن…منم اول با بهت نگاشون کردم یه دفه آپارتمان پرشداز صدای خنده من….
اعتراف میکنم وقتی ۶سالم بود ازاین جوجه رنگیا داشتم بایه گربه ملوس همیشه آخرهفته ها قبل ازحموم رفتن خودم اینا رو تو حیاط با شامپووصابون میشستم همیشه هم جوجم بعد دوساعت میمرد نمیدونستم واسه چی اینجوری میشه فکرمیکردم داداشم جوجه هامو خفه میکنه بهش میگفتم تو قاتل جوجه هامی یادش بخیرانقدگریه میکردم بعدشم میرفتم توباغچمون خاکش میکردم تایه مدت عزادار جوجم بودم روحشون شاد
دیشب رفته بودیم بیرون توی ماشین که نشسته بودیم بابام ترانه گذاشته بود…آغا من هم با ترانه میخوندم هم ریاضی حل می کردم(فراداش امتحان ریاضی داشتم)هم به حرفای مامان و بابام گوش میکردم تازه حواسمم به بیرون بود…! 😀
اونوقت آتش میگیرم پسره توی سکوت مطلق درس می خونه ۱۰هم نمیگیره بعد در مییاد میگه ما پسرا از دخترا باهوش تریم!!!جا داره همچین پسرایی رو با دمپایی ابری خیس یه تذکر ویژه داد…! 😀 😀
بستگی ب دخترو پسرش داره ولی میانگین پسرا باهوش ترن.معلمامون میگن ی دبیر فیزیکم داریم تو کلاس فیزیک میگه پسرا باهوش ترن خودش خانومه!
من اینو قبول ندارم که پسرا باهوش تره دختران…نه اینکه چون دخترم اینو میگم نه…!اتفاقا من خودم میگم دخترا خیلی خرخونن خود من تا یه سال پیش امتحانی رو که گند میزدم عین دیونه ها مینشستم سر زمین زار زار گریه میکردم!!!تازه دوستام باید یه کلی مسخره بازی در بیارن تا گریم بند بیاد!!…حالا تخس بازیای بعدش بماند…البته الآن داخل ترکم 🙂 ولی خب من خودم با این خیلی موافقم که هوش هر کس بستگی به خودش داره…
اولن اینکه ذوقی که تو ۱۰گرفتن هست تو ۲۰ نیست
دومن کی گفته ما پسرا میخونیم؟اصن کدوم پسری جزوه داره که بخونه؟اونی هم که جزوه داره جلوشه یا خابه یا فکرش تو ناکجا اباده یا داره پیش فرض مینویسه
به قول داداشم افتادن از درس توی دانشگاه آدمو مـــــــــــــــــــــــــــرد بار می یاره…
اول راهنمایی که بودم یه بار گوشی برده بودم مدرسه…سرکلاس گذاشته بودم رو بیصدا…بعد یهو یه sms برام اومد…آروم دست کردم تو جیبم گوشیو در آوردم داشتم sms رو میخوندم که یکی از بچه ها از روی شوخی از اون طرف کلاس گفت توی نیمکت فلانی(که من باشم)…بوی گوشی میاد…!!! همه بچه ها زدند زیر خنده ولی معلم خیلی جدی برگشت یه نگاهی به من کرد و اومد طرفم…! آقا منو میگی از ترس سریع گوشیو گذاشتم زیر کمربندم و بلوزمو کشیدم روش…!
حالا ۱ ساعت بود معلم هم خودمو میگشت هم کیفمو ولی گوشیو پیداش نکرد…! وقتی دیگه کاملاً مطمئن شده بود که گوشی ندارم یهو تا اومد بره گوشی از تو پاچه ی شلوارم افتاد پایین…!!! واااااای بچه هارو میگی…نمیدونستند از خنده چیکار بکنند…حتی یکیشون موقع خندیدن از نیمکت افتاد پایین…!!!
منم بردن دفتر زنگ زدن بابام اومد………(^.^)
اعتراف میکنم اعترافای اقایون سینا ونیما جااااالبن
اعتراف میکنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عین دیوونه ها شروع میکردم به رقصیدن…بعد یهویی یادم میومد که خدا داره نگاه میکنه…! خجالت میکشیدم میرفتم یه گوشه میشستم…!(^.^)
خیییییییییییییییییییییییلی باحال بود داداش . حیف که نمی شد یه دونه بیشتر لایک کنم . واقعا لااااااااایک[لبخند]
دمت گرم آقا شهاب…
خعـــــــــلی باحالی…
اولا این کی بوووود دیسلایک زده!X-(
دوما واسه چی باحالم من ک چیزی نگفتم همینطوری با اسمم حال میکنی! :-!
یکی از دوستام میگه یه روز داشتم میرفتم خونه یه عمم اینا .اینو بگم که دوستم هیچوقت کیلیپس نمیزنه یا اگه هم بزنه ضایع نمیزنه مث خودم.حالا ادامش.داشت تو خیابوون میرفتیه پسره الاف برگشت بهش گفته بچه هابچه ها نگاه کنید دختره سرشو اسفالت کرده.بیچاره دوستم چه حالی داشت اون لحظه والا منم نمیدونم.هیچی دیگه دوستمم برگشت گفت واستون مسکن مهر درست کردیم قدرشو ندونستید حالا اسفالتش کردیم اگه یه ذره دیگه بیشتر زر زر کنین جاده خاکیش میکنیم.حالا دهنتو ببند.دختر خانوما اینو نگفتم شماها عصبانی بشید اینو گفتم که ماها هرکاری کنیم چه عقب نشینی کنیم چه مقاومت پسرا رو نمیشه ساکت کرد به هر حال باید حرفایه خودشونو بزنن.البته پسر داریم تا پسرا همه یه پسرا که بیکارو الاف نیستن ما منظورمون با اون بیکارو الافاش بوود. پس بهتره ما دخترا ساکت بمونیم کار خودمونو کنیم بذا یه ذره دل پسره خوش باشه البته فقط اونایی که الافو بیکارنا نه همه یه پسرا.
اعتراف میکنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقا احسان…؟۱۷ ساله؟نام پدر…؟هستید…؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید…؟
با تعجب گفت:بله…!
آقا منم گفتم:اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا ۴۸ ساعت دیگه باعث بروز علائمی میشه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی…!
فکر کنم طرف از ترس از حال رفت… آخه دیگه حرف نزد…
منم سریع گوشیو گذاشتم…
ولی هنوزم عذاب وجدان دارم…!!!
چند بارم میخواستم بهش بگم که من بودم شوخی کردم ولــــی…!(^.^)
خیییییییلی قدیمی بود تو همین سایتم س چار باری گفته شده ولی چون گفتی خیلی باحالی واست لایکش کردم 😀
راستی الآن پنج و نیمه صبحه زده افراد آنلاین ۲۸ نفر!از اون ۲۷ بیکار دیگه تقاضا میکنم خودشونو سریعا معرفی کنن!؟ 😀
تیر ماه که کنکور داشتیم همه یه دختر پسرا پشت در دانشگاه واستاده بودن .منتظر بودیم که در دانشگاه رو باز کنن و بریم تو.منو با دوتا از دوستام پیش هم بودیم.منم استرس داشتم .یه عادت بدی دارم وقتی استرسی میشم یا خیلی عصبانیم یا خیلی شنگووول.۲تا پسره نزدیکه ما بودن داشتن باهم حرف میزدن حالا تو این هیری ویری چه حرفی ؟؟؟/؟ یه پسره میگفت اره بابا تو این دوره زمونه دختر خوب پیده نمیشه خودتو اذیت نکن از این چرتو پرتا .منم که کفری شده بودم برگشتم به پسره گفتم.اقااا؟دیدم حواسش نیست یه بار دیگه صداش کردم اقایه محترم؟دوستش بهش گفت دختره تو رو صدا میکنه.برگشت گفت با منی گفتم اره.گفت چیه منم گفتم اینه میخوای؟؟؟ پسره قیافش شده بود علامت سوال گفت اینه واسه چی ؟؟گفتم مگه دنبال دختره خوب نمیگردی ؟؟؟واسه همین خواستم بهت اینه بدم توشو نگاه کنی دختره خوب اونجاست.یعنی دوستش داشت منفجر شد ازخنده پسره هم سرخو سفید شد هیچی نگفت.والا خودش هیچ شباهتی به پسرا نداشت بعد اونوقت واسه من زر میزد دختره خوب پیدا نمیشه .اخه عزیزه من تا شما هستین دیگه دختره خوب چرااا؟؟؟عصاب ندارم میزنم ناکارشونو میکنما ای بابا و اص تو چی میگییییییییییییییی
titeجون به اعصاب خودت مسلط باش یه نفس عمیق بکش ٱهاااا ٱفرین دختر خوب ….حالت بهتر شد?????? اگه خوب نشدى به مامیت بگو یه گل گاو زبونى چیزى واست دم کنه اینجورى خودتو ازبین میبریااااااا …..ازماگفتن!!!!
ابجی من اص از بیخو بن بی اعصابم 🙁
اعتراف میکنم که تا حالا کسی نتونسته انقد اعتراف نامه ازم بگیره
حلا طبق ماده ی قانون مدنیه جمهوری ایرانی من متهم درجه ی ۱ به مدت زمان ۲سال که مامان نشدم باید بیام تو این سایت و جای جد بزرگم بهزاد اعتراف کنم
حق نگدارتون خداجونم یارتون
اعتراف میکنم که من تمام جوجه رنگیا پسر همین عموم رو میکشتم یا میدادمشون به بچه های محلمون
اینو بش گفتم اونم گفت منم جوجه ها سمانه همسایه رو میدزدیدم
الان فهمیدم که من اون موقع ها حکم همون برنامه کودگه رو داشتم که از پولدارا پول میدزدید میداد به فقیرا
دوباره همون عموم اینا تلویزیون سیاه سفید داشتن اما بزرگ بود ما کوچیکشو داشتیم بعد عموم از کویت یه تلق رنگی اورده بود میزدیم رو صفحه بعد رنگی رنگی بود
انقد قشنگ
بعد من یه بار کندم اوردم به تلویزیون خودمون زدم
کلا از بچگی خیلی زور بودم چون دردونه نه نه بزرگم بودم
اعتراف میکنم
یه روز همین عموم اینا کیک پخته بودن تو پلوپز
یعنی پسر عموم پخته بود انقد خوشمزه میشدن همون ۹-۱۰ سالم بود اینا همه پا تلویزیون بودن منم رفتم کیک رو اوردم پایین کوچه با همه بچه ها کوچه خوردیم اونا تا الان نفهمیدن بعد ۱۸سال باید یه بار بگم بخندیم اخه خیلی ساله ندیدمشون حتی عروسیاشونم نرفتیم
اعتراف میکنم
بچه بودم ۹ساله ما تلفن نداشتیم عموم اینا داشتن
نمیزاشتن من دس به تلفنشون بزارم
یه روز در حیاط باز بود منم رفتم گوشیشونو برداشتم گذاشتم رو میز تا شب نیمدن خونه خطشون اشغال شد
جیگرم حال اومد
اعتراف میکنم ابتدایی بودم تازه در مورد مولکول های هوا خونده بودیم تا ی سال وقتی میخواستم شیشه ماشینو بالا ببرم اول فوت میکردم بعد شیشه رو سریع میبردم بالا تا مولکولای هوا له نشن
بچه بوذم قدم کوتاه بود مثلن میخاستم کمکه مامانم کنم یه قابلمه میذاشتم زیر پام میرفتم ظرف میشستم
که ۴تا لیوانو ظرف میشکستم اوناییم که میشستم هنوز چرب بودن 🙂
دخترعمم رفته بود تو موتور دستش شیکسته بود
دقت کنید…..>>>>موتور پارک بوده ولی این رفته تو موتور
دیگه دوروزمونه عوض شده……به جای اینکه موتوربزنه به این ..این زده به موتور ….بدبخت صاحب موتوره که موتورش داغون شد
اعتراف می کنم وقتی تولد ۵ سالیگم بود کادوهامو که دادن رفتم گوشه ی خونه نشستم با هدیه هام ور رفتم انگار نه انگار که تولدمه وقتی هم که بابام اومد گردنبندی رو که برام خریده بود گردنم کنه جیغ زدم دوباره نشستم با کادوهام بازی کردم
من یسنام ۱۵سالمه دوم دبیرستانم
اعتراف میکنم←مدرسه روپیچونده بودم بامخاطبه خاصم رفته بودخارج شهرکه اس اومدسرگوشی عشقم:پیسنارزودبیارمدرسه فهمیدن گندش دراومده////هیچی دیگه این همه راموبرگشتیم رفتیم مدرسه بابامم به قصدکشتن کتکم زدگوشیوهم ازم گرفت اه خیلی بدبود←
♥اعتراف میکنم←:اول دبیرستان بودم روزاول مدرسه هاسرزنگ شیمی یه سوزن گذاشتیم روصندلی دبیرشیمی چشتون روزبدنبینه یه نمره ازانضباط همه بچهاکلاس کم کرد♥
♥اعتراف میکنم: ←سوم راهنمایی بودم مخاطب خاص یکی ازهمکلاسیام برادوستم فلش پرکرده بوددادبه مامدرسه هم بهمون فهمیدن زنگ زدن به خانوادهامون گفتن♥
♥این اعتراف نیست جنبه طنزداره: ←راهنمایی که بودم توراه مدرسه منودوستم داشتیم میرفتیم مدرسه که یه پسره دبیرستانی داشت مستقیم میرفت ولی نگاهش سمت مابودهمیطورکه میرفت ونگامون میکردوتیکه مینداخت یهوباسرکوبیدتوتیرآهن بیچاره ازخجالت اب شد ماهم داشتیم زمینوگازمیزدیم♥
♥اعتراف میکنم← چندوقت پیش توپارک توسفینه بامخاطب خاصم قرارداشتم جلوعالم اومدنشست کنارم دسموگرفت گفت چطوری عشقم؟؟؟.منم باکمال خونسردی دسموازتودستش کشیدم وازکنارش بلندشدم رفتم یه جادیگه نشستم بیچاره بدجورتخریب روحی شدبهم اس دادیسنادستت دردنکنه خوب جلورفیقام ضایعم کردی(یه همچین ادمیمااا) ♥
♥اعتراف میکنم←:که هروقت یه خطی سرگوشیمه یاخطه یکی ازدوستام چندوقتی دستمه اونه خطه یه ساعته شمارش جهانی میشه♥
♥خط یکی ازبچه هاچندروزی دسم بوددیروز پسشدادم امروزکه تومدرسه دیدمش میگه ای یسنابگم خداچکارت نکنه اندازه هزارنفربه این خط زنگیدن♥
♥بچه هامن همیشه میام نت سایت اقاعلی روخیلی دوس دارم ولی نظرنمیدم باراولمه نظرمیدم من یه مشکلی دارم برام دعاکنین مشکلم حل شه فداهمتون بشم
با مخاطب خاص بازی کردنو فلش گرفتنو اینا بعیده والا مشکل وا شه ولی دعا میکنم
نکنه بازم هوسه کتکه بابارو کردی که بازم میری سروقته مخاطبان نکن اخر عاقبت نداره
این اسمش جهانی شدن نیس اسمش دستمالی شدنه خودته از این منجلابی که واس خودت ساختی بکش بیرون ۱روز به حرفم میرسی که خیلی دیر شده
ببین خدارو ول کردن میگردن با کی….
اعتراف میکنم زمانی که ابتدایی بودیم یک نوع املا بود به اسم *دیکته پاتخته ای* در زمان خودش ودرنوع خودش عذابی بود الیییییییییم!!! برای کسی که پاتخته میرفت چیزی بود تومایه های اعدام در ملاء عام!! وبرای همکلاسی های تماشاچی چیزی بود مصداق تفریح سالم!
اعتراف میکنم بچه که بودم خیلی با دوستم زنگ خونه هارو میزدیم فرار میکردیم خخخخ! البته فقط اونا که
اف اف نداشتنو میزدیم که پاشن تا دم در بیان!!!! اقتضا سنیه دیگه!!! یه دفه زنگ یه خونه رو ۳دفه پشت سرهم زدیم فرار کردیم دفه ۴روم یارو سرخور پشت در وایساده بود که ما زدیم مچمونو بگیره خخخخ! چشتون روز بد نبینه آقا ما زنگو نزده بودیم یعنی در شرفش بودیم یارو درو وا کرد…….
من 😐
دوستم 😐
زنگ در 😀
اون مرده 😐
سازمان حمایت از کودکانه الاف 😀
باز من 🙁
وای خدا نمیدونید چه حسه بدی بود میخواستم زمینو چال کنم برم توش. کلی دعوامون کرد بعد اومد ب مامانم گفت…. 🙁
اعتراف میکنم عاشقه این شکلکه ام 😀 !!!!! بعضی اوقات میرم جلو آیینه قیافمو اینجوری میکنم!! خخخخ 😀
اعتراف میکنم یکی از فانتزیام این بود نیمرو که درست میکنم مثه تو برنامه کودکا از تو ماهیتابه پرتش کنم هوا اونوری شه !!!!!خخخخ .امروز این کارو کردم میدونستم ریسکش بالاس ولی جو بدچیزیه دیگه لامصب !!! هیچی دیگه پرت کردم برگشتنشم خدایی برگشت منتهی کف آشپزخونه!!! 😀
اقا چند سال قبل با یکی از دوستا و مامانامون رفته بودیم پارک.تازه اول پارک بودیم که دیدیم ی وانت داره داخل پارک میشه خودمونو کشیدیم کنار اما دوستم حواسش نبود همونجا موند.وانت که رد شد شال دوستم بهش گیر کرد و با خودش برد دوستمم بین اون همه ادم دنبال وانت میدوید.منو خواهرم بجای کمک فقط شکممونو گرفته بودیمو میخندیدیم.شانس اورد شلوغ بود وانت سرعت نگرفت
یاد اون روزا بخیر….
اون دو نفر چرا منفی دادن؟چون که خندیدیم؟هرکی تو اون شرایط بود خندش میگرفت دیگه:-(
امروز توراه داشتم برمیگشتم خونه نزدیک بود بایه موتوری تصادف کنم بعد که جون سالم به در بردم به دوستم گفتم دیدی چقد بد شانسم نزدیک بود با موتورسیکلت بمیرم،گفت ای بابا چه فرقی داره مرگ مرگه … گفتم نه تو نمیدونی از بچگی یکی از فانتزیام اینه با ماشین مدل بالا تصادف کنم بمیرم، باکلاستره…
خخخخخخخخ…
اعتراف میکنم امروز مسابقه ی فوتبال داشتیم یکلی اتفاق افتاد که من نرم ولی آخرش رفتم و خوردم زمین دستم شکست و قرار شده عمل کنم.
خدایا!حکمت قدمهایی راکه برایم برمیداری برمن آشکارکن،تادرهایی راکه به سویم میگشایی ندانسته نبندم ودرهایی که به رویم میبندی به اصرارنگشایم…
اعتراف میکنم;مامانم داشت بهم رانندگی یادمیادهروقت به دسندازکه میرسیدیم باسرعت از روش رد میشدم یه متر بعدش میزدم روترموز همه ذره شون میترکید.اخرشم ما رانندگی یادنگرفتیم.
مامانش داشت بهش رانندگی یاد میداده!خخخخخخ
تو دیگه میخوای چ بلایی سر خیابونا بیاری!
شما چه سبزه ای تو خیابونا کاشتید که به خانوما میگید ؟؟؟
والا من هرچی تصادف تو اتوبان هاراه ها دیدم اکثرشون مردها بودن ولی اسم خانم هابد در رفته:|
دمت گرم اجی
من اگه مامانم رانندگی بخواد یادم بده دیگه زنده نمیمونم که بخوام اینجا بگم!!!!
شهاب حالا رانندگی شما مردا هم تعریفی نداره ها…..
بازخداروشکرکه۹۰%راننده هامردهستن
بازتعریفی بهترازاین
بازخداروشکرکه۹۰%راننده هامردهستن
بازتعریفی بهترازاین که رانندگی مردان۲۰
ورانندگی زنان۱۰: )
نه دیگه شما آقایون۰ ما۲۰ 😀
دمت گرم دنیاجون حرفت حقه.اقاشهاب ن ک شماهادست فرمونتووووووووووووووووووووووووووووون خوبه.هههههههههههه
فدات خانمی…
اون ک بلللللللللله!
خخخخخخخخخ
ههههههههههههههههههههههههههه معلوم!!@
بابا منکه الآن تاییدتون کردم چرا اعصاب خودتو خورد میکنی فقط ی چیزی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کلاچ کدوم سمته!خخخخخخخ
داداش شهاب شما فرمونو پیدا کن کلاج بمونه باسه بعد
میگن ی خانومی رفته نشسته تو ماشین بعد دسپاچه شده زنگ زده صدوده گفته آقای پلیس فرمونو کلاچو ترمزو گازو ضبطو دزدیدن ماموره میگه خانوم بفرما صندلی جلویی بشین 😀
شما صندلی جلوییرو پیدا کنید اونم با ی یار کمکی فرمون پیشکشتون 😀
البته مطمءن نیستم اصلا بتونید ماشینو پیدا کنید 😀
شوخی کردم بابا محوم نکنیدا :'(
اگه خدا بخاد من تو بهمن ماه امسال میرم گواهیناممو میگیرم!ولی فکر کنم موقعی که بخام امتحان بدم افسره بهم بگه خانم بزارید من بیام جایه شما و شما از من امتحان بگیرید!تعریف از خود نباشه ولی رانندگیم عالیه!چون از بچگی عاشقش بودم از تابستون اول راهنمایی نشستم پشتش حالا فول فولم!با دنده۴از دور برگردون گاز میدم دور میزنم!واااااااااااااای نمیدونید چه حالی میده!اعتراف می کنم دفه اولیم که نشستم پشتش شب بود توی یه خیابون تنگ روشن کردم ترمز دستیو کشیدم دنده عقبوگرفتم پامو از رو کلاچ برداشتم ماشینم شروع کرد به عقب رفتن!نمیدنستم چیکار کنم تا این که خودش خورد تو دیوار و وایساد!
محیااجی گلم خیلی قشنگ بود.من اگه بابابفهم که من میشینم یه موقعه هایی پشت ماشین دیگه خدابه دادمامانم بایدبرسه!هروقت میشینم کلاماشین بایدببریم تعمیرگاه
عزیزم فعلا هرچی تصادف میبینیم مردن معلوم چقدر…….
اعتراف میکنم بچه ک بودم موقع خاله بازی تواشپزخونه بودم اخه یخچال درب خونم بود
بچه ها اعتراف میکنم چندوقت پیش نشسته بودم گریه میکردم که اگه شوهرم زن بگیره من چیکارکنم؟؟؟!!!
جالبش این جاست من اصلا شوهرندارم وتازه دبیرستانم
ولی به خداداشتم گریه میکردم
ولی هنوزهم نیگرانم….به یکی و سه تا گفتم
(من و دوتا دوستام براخودمون لقب داریم…من دوتام..اوناهم یکیو سه تان)
اوناهم اولش خندیدن بعدباهام همدردی کردن
اخه دیدن قضیه جدیه
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دریا تورو هم نوشتم مثه اینکه اسمتو عوض کردی خودت اسمه واقعیتو فراموش کردی!
با منی؟!!!من که منظ.رتو نفهمیدم شهاب نه که چند وقت نبودم هنگم فعلا
واسه کنکوریا ک نوشته بودی منو یادت رفت میگم توروهم نوشتم!
امروززنگ اخر تومدرسه دختره اومده زیرمیزارونیگامیکنه
تاببینه زیرمیزکیی آشغاله اسمشوبنویسه……..
(البته ماابتدایی نیستیما …خیرسرمون دبیرستانیم)
حالا….ما اشغالامونوجمع کرده بودیم تویه پلاستیک بعدابندازیم سطل…زیرمیزمون یه برگه ی ریاضی هم بود
ماسه تاهم اصلا هواسمون نبوداشغالارو سطل ننداختیم
دختره اومد دید گفت این چیه؟؟؟(به زیرمیزاشاره کرد)
ماهم بدون این که نگاه کنیم …گفتیم برگه ی هندسه هست…چیزی نیست…دختره یه خرده مکث کرد وگفت :باشه اشکال نداره ورفت سربقیه میزا
بعدازاین که اون کلا رفت
یکیمون زیرمیزونیگاکرد دید یه پلاستیک اشغاله
بدبخت دختره دیده مایکم …….. دیگه هیچی نگفته
….
برامامانم تعریف کردم
مامانم میگه نچ نچ نچ هرسه تاتون خلین(kholeen)
تعریف ازخودنباشه مدرسمون تیزهوشانه
.
.
حالاماسه تا میخوایم جشنواره خوارزمی شرکت کنیم
یه ایده دادیم
ولیی بهتون نمیگم
.
.
ایده مونو به مامانم گفتم میگم میترسیم به کسی بگیم ازروش تقلیدبشه
میگم ممکن به ذهن هیشکی نرسیده باشه
میگه اره فقط به ذهن شما سه تا نخاله رسیده
..
اخه ما کجامون نخاله هست؟؟؟؟؟
خیرسرمون تیزهوشانیم
.
ولیی خداییش بایدسرکلاس ماروببینی
.
ابجیم میگه انجا خنگوشانه…بهتون گفتن تیزهوشان شماهم که خنگید باورکردین…
توروخدامیبینی چه طور با نخبه مملکت رفتارمیشه؟؟؟؟؟؟
البته دورازجون
اعتراف میکنم هیچی بد تر از این نیست که ناظمتون دقیقا خونه بغلیتون باشه …………
کلا من از هیچی شانس نیاوردم دیروز ناظم مدرسمون اثاث کشی کردن خونه بغلیمون
مدیر راهنماییمون همسایه رو به روییمونن…
خدا حفظشون کنه!
😀
یادمه وقتی بچه بودم در یخچالو یواش میبستمو ازیه گوشه نگا میکردم تا ببینم چراغش روشن میمونه یا…
من که هنوزهم گاهی ای کاروانجام
خداییش نمیدونم چه جذابیت نهفته ای دراین کارهست!!!!!
چند روز پیش ادبیات داشتیم استاد همون اول کلاس حضور غیاب کرد همه خیالشون راحت شد بعد از ۵ مین یکی یکی بچه ها از کلاس رفتن بیرون…آخر کلاس که شد از ۶۰ نفر فقط تعدادی مونده بودن! استادم که دید اینجوریه دوباره اسمارو خوند و فقط ۲۰ نفر حاضر بودن….
🙂
اعتراف میکنم که امسال سر کلاسی هستم که پسرا به جرز دیوارم میخندن!! فقط منتظرن یکی از دخترا برن پای تابلو واسه حل تمرین!! انقده بهش میخندن که طرف مجبور میشه به استاد بگه آمادگی ندارم و یه منفی بگیره!!!البته فقط خندیدن نیس, چرتو پرتم زیاد میگن!! من که شخصا هر دفعه یه منفی میگیرم…
یاسمین جون تو اصلا بهایی بهشون نده!چندبار که رفتی پایه تابلو و اصلانم نگاشون نکردی خودشون دیگه آدم میشن!دقت کردی اینجور پسرا از بس هرهر خندیدن دهنشون شده عینهو دهن……!!!!!!!!!!!!!!
خیللللللللللللللللللللی باحال بود
اعتراف میکنم…
.
.
.
ولش کن بابا ظرفیت رازداریو ندارین میرین همه جا جار میزنین ابروم میره
اعتراف میکنم انقدر که شله خوردم شبیه شله شدم…..
🙁
فکر کنم تا ۴۰یا۴۸مم باید تو خونه شله بخوریم…..
ای خدااااااااا
🙂
الان اگه شلرو ترجمه کنی بفهمم چیه خیلی خوبه
داداشم شله مشهدی دیگه!خیلی معروفه…
همه دیوونه ی شله مشهدی ان.
یه چیزی تو مایه های حلیم ولی ۱۰۰ برابر خوش مزه تر….
وای نگو دلت میاد!توشهر ما این چیزا خیلی زیاده!من که میمیرم براش مخصوصا حلوا قهوه ای!به به به به
اعتراف میکنم لذتی که تو سوار شدن پشت وانتو مسافرت رفتن هست توی ماشین دو در نیست لازم به ذکره من نه وانتشو سوار شدم نه ماشی دو درشو
شهاب میگم انقدر خوشحال تشریف داری لایکا که مساوین!!!!!۱۵ من ۱۵ تو درضمن۳تا دیس لایک داشتی من ۱دیس لایک…!
هرهرهر ههههه هاهاها…!!!!
هیچم ناراحت نشدم پس تو هم حق نداری ناراحت شی…این یه دستوره!!!
قبل از اینکه من اینو بگم لایکایه من دوتا بیشتر بودن بعده اون ی دفه لایکایه تو و دیسلایکایه من رفتن بالا!!!!!
الآن که مساوین…بیخیال…
امیدوارم به فانتزیت برسی!!!!!
🙂
این فانتزیا شما واسه من خاطرست
ما چند هفته پیش مسابقه بسکتبال داشتیم من تا اخر بازی نفهمیدم حلقه ی تیم ما کدومه از اون بدتر به خودمونم یکی زدم!!!
سلام جاتون خالی! امروز تو مدرسه یکی از دوستام واسه دبیرمون که داشت از مدرسه میرفت شکلک درآورد دقیقا همون لحظه هم معاون پرورشیمون اومد پشت سرش دید…منو میگی کپ کرده بودم چیکارکنم؟هی چشمو ابرو آخرشم نفهمید…تازه بعداز اینکه کاراشو کرد زبون درازشم دراورد نکبت!(آخه این چه کاری بووود)یهو معاون زد پشتش گفت دبیرتون بوووودااااااا!! اونم گفت ااااا خانوم بود؟؟ معاونمون گفت نه آقا بود من داشتم دیوارو گازمیزدم از خنده …دوستم گفت چیزه ها؟ نع من با دوستم بودما…اصن یه وعضی اخرش خانوم بوووق گفت بچه برو سرکلاست شتردیدی ندیدی…!!!
سلام اعتراف میکنم همتونو خیلی خیلی خیلی دوس دارم که نمیتونم ازتون دل بکنم.
***دووووووووووووووووووووووووووستون دارم آبجی و داداشای عزیزم***
سلام برو بچ دلم براتون تنگولیده بود.اومدم با یا اعتراف. ۱ماه پیش دوستم قرار بود بیاد شمال اخه ازدواج کرده تهران زندگی میکنه منم دلم واسه بچش خیلی تنگ شده بود واسه همین دوست داشتم زودتر بیان.۲۲ مهر بود زنگ زدم به دوستم جواب نداد.غروب که شد دیدم گوشیه مامانم زنگ میخوره .مامانم گوشیو برداشت یه سلام داد بعدش خیلی گرم احوال پرسی کرد گفت فائزه اینجاست.منم هی به مامانم میگم مامان کیه کیه کیه مامانم فقط منو نگاه میکنه میگه گوشیو بگیر گفتم پرستو ئه دیدم بازم منو نگاه میکنه اقا چشمتون روزه بد نبینه منم فکر کردم پرستو گوشیو با چنان ذوقی برداشتم گفتم سلام مرررررررررررض کی اومدی شمال بیشرف یهو یه صدایی از اون پشت اومد بله منم ناگهان متوجه شدم پشتیباننم هستش زنگ زده بود احوال درسی بپرسه .یعنی نمیدونید که من چه حالی داشتم چه وضعی شدم چشمایه مامانم شده بود ۴تا با دهن باز داشت نگام میکرد منم لال شده بودم داشتم فکرمیکردم چه خاکی توسرم بریزم که از احساس منفجر بودن خجالت گوشیو قطع کردم .حالا مامانم میگه دیوانه این چه وضعه صحبت کردن بود منم گفتم اخه مامانه من دوساعت خودمو جر میدم میگم کیه جواب نمیدی خو باید عواقبشم ببینی دیگه هیچی دیگه بیچاره پشتیبانمم فکر کنم تو شک رفته بود واستاد یه ۵مین بگذره بلکه من یه ذره حالو رو بیام زنگ بزنه.به خدا نمیدونید با چه وضعی باهاش صحبت کردم اینقدر حول بودم بیچاره پرسید چه خبر از درس منم برگشتم گفتم هی خبر خیر سلامتی اص یعنی یه وضعی نمیدونستم در برم یا بمونم بیشتر گند بزنم .یعنی شما بگید من مرض داشتم عایا اخه این چه وضعشه 🙁 خدا نصیب هیچکس نکنه الهی امین.همگی یه صلوااات :d
یک ماه پیش یه پسره اس داده بود گفت سلام علی سینام این خطه جدیدمه به فرهادم خبر بده.اس دادم گفتم دادا اشتب گرفتی.گفت ضر نزن بابا شمارمو به فرهادم بده علی.منم که نمیخواستم بفهمه دخترم گفتم درست صحبت کن داداش من,من کامرانم علی دیگه کیه!!بعد کلی عذر خواهی کرد.حالا صحبتای پسرونمون گل کرده بود…….
درستش زره ن ضر!
دریام.شهاب تو کلا فقط هنرت سوتی گرفتن از منو مجیده!!
دمت گرم داداش
ن از شما تنها از همه میگیرم بیا ببین بین منو دوستامو فامیل چ خبره تا میخوان جلو من حرف بزنن حواساشون شیش دنگ جمعه!
بــــابــــــا خداازدهنت بشنوه نگین جون
وااااااااااااااااااااااای اعتراف میکنم خاله ها دایی ها نوه ها همه اومدن خونمون دیدن پدری فعلا بای
اعتراف میکنم خیلی از جن میترسم .تازه نامزد کرده بودم یه شب با اقوام شو شو داشتیم فیلم سایه رو میدیدیم همه ساکت بودن یهو طرف مستخدمشو شکل جن میبینه منم با یه وضعی شروع کردم جیغ زدن آغا خدا واسه هیشکی نخواد مردم از خجالت تا مدتی سوژه فامیل بودم.
یه روز یکی از همکارام با شرکت تماس گرفت می خواست واسم یه آدرس بفرسته شماره همراهمو میخواست بهش گفتم واست میس کال میندازم وقتی میخواست قطع کنه گفت یادت نره شماره ات رو واسم اس ام اس کنی آقا منو میگی داشتم میمردم از خنده یعنی یه وضعی ها میخواستم گوشی تلفنو گاز بگیرم
دیشب حدودا ساعت ۲ بود ی دختره اشتباهی بهم زنگید من ج ندادم اس دادم یو
گفت:شاهین جون من همونیم ک تو ۳۳پل بهم شماره دادی خخخخخخخخ
منم تا دیدم دختره گفتم بذار یکم اسکلش کنم
هی اون اس فدایت شم داد هی منم قربون صدقش رفتم حالا چ حرفای دیگه ای زدیم بماند خخخخخخخخخ
بعد الان اس داد عزیزم بزنگ تا با هم بحرفیم
منم بهش زنگیدم
میگه شما؟؟؟؟؟؟گوشیا بده پسره
میگم کدوم پسره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
– همونی ک دیشب ب هم اس میدادیم
– شاسگول خانوم داشتی بامن اس بازی میکردی
– وااااااااااااااا
-والااااااااااا
-۲تافحش داده یارو بعد میگه میمردی همون موقع بگی دختری خخخخخخخخخخ
حال کردم در حد لالیگا مردم آزاری چ حالی میده
Eteraf mikonam man ye daneshjo term 7hastam har term mashrotam babam fek mikonw in term darsam tamome mondam che khaki to saram konam
خیلی باحال بود علی
ااااااعتراف میکنم هروقت میخوام از خیابون رد شم اول سمت راستو نگا میکنم خخخخخخخ بعد میبینم هیچ ماشینی نمیا میرم وسط خیابون سمته چپو نگا میکنم و باز در عینه ناباوری هیچ ماشینی نمیا خخخخخخ و ادامه ماجرا!!!!!!! یعنی یه همچین آدمه نابغه ایَِِم من!!!!!!!!!!!!!! هربار خدا بهم رحم میکرده رد میشدم!!!!! الان دیگه یاد گرفتم!!!!!!!!!!!! 😀
دل همتون اب…من مامانم یه دس فرمونی داره عــــــــــــــــــــــــــــالی!!اصن اگه بشینه پشت فرمون و بابام پیشش نباشه یه راس می برت زیر تریلی در این حد عالی رانندگی میکنه!!!!!!!!!!وای وای وای خدا نصیب گرگ بیابون نکنه آخرین بار که رانندگی کرد رفته بودیم بیرون آغا مامانم به سرعت نور رانندگی می کرد اونوقت یهو سبقت میگرف یعنی سبقت که می گرف من از صندلیا پشتی ماشین عین تف پرت میشدم و میچسبیدم به شیشه جلو ماشین…شده بودیم سوژه ملت بخدا…
خدا دفه بعدو بخیر کنه…پروردگارا به خودت پناه میبرم…
بابا تو خوبی مامان من اومده ماشینو بیاره تو خونه ک اول دره شاگردو چسبونده ب در ب جایه ترمز حول شده بیشتر گاز داده کلا ی خط گنده ها انداخته سمت راست ماشینی ک من هلو بپر تو گلوش کرده بودم بعدم با همون سرعت رفته زده به گلدونا و ماشینو گلدونارو تو دیوار پرس کرده…
منکه کپ کرده بودم دم در واستاده بودم دیدم با ترس و لرز دراومده فک کردم واسه ماشینه دیدم در عین ناباوری میدویه سمت دیوار میگه وای گلدوووووووونام ک من خواستم درو گاز بگیرم ک دیدم برم تو افق محو شم بهتره ک اگه بابام اومد تکه بزرگم گوشمه آخه بهم گفته بود نذار مامانت ماشینو برونه خواس بره جایی خودت ببرش ولی بخدا مامانم نذااااشت آخه باباااا ب من چهههههه!؟
یکی از فانتزیام اینه ک واسه ی نفر کامنت جواب بفرستم بعد کامنت جوابم بیشتر از خود نظر طرف لایک بگیره محض اطلاع دنیا جووووون ی حالی بهم دادی اساسی!!!!خخخخ ههههههههههههههه هرهرهرهر
هرطور بخندم آخرم کمه
لازم نیست ک دوباره بگم هر حرفی میزنم محض خندس تو خونتون فوشم ندین!!!!!
کلاس اول ابتدایی بودم ازمعلم اجازه خواسم واسهwcاجازه ندادخلاصه منم واسه لجبازی نیمکتوخیس کردم بعدم فرستادنم خونه تالباسم عوض کنم.
اعتراف میکنم اعتراف های همتون قشنگ
ولی اعترافات دریا خیلی باحالن.
بازم اعتراف کن تا بخندیم.
اعتراف میکنم: منو دوستم داشتیم از خیابون رد میشدیم
ماشینا باسرعت رد میشدن صبرنمودیم تا همه برن نصف خیابونو که رفتیم یه ماشین باسرعت داشت میومد گفتم:سانازجان تا اینجاکه اومدی صبرکن این وحشی رد شه
حرفم هنوز تموم نشده بود دیدم ماشینه بوق زد گفت ایییییی بابام بود….هههههه اصن یه وعضی نمیدونستم باید کدوم طرف برم….
اعتراف میکنم که یه بار سر کلاس ریاضی انقدر تمرین حل کرده بودم مغزم درد گرفته بود
بعد یهو سر کلاس داد زدم:اَهههههههههه من دیگه مغزم گـ وزی ده…
خلاصه بچه ها داشتن نیمکتو گاز می زدن از خنده
اعتراف می کنم که دیروز می خواستم از مغازه بابام مداد چشم بگیرم بعد روم نمیشد مستقیما ازش بگیرم.به خالم گفتم برام بگیره
خلاصه رفتیم تو مغازه و القضا خالم پول همراش نبود.منم که فقیرتر از اون یه دویستی تو کیفم بود.دیگه مجبوری از بابام سه تومن پول گرفتم بعد خالم بهع بابام گفت که بزن به حساب…
بعد منو خالم رفتیم بیرون من سه تومن و دادم بهش رفت دوباره داد به بابام
خلاصه فقط سه تومن پولم به خاطر این خجالتم از دستم رفت
اعترافمیکنم فردا امتحان دارموهییییییچی تومخم نیس
این سوتى یا ……هرچى که اسمشومیزارید مال من نیست, من سوتى ازین خفن ترمیدم, درواقع این دسته گل یکى ازبچه هاست,
امروز،۱۵/۸/۹۲
آخرهاى ساعت عربى بود, دبیر ۶تادرسوباهم داده بود هممون گیج شده بودیم,
دبیربرگشت گفت:
خب بچه ها همونطور که گفتم “ما “براى بى جانها استفاده میشه, حالا شمابگید, از “من “براى چه چیزى استفاده میشه?
هممون خوابمون برده بود جواب نمیدادیم تایکى برگشت گفت: خانوم براى “”**اشیاءجاندار**””استفاده میشه,
حال کن اشیاى جاندارم کشف شد
😀
این ک سوتی نبود اشیا جوندار ک هیچی اشیا سگجونم هست…!امروز تولد داداشمه داشتیم براش بادکنک باد میکردیم منم میخواستم بادکنکاشو بترکونم هر کاری میکردم نمیتریکیدن از بس سگجونن این بادکنکا!
آقامجید مگه نمیدونستى??? من پارسال تیزهوشان و نمونه دولتى شرکت کردم….. بعد با صددرصد قبول شدم, ولى اومدم برم ثبت نام گفتن نه……. شماروثبت نام نمیکنیم گفتم چرا منکه رتبم ازهمه بیشتره? گفتش: براهمون دیگه چون ازهمه باهوش ترى اگه بیاى تواین مدرسه توهمه ى سوالارو جواب میدى بچه هاى ما افت میکنن, پس شمارو ثبت نام نمیکنیم
😀
شیطون جان بامن بودى?
اگه بامن بودى
باحالى وخنده دارى ازخودتونه شمالطف دارى, چشم به روى چشم ازین به بعد از این ماجراها ى واقعى زیاد میزارم
لطفا به ادامه توجه فرما
آقاشهاب چکارداشتى به بادکنکاى بچه? ها?? نکن برادر ازین کارا….. ولى چقدر علم پیشرفت کرده ها
اشیا جاندار, سگجون…….
واحیرتا!!!!!! :O
———————————————–
این داستان واقعیست:
سرجلسه امتحان بودیم امتحان ادبیات بود دبیرمونم ازین گیراست, آقایک ربع از امتحان گذشته بود, بغل دستیم زد به پام
یواش گفتم چیه?
گفت: سوال چهار! مشبه کدومه?
گفتم خاک تو سرت, نسیم مشبه
تند تند نوشت آقاسه تا سوال دیگه هم پرسید
چهارمین بارکه زد به پام کفرى شدم,
ازجام بلند شدم وگفتم:
خانوم این منو دیوونه کرده چهارتا سوالو بهش رسوندم, بازم میپرسه اه
دبیرچشماش گرد شد,
تازه فهمیدم چ غلطى کردم
لبمو گازگرفتمو نشستم
دبیراومد بالاى سرم, برگه بغل دستیمو گرفت, بعد بااخم بهش
گفت: فلاحى بیرون,
بمنم گفت: آخرین بارت باشه. چون.همیشه نمرت بیسته و خودت اعتراف کردى این دفعه میبخشمت
😀
اعتراف میکنم پولی رو از جیب شوهرم برداشتم و رو نکردم و اون بیچاره هم دربدر دنبال پولهاش بود ولی پیدا نکرد وآخرشم فکر کرد مادرش برداشت و به روم نیورد و سکوت کرد
ابجى ازالیا گچى خوبه, ولى همش خاک میره.توحلقمون, اگرم خیسش کنیم بکشیمم که خودت میدونى چى میشه,
چندسال پیش کلاس دوم دبیرستان که بودم مدرسمون بین طبقه ی دوم و پشت بوم نرده بود اینقدلاغربودم از لای نرده ها به صورت مرد عنکبوتی رد میشدم میرفتم بالا با تلفن صحبت میکردم.
اعتراف میکنم امروز کمترین نمره ی کلاس ۱۷ رو اوردم
اعتراف میکنم امروز کمترین نمره کلاس١ونیم آوردم بالا ترین نمره ی کلاس۵بود.اصلا یه مشت نخبه دور هم جمع شدیم
دمت گرم داداشی کلاس مام هم همین حالتو داره….
من درسارو نمیخونم که یه وقت ریا نشه شمارو نمیدونم
خخخخخ دمت گرم دادا منم امروز برگمو سفید دادم ک اصلا دیگه ریا نشه!!!!! 😀 خدا خودش امسالو ب خیر بگذرونه!!!!!!!! 😀
من نه افراط میکنم نه تفریط بین این دوتا!یه جور مینویسم که نه خیلی بالا بشم که ریا بشه نه خیلی کم بشم که بد بشه برام!!از نظر من آدم اگه٢٠ بگیره قبول میشه اگه ١٠ هم بگیره قبول میشه نمره زیاد مهم نیست!!!
پریروزموقع تغلب من ازدوستم می گرفتم بعدبغلیم ازمن میگرفت زبغلیشم ازاون.فقط جوابارو تغییرمی دادیم…خلاصه هممون از ۵شدیم۵
کجای کارین من دفاعی نخونده بودم نشستم پا امتحان یعنی اگه بگم چند شدم کفتون میبره با کلی تقلب شدم۰٫۷۵تازه اونیم که ازش تقلب کردم شد۱٫۵از ده یعنی حال میکنین تازه بیشترین نمره ی کلاسمونم شده بود۵یعنی ترکوندما انقد سرش خندیدیم هیچ کی گریه نمیکرد نمره ها روو میگفتیمو میخندیم یعنی تا حالا تجربه نکرده بودم نمره به این بالایی روD:
من درسامو میخونم هیچ موقع صدام نمیکنه ولی یه روز که مشکلی پیش بیاد ومن درس نخونده باشم اولین کس پا تخته صدام میکنه شانس ما دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای دقیقا مثل من!یعنیه چاره ندارم اون موقع از جام بلند شمو برم معلمه رو خفه کنم!!!بچه ها من امسال کنکوریم دعام کنید
خوش بحالته دیگه چون بعد کنکور دانشگاه داری …..
برات دعا میکنم….
منم دلم میخواد 🙁
همینه دیگه!می خوام بهترین دانشگاهوقبول بشم ایشالله!توهم میرسی!برا شما که کنکور حتما حذفه!خوش به حال شما!
دعا دعا میکنم که برم دانشگاه خوش میگذره بعد شما میگی که حذف میشه ………….خوشبحالت
میرسی بهش!غصشو نخور!
اتفاقا کار اینا سخت تره ما باید دو سال خوب درس میخوندیم اینا باید از هین الآن بکوب درس بخونن تا معدل همه سالاشون بره بالا تازه کنکورم حذف بشه هر دانشگاه واسه ورودی خودش امتحان میگیره ک بدتره!
نمیدونم!پس خوش به حالمون!!!!!!!!!!!!!
واه دقیقامن هروقت درس نمیخونم من ومیارن جلو ولی بیشتراوقات همون ۵دقیقه ای که قبل زنگ میخونم ازبقیه بهترجواب میدم
اعتراف میکنم:
امروز ریاضى داشتیم, درواقع امروز هندسه بود,
دبیر پاى تخته یه پاره خط زرد رنگ کشید بعد گفت:
خب…… این پاره خطه آبیه و………
خلاصه حرف زد حرف زد حرف زد همشم مىگفت پاره خط آبى,
دستمو بلند کردم گفتم:
ببخشید ،خانوم این پاره خطه زرده چراهى میگید پاره خط آبى?
گفتش: چون آبیه دیگه,
گفتم: نه خانوم زرده, ازشما بعیده
یه عالمه توضیح داده
بالاخره فهمیدم
منظورش ازپاره خط آبى
پاره خط AB بوده,
چققققققدر من زرنگم, چققققققدر باهوشم
چققققققدر باهوشی ایییییییییوووووولللل بـــــــــابــــــــــــــا
مگه ماژیک زردم داریم!؟
برادر مجید من مىىىىىىىدونستم که همه میدونن که من باهوشم. 😀
مواظب باش زیادباهوشی به خرج ندی خدایی نکرده ممکنه تیزهوشان قبول شییییی.
برادر مجید من مىىىىىىىدونستم که همه میدونن که من باهوشم. 😀
برادر شهاب:)تىکه مىندازى??? ماراهنمایى بدبختا( البته توهین به بچه هاى دیگه نشه خودمونومىگم)
تخته وایت بردمون کجا بود که ماژىکش باشه, دبىرستانیا تخته وماژیک خوشگل دارن ماچى, ماتخته سیاه داریم وگچ, حال کن.
😀
——–***************امروز کارنامه ماهانه دادن:
نخندین ولى این داستان واقعیست:
کارنامه ى مهرماه من:
قرآن ۲۰
دینى ۲۰
عربى ۱۶/۵
ادبیات ۱۸/۵
اجتماعى ۲۰
املا ۱۹
زبان ۲۰
ریاضى ۱۶
علوم ۱۷
حرفه ۲۰
هنروورزشم ۲۰
اعتراف مىکنم خیلى خراب کردم. 🙁
مگه کجا میری مدرسه ناسلامتی سوم راهنمایی هستی آبجی منم سوم راهنماییه از دوم ابتدایی وایت برد داشتن!
ولی خداییش گج باحال تره همینکه تموم میشد ما دستامون میرفت هوا ک خدایا ی کاری بکن ب من بگه برو گج بیار!
اجی درکت میکنم 🙁 منم سومم و تخته هامونم گچی ولی خیلی خوب و بهتر از وایت برد
بادرود,
عرض کنم خدمتتون, بچه کف……….. بگم??????? بگم بچه کجام? بگم????
به خاطرگل روى برادرشهاب مىگم,
این دیالوگ از داریوش ارجمند توى فیلم “آدم برفى “خطاب به اکبر عبدى “روگوش کن میفهمى,
مرامت ،به مرام بچه هاى خانى آباد میخوره,
بله برادر شهاب, من بچه کف خانى آبادم,
آااااااافرین….
مرامتو عشق است!
اوچیکتیم دااااااش.
😀
دلت خوشه شهاب جان.من پیش دانشگاهی ام ولی تختمون وایت برد نیست.تخته فقط تخته سیاه که وقتی تازه رنگش میکننو روش یه چیز بنویسی بعدپاک کردن جاش میمونه
خدا رو شکر با این احوال منطقه ۳ حساب میشیم اینطور ک شمایین باید ما تو کنکور منطقه صفر حساب میشدیم!
منطقه ۳ کجا؟
ما منطقه ۲ هستیم
یاسوجیم ولی خوشبختانه بومی شیرازو اهوازو کلا جنوبیم 🙂
داداش فدات شم خوب منطقه ۳هستید,مامنطقه ۱۹هستیم ,نوکرتم. منطقه ۳روبا۱۹مقایسه نکن دادا
بچه ها رو اینجا خوب میشه شناخت شهاب جون تو سومی؟؟!!من فکر کردم بزرگتر از منی!!!!!خوش به حالتون هنوز به سختیه درس نرسیدید کاش درسایه شما مثل درسایه ما بود اونم تو رشته انسانی ینی مخت دود میکنه!مخصوصا فلسفه پیش دانشگاهی!مو به تن سیخ میشه!فرداهم امتحانشو داریم۲تا فصل در حدود۶۰ تا صفحه!!!!!!!!!
وااااااااااااای الان فهمیدم چه سوتی دادم!به روم نیاریدا!!!!!!!!!!از بس فلسفه خوندم دود کردم دیگه!!!!!!!!بهم حق بدید!!!!!!!!!!
محیااااااااااااا
منم این درسو دارماo_O
دوتا فصل ۶۰ صفه نیستا
منکه نفهمیدم چ سوتی دادی ولی من چهارم دبیرستانم متولد ۱۴ بهمن ۱۳۷۴ تازه همون کس خاصی نیستمم اگه یادت باشه…!
وای چه قدر باحال!همسالیم منم چهارمم!بعدشم من ۱۳روز ازت بزرگترم!متولد۱بهمن ۱۳۷۴!!!!!!!بابا ده بار گفتی فهمیدم تو همونی!!!!!!!
تو من عسل شیلا و یکی دیگه ک یادم رفته بهمنی هستیم!
تو من دریا کیمیا پویان سپیده سحرtite ثنا هم کنکوری هستیم اگرم کسی یادم رفت شرمنده! 🙁
چه جالب!
بازم لازم به ذکره من همون دریام.اینو میگم تا یادتون نره .شهاب منو یادت رفت منم کنکوری ام
ایوووووووووووووول دم شما گرم خیلی باحالید
به نظر من اگه شهرام شب پره فوتبالیست میشد تا الان ایران ۸-۷ بار قهرمان جهان میشد!
ینی قدرت سر زدناش ۲ برابر شوتای کریس رونالدوئه کصافد
اعتراف میکنم ایـنـهـمـه زبـان بـلـدم (مـادری، غـیـر مـادری، اشـاره، فـیـزیـکـی، روحـی، تـوهـمـی، ارواح، اشـیـا و …) اماااااااااااا هـنـوز نـتـونـسـتـم بـه بـعـضـیـا بـفـهـمـونـم: به تو ربطی نداره….
🙁
دختره تو دانشگاه اومده میگه : سلام شما برق میخونین ؟؟؟؟ گفتم : بله از کجا فهمیدی ؟ گفت : از مدل موت !!! منم گفتم : شما عمران میخونی ؟؟ گفت : آره از کجا فهمیدی ؟؟؟ گفتم : از اون مسکن مهری که رو سرت ساختی 🙂
یـه همچین آدم حاضر جوابی هستم
اعتراف میکنم بدون تو نمیشه
.
.
.
.
به خودت نگیر جو ایینه ام
خب حالا اشتباه تایپی دیگه واسه همه پیش میاد (جو=جلو)
تنهام گذاشتی و رفتی ….
من بهت گفتم برو ولی الان اعتراف می کنم دوستت دارم بر گرد
اعتراف میکنم با خط جدیدم به دوستم اس دادم محمدم این خط جدیدمه دیگه کاری داشتی به این زنگ بزن ده دقیقه بعد جواب داده شماره رو که نگفتی،به کدوم خط زنگ بزنم؟؟؟؟؟؟
ای خدااااااااااا
اعتراف میکنم با اینکه میگم از این سایت خوشم نمیاد ولی گهگاهی بهش یواشکی سرمیزنم
من هیچ اعترافی ندارم:-) 🙂 🙂
آفرین………………….!!!!!
سوتی سال زنه پسر خاله م:
عصری خونه خالم نشسته بودیم داشتیم سر اسم بچه پسرخالم بحث میکردیم؛خانمش ماهه هشتم بارداریه؛یه باره بحث بین پسرخالم و خانمش جدی شد؛خانمش شروع کرد باصدای بلند حرف زدن ک بچه ی منه؛۹ماه تو شکمه منه؛همه استرسش واسه منه و …؛عاقا این هی گفت پسرخالم هیچی نگفت؛هرچی خالم و مامانم اومدن باخنده و اینا ساکتش کنن ول کن نبود ک؛چشمتون روز بد نبینه ؛تو اون شلوغی پسر خالم بلند داد زد:خب بچه ی منم هست!
خانومشم اومد جوابشو بده بر گشت گفت :از کجا معلوم؟؟؟؟!!!!!!
همه تو همون حالت خشک شدن!جاتون خالی؛یه دل سیر خندیدم بهشون
دوستم برای تولدم بهم کارت تبریک داده ….توش نوشته:
“ایشالله تااخرعمرت زنده باشی”
: l
اعتراف میکنم یه روز ناهار ابگوشت داشتیم
هر چقد #۱۱۱*رو گرفتم تبدیل به پیتزا نشد
ببین تلویزیونم ادمارو سرکار میزاره
خب لابد سیمکارتت ایرانسل بوده چون اون تبلیغ واس همراه اوله…
باحال بود اجی
جیگر اس ام اس قدیمی و تکراری که اعتراف نمیشه
هیچی بیشتر از این حال نمیده که رشتت نقشه کشی باشه سر کلاس نقشه کشی تمام ذهنتو فکرتو استعدادتو بزاری رو ترسیمه یه نقشه با سختیو مشقت ترسیمش کنی بعد کلاس که تموم شد حمله کنی روش یورش ببری پاره پارش کنی اصن یه حسه وصف نا پذیری دست میده به ادم
chand sal pish ye sielo dashtim , tu terafike hemat budam. dashtam ba dande bazi mikardam , dande 1 ba dande aghab ye jas dige faghat farghesh ineke dande aghabo bayad ba in bil bilake has, baoun begiri, agha kholase rah baz shod havasam nabud zadam dande aghab kubidam be mashin poshti, yaroo oumad koli mazerat khahi kard, man leh shode budam az khande,,,
اعتراف میکنم الان یکماهوده روزه مدارسا باز شده ولی من دوبارکلاس رفتم این سایت هم امروز پیدا کردم اگه خواستین لایکم کنین.ببببببووووووووسسسسسسسس به همتون
یه اعتراف تلخ میخوام بکنم…سال دوم سوم دبیرستان که بودم موقغ تعطیل شدن مدرسه یه پسر خیلی ساده و تقریبا زشت همش میافتاد دنبالم و میخواست باهام دوست شه منم خیلی اذیت میشدم خب ولی هر کاری میکردم از رو نمیرفت تا اینکه یه روز رفتم به یه پلیسه گفتم و کاش نمیگفتم چون دنبال پسره کرد و گرفتش و به همین سادگی بازداشت و دادگاه و خلاصه واسش پرونده شد.خدا منو ببخشه
اعتراف میکنم اون کسی ک شیرو ریخت روسرناظم من بودم اعتراف میکنم اون کسی ک سوسکو انداخت تو کیف معلم من بودم اعتراف میکنم وقتی معلم ریاضیمون ازکلاس رفت بیرون ی چیزی رو بپرسه من بودم ک با ماژیک دفترو خط خطی کردم اعتراف میکنم اون کسی ک ادامس چسپوند رو صندلی معلم من بودم هههه تازه چون من ظاهرا بچه ارومیم کسی ب من شک نکرد هههه
اگه اعتراف دیگه ای داری بگو!!!!!!
راحت باش
خودتوخالی کن ازباراین اعترافات
اعتراف می کنم که من با خواهرم دو قلو هستیم اسم خواهرم مرضیه است ما دوتا خیلی شبیه هم هستیم یک روز که معلم ریاضی مون نیامده بود مارو فرستادن
حیات مدرسه منم اونقدر شلوغ کردم که مدیر مدرسه اومد ومنو دعوا کرد وگفت که تو راضیه ای یا مرضیه منم گفتم مرضیه بعد مدیرمون ۲ نمره از انضباط خواهرم کم کردخخخخخخخخ
اعتراف میکنم یه بار یه پسره مزاحم تلفنیم بود نذاشتم صدامو بشنوه بهش اس دادم :
چکار داری؟
ج داد:میخوام باهات دوس بشم
گفتم:شرمنده من جی اف دارم!
ج داد:شرمنده
دو دقیقه بعد ز زد قطع کردم
اس داد:اعتراف کن دختری
ج دادم:ببخشید الان با جی افم توی کافی شاپم کاری داری بعدا ز بزن
یارو دیگه رفت و خبری ازش نشد..
پیشنهاد میکنم شما هم امتحان کنین خانوما
بچه ها اعتراف میکنم من یجا قبلا خونده بودم:
دیروز یه دختره تو خیابون افتاد…
هیچی دیگه ما هم اومدیم زیر بغل دوست پسرشو گرفتیم بلندش کردیم…از خنده پخش زمین شده بود….
خخ
دیشب عشقم اومده بود خونمون بین دو نیمه بازی..بعد یهو گفت سحر پنج دقیقه دیگه بازی شروع میشه من رفتم..همینو که گفت شروع کرد دوید سمت در حیاط منم که دمپایی بابام پام کرده بودم دویدمدنبالش….در حیاط که رسیدم اون وسط کوچه بود من که دیدم دیگه کاری ازم ساخته نیست تو حالت دو دمپاییمو خواستم شوتش کنم که رو کمر افتادم رو زمین…
وای انقد دست و پام و کمرم درد میکرد ولی نمیتونستم گریه کنم..عشقمم اومده بود بغلم کرده بود بوسم میکرد ولی انقد میخندید که اشک از چشاش میومد…
فرداش که اومد خونمون برا مامانم تعریف میکنه…سحر نصفش تو حیاط بود نصفش تو کوچه دمپایشم زیر ماشین من بود روبرو در حیاط خونه ….:|
آخه خدایی خاطره به این بامزگی من موندم اون چند نفر چرا دیس لایک کردن! 😐
من الان اصلا منظور نوشتتو نفهمیدم |-:
سره کلاس بودیم که یه خانمه خوشگو تریپ باحال درو باز کردو وارد شد همون لحظه یکی از پسرابلند شدگفت جووووووووووون جیگرطلارو ولی همون خانم مودبانه رفت سمت میز وروصندلی استاد نشست واون پسر نه تنهادیگه سره کلاس نیومد بلکه اون درسو حذف کرد
اعتراف میکنم هروقت میام سایت علی جوون اهنگ «دنیامی»از سعید کرمانی رو میذارم و تا جایی ک باشهvoloume رو میبرم بالا
بیچاره همسایه ها!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم یک بار تو مدرسه مون برای عید تخم مرغ اورده بودیم که رنگ کنیم کلاس ما هم طبقه ی بالا بود مدیر مون هم تو بالکن حیاط بود من بدبخت یک نظر دادم که بچه به نظرتون اگه این تخم مرغ بیوفته رو سر مدیره چی میشه ؟ حالا خوبه در حد یک نظر بود بچه ها تخم مرغ رو انداختن رو سر مدیره بچه ها گفتن حالا از نزدیک ببین چی میشه …
اعتراف میکنم تو دوران راهنماییم انقدر حرف میزدیم با دوستام که معلمه از هر روشی خواست جلوی حرف زدن ما رو بگیره شکست خورد .یادمه اخرسر ناظم مون اومد جاهامون رو عوض کرد ولی این دفعه از راه دور به صورت پانتومیم حرف میزدیم.
فکرکنم هرسال دنبال ما بیاد تو دبیرستانم اومده زور داره بعد میگه هنوز بچه اید من میخوام برم راهنمایی خدااااااااااااااااااااا
خیلی باحالید
یادش بخیر وقتی راهنمایی بودم یه کبریت از خونه کش رفتم که به جای چوب ، کاغذی بود و خیلی زود آتیش میگرفت. تو راه مدرسه رفتم یکیشو توی گوشه یه پارک که علف هاش خشک شده بود امتحان کنم.همین که روشنش کردم از دستم افتاد و ترسیدم برش دارم ، فرار کردم رفتم مدرسه. چند دقیقه بعد صدای آژیر آتشنشانی بود که شهرو گذاشته بود رو سرش. حدستون درسته . وقتی غروب داشتم از مدرسه برمیگشتم دیدم آثاری از گوشه دنج پارک باقی نمونده .
ااااااااااااااااااااااای عذاب وجدان دارم . میخوام برم خودمو لو بدم . ( ۱۸ سال پیش) شما فک میکنید اون علف ها دوباره در اومده ؟ خخخخخخخخ