شعر زیبای کویر از دکتر شریعتی
ورود به آرشیو اشعار دکتر علی شریعتی
شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی میخواند نمی شنیدم…
.
وقتی دیدم که نبود…
وقتی شنیدم که نخواند…!
.
دنباله ی شعر کویر در ادامه مطلب
شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی میخواند نمی شنیدم…
.
وقتی دیدم که نبود…
وقتی شنیدم که نخواند…!
.
دنباله ی شعر کویر در ادامه مطلب
شعر اشعار دکتر علی شریعتی افکار عقاید دختر پسر عاشقانه ها عرفانی لذت تمدن عارفانه دوست عزیز خواهر برادر رفیق همکار آشنا
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو بیگانه بگرییم …
پوپکم، پوپک شیرین سخنم!
این همه غافل
از این شاخه به آن شاخه مپر
اینهمه قصه شوم از کـَس و ناکس مشنو
غافل از دام هوس
اینهمه دربر هر ناکس و هرکس منشین
.
.
تا سحر ای شمع بر بالین من
امشب از بهرخدا بیدار باش
.
سایه غم ناگهان بردل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
.
کام امیدم بخون آغشته شد
تیرهای غم چنان بر دل نشست
.
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد
.
.
افسانهاى خموش در آغوش صد فریب
گرد فریب خوردهاى از عشوه نسیم
خشمى که خفته در پس هر زهر خندهاى
رازى نهفته در دل شبهاى جنگلى
.