اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد
سلام به همه ی بازدیدکنندگان سه علی سه
امروز به یه مطلب جالب برخوردم که گفتم واسه شما هم بذارمش
چندتا اعتراف باحال و خنده دار (آخرشه)
من که از خوندنش خیلی حال کردم و کلی خندیدم
شما هم اعتراف خودتون رو در قسمت ادامه مطلب و نظرات بنویسید
فکر کنم هممون کلی اعتراف خنده دار داشته باشیم
همین الان به ادامه مطلب بروید و اعترافات رو بخونید
شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
.
.
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
.
.
.
اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
.
.
.
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
.
.
.
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
:Dبا خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
:l گفتم تسلیت میگم
.
.
.
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
.
.
.
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حتماً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
.
اعتراف می کنم تا وقتی رفتم مدرسه آجیل وتخمه رو با پوست میخوردم خوب خوب آبشونو میخوردم شوریشون که میرفت میخوردمشون ……
اتفاقا منم این کارو میکردم اما بعد از ازبین رفتن شوری تفشون میکردم بیرون
این داستان واقعی
آقا ما گفتیم شارژ خریدم ده هزاری بود عذاب وجدان گرفتم در سطحه المپیک. امروز رفتم به مغازه داره گفتم باقی پولشم پس دادم مرده بال نداشت پرواز کنه واسه بیست و سه سال دعای خیرم کرد.هاااااااااااااااااااااان فکر کردید فقط شما عذابه وجدان دارید.ما سره سفره پدر مادر بزرگ شدیم باااااااااااااااااااااااااا.
میلی ش
اعتراف میکنم خیلی بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــالین دمتون گرم
من تازه با اینجااشناشدم
این داستان واقعا واقعی است
آقا ما رفتیم دیروز یه شارژ از مغازه بگیریم دو هزار و دویست تومن پول داشتم گفتم آقا یه شارژه ایرانسل دوتومنی بده مرده یکی داد بعد دوستم از بیرون صدام زد وقت نکردم شارژو بزنم گوشیم اومدم خونه دیدم شارژه ده هزار تومنی بود.هاهاهاهاهاهاها خوش به حالم
چند روز پیش یه دختره رو با دوستام دیدیم،که یه چکه پاش کرده بود پاشنه هاش حدودأ ۱۵سانت بود و یه کلیپسم رو سرش گذاشته بود یه ۲۰ سانت رو ارتفاع داشت،به طوری که همه داشتند نگاش میکرند!
منم که کلأ خیلی تعجب کرده بودم گفتم اینو نگاه کلیپسش چه پاشنه هایی داره!!
داداش علی اینجا هم سوتی دادی چکه نه چکمه
إإ حواسم نبود ولی
فکرکنم خودتم اشتباه گفتیا
باید میگفتی چکمه نه چکه!!
اا راست میگیا خخخخخ خخخ
کوچیک که بودم بعد دیدن کارتون پینیکیو منم مثل اون رفتم هرچی پول داشتم توی باغچه گذاشتم تا درخت پول در بیاد هر روز میرفتم اب میدادم تا در بیاد اما در نیومد که نیومد
نخندین خداییش اعتراف میکنم هنوزبلدنیستم شکلک بذارم وتا یک هفته پیش نه ایمیل داشتم نه جیمیل تازشم باور کنین تاحالا نه چت کردم نه رفتم فیسبوک نمیگم خیلی مثبتم نه بابا واسه خودم یه پاعلامت منهام ولی خداییش تاحالا سرگرمیم بیشتر کارم بوده و اوقات فراغتم هم شعر میگفتم البته اونم واسه خودش دورانی بود بعضی وقتا هم حافظ میخونم آروم میشم باخوندنش شماهم امتحان کنین ولی الان خداییش خوشحالم که بااینجا و بچه های پاکش آشنا شدم یه حس عجیبیه همه همدیگه رو آجی و داداش صدا میزنن نه خبر از ردو بدل کردن شماره هست نه …درد یکی درد همه میشه خوشحالی یکی خوشی همه دوستتون دارم بوس بوس.
اجی سارا منم بلد نیستم شکلک بذارم
إوا اجى جونم منکه چن دفه طرز ساختن همشونو توى دلنوشته ها گذاشتم 🙁
اجى اگه شد دوباره میذارمشون براتون تا اقا على سرش خلوت شه و پایین نظرات شکلک بذاره.
سوگل جون منم یاد ندارم..هه هه
سارا تنها نیستییی.. اتفافا دیدم کامنتتو که ککامل همه رو گذاشته بودی ولی اعتراف میکنم دقت نکردم که به حافظه بسپرم
سلام آجی سارا،خوفی؟ منم ایمیل و جیمیل و fb ندارم ،چت هم نمیرم. منم مثبت در منفی هستم و حافظ میخونم. خیلی دوستت دارم هم تورو و هم کل بچه های ۳علی۳ رو.راسی فک کنم داری عروس میشی ایشاا… خوشبخت شین
سلام عزیزان مرسی از همدردیتون شوخی کردم خداروشکر داشتم ناامید میشدم گفتم فقط خودم اینجوریم از سوگل عزیز هم ممنونم خانمی شما زحمت خودتونوکشیدین من یادنگرفتم عزیزم دوستتون دارم فاطمه جون عزیزم هم مرسی قربون صاحب نامت امیدوارم شماهم خوشبخت بشین.
اعتراف میکنم کوچیک که بودم دلم می خواست موهام رو بلند کنم بعد مامانم بهم میگفت اگه موهاتو کوتاه کنی موهات بلند میشه منم گوش میکردم.
بهم نخندین،خو بچه بودم دیگه.
vaghan khaste nabashi modir,
این داستان واقعی است
آقا ما یه روزه تابستونی توی زمین فوتبال یه چاله کندیم پر از آب و گل کردیم روش کمی چمن ریختم تا معلوم نشه,بعد دوستمون رو صدا زدیم اومد بدبخت خبر نداشت رفت توش پاش از دوجا شکست,انقدر خندیدیم!!!
حالا بعده ده سال بازم باهام قهره مگه چی شده پاش شکسته قطع نخاع که نشده.تازه به من میگفت روانی
این داستان واقعی است.
آقا ما رفتیم حیاط قلیون دم کنیم بکشیم زغال بزرگ بود خواستم بشکنم سیخ رو برداشتم جای تیزشو کردم تو زغال,زغال شکست ولی دیدم دستم گرم شد دیدم سیخ از اون طرفه دسته چپم در اومده الانم تازه از بیمارستان اومدم دارم تک دست مینویسم.
این داستان کیلیپس:
عاقا رو لاستیک نشسته بودیم واسه برف بازی. دختر عممونم کناره ما نشسته بود یه کیلیپسه سه کیلوییم روسرش بود؛ینی لاستیکه شروع کرد به حرکت ما جیغی زدیم که نگو …ناگهان واژگون شدیم منکه مثله مجسمه وسطه راه سیخ نشستم دیدم دختر عمم داره قل میخوره میره پایین ینی با خودم گفتم خدا بیامرزدت دختر عمه جان دیگه باکی دردو دل کنم دیگه کیو مسخره کنم.یهو دیدم همونجوری پخشه زمین دراز به دراز خابید رفتم بالا سرش نگران میگم خوبی؟چیزیت نشد؟؟؟گفت سرم شکست..منم کپ کرده بودم روسریشو درآوردم دیدم سالمه که؟؟!!! ورداشته کیلیپسشو نشونم داده میگه نه خدا رو شکر کیلیپسه بود!!!!ینی جا داشت همون کیلیپسو بچپونم تو حلقش.
هیچی دیگه کیلیپسه جونشو نجات داده بود
امتحان حرفه داشتیم من شاگرد ممتاز کلاسم معلم بهم گفت نگین برگه هارو تصحیح کن موقعی که داشتم امضاشون میکرد دیدم برای سوال چطور ماشین روروشن کنیم؟/معلممون اضافی میگه ازشون امتحان هم میگیره/نوشته=اول کلاچ روتاب میدیم بعد ترمز رو میخوابونیم وپامون رو رو دنده میذاریم……………زرشک
یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم
رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم،
رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام
خودمونیم عجب وجدانی داری تو!!!
مطمئنی که دیگه عذاب وجدان نداری؟؟
میخام یه اعترافى بکنم هرچند میدونم محوم میکنین ولى اعترافه دیگه نگى تو دل آدم میمونه…
عاغادیروز رفته بودم دانشگاه ک کارت دانشجوییمو بگیرم آقاهه گفتش ک برو کارت همه بچه هاى ورودى۹۲روى میزه مال خودتو پیدا کن وقتى نیگاشون کردم دیدم کارت همه همکلاسیام اونجابود منم گوشیمو در اوردم شماره دانشجویى و رمزعبور همه پسراى کلاسمونو سیو کردم توگوشى اخه اگه خودکارو کاغذ درمیوردم آقاهه شک مى کرد اونم هى میگف پس چیکار میکنى دیگه گفتم نیستش هر چى مى گردم.. تا وقتى همه رو نوشتم گفتم آها اینجاس پیداش کردم 😀
بعد اومدم خونه رفتم نمرات همشونو نیگاه کردم ۱۰٫٫۱۱٫٫۱۳ ولى بعضیاشونم خیلى خوب شده بودن کصصصصاافططا … دلم خنک شد اووووفففف از هر کدومشون ک میپرسیدى تفره میرف حالا دیگه راحت خودم هر ترم نیگاشون مى کنم 🙂
دمت گرم ابجی خوب کاری کردی پرچم دخترا بردی بالا
قربونت اجی..
پرچم دخترا ک همیشه باااااااالاست …دیگه اینم کارى بود ک از دسمون برمیومد 😀
ابجی اینا رو ولش کن مهم ترین مطلب این بوود که تونستی عکس ۳در۴ شونو هم ببینییییییییی 😆
تی ته جون گل گفتى… اتفاقا عکساشونم سیو کردم وقتى ک دلم میگیره یه نیگا بشون میندازم و حالم ازین روبه اون رو میشه لامصب تاثیرش از صدتا جوک هم بیشتره … عکساى ۳در۴پسرا یه جور شادى اورن اگه روانپزشک بودم واس بیمارام ک افسردگى داشتن روزى یک ساعت نیگاه کردن ب عکس ۳در۴پسرارو تجویز مى کردم 😀
اره اجی عکس ۳در ۴ پسرا خیلی ضایعست برگه انتخاب واحدشونو من میبینم خندم میگیره
من دست پسرای بی ادعایی رو که هم کار میکنن و هم درس میخونن تازه آخرشم معدلشون از دخترای از خود راضی بالاتره رو با افتخار میبوسم
اعتراف میکنم من موقع فیلم اکشن دیدن.چوگیرمیشم…اون لحظه فک میکنم سوپرمن.بروسلی.جکی جان و غیره هستم ولی زهرا نیستم………….
اعتراف میکنم چون باپسرا بزرگ شدم راحت از درو دیوار بالا میرم یه بار ازخابگاه سرزده اومدم خونه جمعه عصر بود دیدم هیچکی خونه نیست خلاصه موندم ویلون توکوچه زنگیدم بهشون مانیم گفت برو خونه داییت حال نداشتم یعنی دروغ چرا تمام هیکلم درد میکرد خسته بودم خوشم نیومد بااین سروشکل برم مخصوصأدخترداییم هم افاده ای دیگه بدتر دیدم پسرهمسایمون ازخونشون زد بیرون گفتم آقا حسین داداش شرمنده میشه از دیوار برین بالا درو واکنین گفت شرمنده کمرم درد میکنه ولی فکرکنم خاست اذیتم کنه چون نیش خند میزد صداش کردم گفتم حسین بیااینجا کیفوساکمو دادم دستش از درخونه کشیدم بالا حالا قیافه حسین دیدن داشت ماتش برده بود دهنش چسبیده بود به آسفالت بعد درو از اونور واکردم وسایلمو گرفتم گفتم آخی یاد گرفتی دیدی ترس نداشت و دروبستم.
ایووول ک اجی خودمی
سارا جونم منم ی بار همین کارو کردمااااااااا
یادش بخیر….
سارا جونم منم یه بار از خونه خالم بر گشتم بعد اومدم زنگیدم مامانم خونه نبود منم کلید نداشتم بارونم داشت می بارید خلاصه دل به دریا زدم گفتم بی خیال هر چه بادا باد از در رفتم بالا قشنگ رو در بودم دیدم یه اقاهه سر کوچه زده رو ترمز داره نگام می کنه منم برای اینکه از رو بره دستم گذاستم زیر چونه نشسته بودم رو در نگاش می کردم از یه طرفم داشتم از خنده می مردم اخرش انقد تو اون حالت وایسادم از رو رفت و رفت پی کارش
اعتراف میکنم:داداشم۷سالشه.چندوقت پیش گیرداده بودسبدکالا چه جوریه منم حوصله نداشتم براش توضیح بدم.دیدم ول کن نیست گفتم یکم اذیتش کنم.بهش گفتم مثلا میری فروشگاه بعضی وسایلو گذاشتن تو سبد سبز بعضی هارو هم گذاشتن تو سبد قرمز.شانسیه اگه سبدت سبز بود مفتیه اما اگه قرمز باشه باید پول ده تا سبد دیگه رو هم حساب کنی.بعد یکم تو فکر فرورفت.دیروز بابام گفت میرم سبدکالا رو بگیرم.یهو دیدیم داداشم شروع کرد به گریه نمیذاشت بابا بره.میگفت نرو ما شانس نداریم سبدمون قرمز میشه.فکر کنم یه ساعتی گریه کرد
اعتراف میکنم هنوز نفهمیدم چرا بعضی نظرات رنگشون زرده بعضیا سفید بعضیا صورتی
بچه که بودم هر سال تابستون مامان بابامو مجبور میکردم واسم چندتا جوجه و اردک بخرن.هر سال هم خودم میکشتمشون.نمیخواستم بکشمشونا.مثلا اردکه خیلی بوی بدی میداد.انقد شستمش که بیچاره جان به جان آفرین تسلیم کرد.یکی از جوجه هارم یه بار شستمو چلوندم!!!بعد اومدم به مامانم گفتم: مامااااااااان جوجه هه پاره شد ماکارونی هاش ریخته بیرون یبا برام چسبش بزن!(منظورم دل و رودش بوده)
حالا قشنگ حالتون دگرگون شد؟ 😀
نازنین جون منم همین کارو میکردم ولی من جوجه خروس داشتم شبا باید بغلشون میکردم که صبح له میشدن
ولی یه دونه از جوجه هام بزرگ شد اسمش تقی بود یه خروس بزرگ شد همه رو میزد تازه تا لالایی براش نمیخوندم نمیخوابید تازه قوقولی هم بلد نبود بکنه من یادش دادم اخر هم مرد براش سوم هفتم چهلم هم گرفتم
اعتراف میکنم بچه ک بودیم با دوستام کرم پیدا میکردیم. یکی از بچه ها سرنگ میاورد یکی هم آبلیمو میریختیم روی کرم ها. بدبختا تا اون لحظه ای هم ک زنده بودن روشون آبلیمو میریختیم.
اعتراف میکنم کسی که شیشه تبلته باباشو شیکوندو با فیس باباش دخترارو سره کار میذاشت من بودم
عزیزم خسته نباشی مامان جان….
اعتراف میکنم یبار ک داداشم دستشویی بود ی ترقه بمبی اداختم تودستشویی داداشمم فک کرده بود مث این کبریتیا اگه بره تو آب زود خاموش میشه آقا چشمتون روز بد نبینه اینم همین کارو کرده بود ..منفجرشدن ترقه همانا و منفجرشدن آتشفشان دستشویی هم همانا خلاصه لباساش ب فنارفتن..حالا اومد بیرون مث این گرازای وحشی اون بدو من بدو آخرشم ی دمپایی نوش جان کردم تابیخیال شد البته تا ی مدتم جرات نداشتم جلوش برم دستشویی خ خ خ
اعتراف میکنم یه بار دم عید بود بچه بودم همه ماهی هارو انداختم تو تشت پودره لباس شویی ریختم میخواستم حمومشون کنم واسه عید تمیز باشن.مامانم اومد یک دست کتک زد آدم شدم
امروز رفتم ارایشگاه خوشکل کردم از ارایشگاه اومدم بیرون بارون بود عاقا رفتم تاکسی بگیرم یه ماشین رد شد هرچی اب تو خیابون بود ریخت رو تمام هیکلم دیگه کلکسیم زیباییم تکمیل شد میبینید چقد خوشانسم
اعتراف میکنم وقتى ک بچه بودم واس عیددیدنى ک میرفتیم خونه فامیل و بهم عیدى میدادن ب محض اینکه میرسیدیم خونه بابام عیداییامو ازم میگرف وفقط دویستاتک تومنیشو بهم میداد ومى گف برو اینو لواشک بگیروبخورباقیشوخودم برات نگه میدارم ک تو کوچه دزد پولاتو نبره منم ک ساده بودم قبول مى کردم …اگه پشت گوشمو دیدم عیدى هامو هم مى دیدم! 😀
عایا هنوز هم اصرار دارید ک من با پدرومادر واقعیم دارم زندگى مى کنم ؟! 🙁
اعتراف میکنم امتحان درسای تخصصیمون ۱۰۰تاسوال تستی بود واسه همین همیشه ت قلبمون این جوری بود.پیشونی الف.دماغ ب.لب ج.گردن د.طرف دادمیزدبه معلم میگفت ماهم جوابشامیدادیم یک حالی میداد.البته معلمامونم عالی بودن به خدا.گوشیاموناواسمون قایم میکردن ازهمه لحاظ عالی بودن.
اعتراف میکنم یکی از فانتزی های دوران بچگیم این بود که سوراخ فاضلاب رو با اب پرکنم …….خخخخخخ
چقدر خنگ بودم من/
اعتراف می کنم که سایت فوق العاده ای دارید
و اعتراف می کنم که اعضای سایت هم فوق العاده هستن
یه بار سر کلاس خواب بودم استاد اومد بالا سرم بیدارم کرد گفت خواب بودی. منم هول شدم گفتم نه استاد دراز کشیده بودم. هیچی دیگه بچه ها داشتن دسته صندلی رو گاز میزدن.
باید اعتراف کنم که همین الان به اپل ایمان قلبی آوردم . گوشیاش ضد ضربه هس منتها می خواد دل نوکیا رو نشکونه رو نمیکنه . همین الان آیفون ۴S ام از رو سر یخچال (حد اقل ارتفاع یه متر و هشتاد) افتاد رو سرامیک . بدون کاور . چیزیش نشد . ینی اولش جرئت نداشتم ببینم سالمه یا نه. تازه دفه اولش نبود یه بار خورده بود تو دیوار یه بارم افتاده بود رو پارکت .یه بارم رو قالی . همشم لخت و بدون کاور بود .
ببخشید الان نام گوشی ها قاطی پاتی شده؟الان تو اپل داری/؟ خو اپل چه ربطی به گلکسی s4داره؟ بچه ها ایا من دارم اشتباه میکنم شک کردم به خودم یه لحظه مگه s4سامسونگ گلکسی نیست؟
شایدم منظورش ایفون۴بود یه دفعه ای دستش خورد یه sکنارش قرار گرفت!!!!!!!!!!!!!!!!! هااا
عزیزم ی مدل بالاتر از ۴ اپل۴s هست منظور اقا رضام این بود
دمت گرم مارو از شکو ابهام در اوردی.ولی ما که با همین نوکیا ابگوشتیمون خوشیم از همینا که باهاشون فوتبال بازی میکنن 😀
باید اعتراف کنم میخواستم اتاقمو جاروبرقی بکشم در حینش آهنگم گوش کنم.. Mp3 رو روشن کردم و با جدیت تمام شروع کردم جارو کشیدن بعد پنج دقیقه مامانم زد رو شونم هدفونو دراوردم گفتم جانم مامان؟! گفت جارو خاموشه..!! 😀
خخخخخخخخخخخ
چه باحال بود.
😀
مچکرم
عاقا این معلم فلسفه مایه مبحث دوخطی رو که تو دقیقه میشه درس داد تو نیم ساعت میگه عمق فاجعه اینجاس اخرش باشک میپرسه بچه هااااااا؟؟؟؟یادگرفتین؟؟؟؟؟؟؟اون روز همین اتفاق افتاد همه بجه داشتن از خستگی وخواب الودگی میمردن ….پرسید یادگرفتین؟یهومن گفتم خانووووم؟؟؟؟یکی از بجه ها یادنگرفته ولی روش نمیشه بگه……چشتون روز بد نبینه ۴۰ دقیقه همون دوخط رو توضیح داد….وای زنگ تفریح میخاست منو ترور کنن……..
اعتراف میکنم:امروز امتحان حسابان داشتم هیچی یعنی هیچی نخونده بودم داشتم عین یوزپلنگ از بغل دستیم تقلب میکردم وقتی تموم شد نوشتنم سرمو اوردم بالا دیدم معلمم داره نگاهم میکنه اصلا ب روی خودم نیاوردم ی اخم کردم بعدش ی چشم غره رفتم فقط هنوز نفهمیدم معلمم چرا سرشو انداخت پایین و هیچی نگف الان ی قسمت از قلبم درد میکنه ولی وقتی یاد این میوفتم ک بدون اینکه حسابان بخونم کامل میشم کاملا اون قسمت از قلبم دردش رفع میشه
اعتراف میکنم:وقتایی که خیلی خستم یا حرف تو دلم زیاد میام ۳علی ۳ با همه چیه ابن سایت حال میکنم از همه بیشتر دلنوشته های بچه ها حرفایی ک چند سال تو دلم نگه داشته بودمش تونستم ی جا بدون ترس اینکه شاید یکی منو بشناسه ابروم بره بگم
فقط ی کلام خیلی گلی علی اقا سایتت شده خونه دومم تو این چند روزی ک تازه بهم معرفیش کردن
😡
💡
اعتراف میکنم تو ۴سال دانشگام آخرین نفری بودم که واسه تعطیلات عید میرفتم خونه هم اتاقیام دق کرده بودن که ای بابا دختر چقدر عشق درسی پاشو برو خونتون ولی دروغ چرا ازدست گردگیری خونه واسه عید نمیومدم هروقت هم مانیم زنگ میزد که بیا دختر همه اومدن جزتو شدی نگهبان خابگاه میگفتم یه تحقیق گرفتم بابچه ها باید وایسم تمومش کنم ولی سال دوم نزدیک بود جن زده بشم از تنهایی فکرکنین اتاق بغلیمون هیچ کی نبود منم تنها بعد نصف شب یکی از اتاق بغلی میزد به دیوار سرمو کردم زیر پتو دیدم فایده نداره پاشدم درو قفل کردم بالگد کوبیدم به دیوار گفتم ببین من خودم یه پاجن هستم خفه شو دیگه ولی خداییش داشتم سکته رو میزدم حالا بماند بعدآفهمیدم بجه های خابگاه بودن.
تو دوران دبستان رفته بودم خونه دوستم داشتیم بازی میکردیم باباشم بنده خدا خواب بود
یهو یه صدای نابهنجاری از باباهه دراومد
هیچی دیگه دوستم یکم به من نگاه کرد بعد یهو زد زیر گریه و رفت
حالا چرا گریه کرد؟؟ 😆
اعتراف میکنم:موهام فره همون ک از حموم میام باید ژل بزنم یا خشکش کنم دیروز خوابم میومد رفتم حموم دیگه بیخیال خشک کردنش شدم تو حوله پیچیدمش رو مبل خوابیدم واسه شام بیدارم کردن حولم تو خواب از سرم دراومده بود بابام منو دیده میگه وای فائزه ی غرش کن دیگه شب من مستند زندگی شیرهارو نبینم
از دیروز دنبال ی مدرکم ببینم نکنه بچه مامان بابام نباشم
امروز صبح گودزیلامون(داداشم.هشت سالشه)
داشت تو خواب داد و بیداد میکرد…
اااااااااااااااااااااااااا نکن! دست نزن! فحش میداد!
اصن ی وعضی..
مامانم بیدارش کرد گفت: خواب بدی دیدی؟!
اولش گیج بود بعد گفت آره شیما داشت خیارمو میخورد!!
فکم به زمین رسیده بود!! آخرش نفهمیدم من خیلی شکمو هستم یا داداشم خسیسه!!
اعتراف میکنم یکی از سرگرمی های پلید من اینه که توی جمع هدفون میزارم آهنگ رو play نمیکنم تا ببینم بقیه راجب به من چی میگن … شما هم امتحان کنین … جواب میده ♥
آره منم همیشه همین کارو میکنم ..خعلی عالیه!
تمام حرفاشونو میشنوم.. واقعن هدفون ی سلاحه.
اعتراف میکنم…کوچیک ک بودم چراغ قرمز و این چیزا حالیم نبود!!!وختی از خیابون با مامانم رد میشدیم..بعد یه دفگی میدیدیم ماشینا موتورا همه وامیستن…فک میکردم ب احترام منه..یه حس خاصی بم دست میداد..ی کم ک بزرگ تر شدم.ی روز ک کناره خیابون واستاده بودم.دیدم یکی داره از خیابون رد میشه و همه ماشینا واستادن!تمام باور هام فرو ریخت!!ینی ماشینا ب خاطر هرکی از خیابون رد میشه وا میستن؟؟؟؟؟جل الخالق…ی کم ک بزرگ تر شدم دیدم اون بالا چراغ قرمزه…خخخخخخخخ
اعتراف میکنم با اینکه هیچ گیری ندارم همیشه گوشیم همراهمه و به هیچ کس نمیزارم درس بزنه.حتی تو دستشویی هم با منه.همیشه هم رو سایلنته و همیشه وقتی داداشم گوشیمو ور میداره فشارم میفته و بد جور میترسم.
اعتراف میکنم:وقتی دوم راهنمایی بودم معلم عربیمون گف ی امتحان ک ۴۰ تا کلمه از کلمات تا جایی ک درس دادم میگیرم هرکی کامل بشه مشق عید نمیدم منم ک اصلا تو کتم نمیرف بشینم نزدیک ۸۰ تا کلمه اونم عربی حفظ کنم ی برگه برداشتم ۴۰ تا کلمه از خودم نوشتم خلیم تمیز کلی گل و بلبلم کشیدم فرداشم تو مدرسه گف سرگروه ها برگه هارو بگیرن صحیح کنن سرگروه منم با اینکه درسش خوب بود ولی خیلی شوت بود متوجه نشد ی بیست بهم داد یعنی اون عید خعیلیییییییی ب من خوش گذش هــــــــی یادش بخیر ولی الان تو دبیرستان جرات انکه سرمو بالا بگیرم ندارم با مسلسل شهیدمون میکنن
اعتراف میکنم.موقه ای که خیلی خیلی دلم گرفته میخوام ی آهنگ بندازم حس بگیرم ولی یههههههههههههههووو
میبینی صدای امید جهان پخش میشه..!! یعنی اون موقس که میخوای سرتو بکوبی به دیوار…
شما هم اینجوری هستین عایآ…!؟؟ :)))))))))
اصن جو بهم میریزه.لامصب…
اعتراف میکنم کلاس اول دبستان وقتی اولین درسو بهمون دادن آب آب آب بعدازمدرسه تو پیاده رو کنارمدرسه بایکی از دوستام درازکشیدیم مقنعمونم زدیم بالا شروع کردیم به نوشتن مشق شب تازه پاهامم میبردم بالا و پایین انگارنه انگار مردم رد میشدن بعضیها میخندیدن بعضی هم اخم میکردن تا اینکه مانیم اومد دنبالم گرفتم به باد کتک هیچوقت یادم نمیره…
اعتراف میکنم:فردا امتحان شیمی دارم الانم ک ساعت از۲ گذشته مثلا بیدار موندم درس بخونم نشستم اعترافای شمارو میخونم کلیم بهتون میخندم
ب من میگن ی دانش اموز درس خون
اعتراف میکنم همیشه همه ی اعترافاتونو بدون اینکه بخونم لایک میکنم…حالا شما هم بلایکید ببینم چه حسی داره زرد شدن صفحه ی نظرم…عقده ایم خودتونید…
عاغا رفته بودم کافی نت گلاب به روتون اول کار دسشوییم گرفت منم کارم طول میکشید
به خودم محل ندادم
هی شدید میشد
هی من دولا راست میشدم
هی پامو تکون میدادم
هی دلم صدا میداد قاررررررررررررت
صندلیشم ازین چرخدارا بود هی عقب جلوش میکردم
دیگه از خود بیخود شده بودم
یکم بعد که به خودم اومدم دیدم سیستم کناریم که از قضا یه پسری هم بود دستشو زده زیر چونش با لبخند ژکوند منو نگا میکنه
هیچی دیگه اب شدم
همش تو این فکر بودم نکنه صدا دلمو شنیده باشه
خخخخخ
هیچی دیگه بعدش هی نوچ نوچ و پوفففففف میکرد
فکر کردم دیوونست بشر
از کافی نت که اومدم بیرون تقریبا با دو داشتم میرفتم که یه لحظه برگشتم عقب دیدم هییییییی وای من داره پشتم میاد دودستی زدم تو سرم یارو فهمید دییونم دیگه نیومد
خخخخخ
بعد تازه مامانم زنگیده که لیلا برو نون بگیر
صف نون وایی هم که ماشالا شانس ما انگار همه کوچه اومده بودن نون بگیرن
خلاصه نونو گرفتم رفتم سمت خونه
حالا توراه از بس دسشویی داشتم یکم وایمیسادم دوباره راه میوفتادم وقتی رسیدم خونه نونارو گذاشتم روپله اتاقمو به معنای واقعی شوت شدم تو دسشویی
خخخخخ
ببخشید طولانی شد
فرشامونو داده بودیم قالیشویی بعد چند روزاورده بودن مرده برگشته میگه از قالیشویی مزاحم شدیم فرشاتونو اوردیم منم برگشتم میگم ما چیزی سفارش نداده بودیم اشتباه اومدید بله همچین ادمی هستیم کار من از افقم گذشته باید خودمو از پل پرت کنم خخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم مامان بزرگ هم مامان بزرگاقدیم دعاباصدابلندگوش میدادنداmuzikگوش نمیدادند.حالا مامان جونه من گیرداده صداشاتااخرش زیادکنmuzika
ههههه مهسا جون مامان بزرگ منم عاشق موزیکه بخدا اونم گوش دادن با هندزفرى… وقتىمیادخونمون هندزفرى هاى منو تصرف میکنه …فقدم امید جهان گوش میده 😀
تازه اجی اس قشنگ هم که میخونم میگه واسه منم بفرست.ولی خدای خیلی پایه هست
اجی مامان بزر گ ب این باحالى کم پیدامیشه قدرشو بدون.. منکه عاشششششقشم….
اره اجی.ماجرامنامحسنامیدونه بعدهمش سربه سرم میزاره میگه تورونمیخواد منامیخواد.تازه باهاش قهربودم گفت اشتی میکنی گفتم نه.قاقاپارک بودیم محسن هم بود.جلومحسن گفت مهسا۱سیگاراتاروشن کنابده من.محسن باورش شد.بعدبهش گفت باحالته جدی اگه مهسارابگیری بدبخت میشی.۱بارهمشلوارزخمی پوشیده بودم جلوجمع گفت بمیرم پول نداری شلواربخری
این که دیگه مادر بزرگ نیس فرشتسسسسسس….
این اعتراف از طرفه دخترخالمه.به بچه بسرش میگه اگه کار بد بد بکنی قاشقا داغ میکنم میزارم رودستت.قاقا÷بار خالش دست میزنه به مابیبیش ابولفضل به مامانش میگه که قاشقابذاره رودسته خالش میبینه نذاشت چندبارابولفضل قاشقایکم داغ میکنه میزاره رودسته خالش میبینه هیچی نشد قاقانیم ساعت قاشقا داغ کردا گذاشت رودسته خالش بیچاره از دردمرد
ب خدا انگلیسی مینوشتی بهتر بود خودت تونستی بخونیش اصن.
چشام داره دودو میزنه!
داداش بااین حرفت بایدبرم توافق محوشم.اره به خدافارسی نوشتن واسم سخته.اگه اجازه میدادندفینگیلیش مینوشتم.اماخوب ضایعم کردیا.
اعتراف میکنم،داشتم تو خیابون میرفتم که دیدم اون طرف خیابون یه آقایی داره به چند نفر شیرینی تارف میکنه منم فکر کردم صلواتیه از خیابون رد شدم رفتم اون سمت دستمو دراز کردم که بردارم طرف خندید گفت صلواتی نیست!!!آب شدم
وا پس شیرینی میگیرن دستشون میفروشن؟/////
جلل خالق چه چیزا
اعتراف میکنم شماره خودمو تو واتساپم سیو کردم شبا ک خوابم نمیبره باخودم چت میکنم…
خدا شفات بده.. !!!
امیییین 😀
ن اجی جدا از شوخی بخدا اینجور چت کردن شرف داره ب چت کردن با بعضیا…..
موافقم..
دیشب رفته بودیم مهمونی بحث سر صرفه جویی شد منم گفتم اره ما صرفه جویی میکنیم مثلا الان که زمستونه برای گاز صرفه جویی میکنیم و وقتی میخوایم بریم بیرون میکشیم پایین 😆
فک کنم مامان بابام میخوان بذارنم بهزیستی 🙂
الان داداشم اومده میگه فردا شنبه است؟؟؟ فکر کرده هر روزی که تعطیل فرداش شنبه است
اعتراف میکنم فرداصبح ارشد دارم مرخصی هم گرفتم ولی خداییش هیچی نخوندم دارم توکل برخدامیرم سرجلسه بخداوقت هم نداشتم بخونم از صبح میرم سرکار تا ۳بعدازظهر بعدش خسته میای تازه روزت شروع میشه یه وقتی هم میبینی مهمون میاددیگه بدتر بیخیال ولی خداییش خوب حالیه اولین شب قبل از امتحانه اینقدر ریلکسم تازه تا غروب بیرون بودم برف بازی عاشقتونم بوس بوس…
ایشاله که قبول میشی و اگر خدای نکرده قبول نشدی مهم نیست مگه ما که ارشد خوندیم چکارکردیم؟ بعدش بازم باید بشینیم توخونه حالا خوبه شما سر کار میرید ولی بنظرم ارشدو بیخیال شین و بچسبین به کارتون.
سلام مرسی کژال جون همشهری عزیزاتفاقإباباهم میگه دختر بشین دیگه به خونه و زندگیت برس .
فدات بشم سارای عزیزم 🙂
آخرین اعتراف:
بابام بهم زنگ زده میگه:کارت ملی من دسته توا؟ میگم اخه کارت ملی شما به چه درد من میخوره؟؟ میگه خودم چند روز پیش بهت دادمش. میگم . ن والا کارت ملیت دسته من نیس لا شناسنامتو نگاه کن شاید اونجا باشه.میگه گیج کارت ملی نه کارته ملی.میگم مگه چنتا کارت ملی داری؟میگه خنگه کارته بانک ملی
میگه خو اره دستمه . میگه خب حالا که بیرونی کارت هم دستته این چیزارو یاد داشت کن بخر.میگم بگو حفظ میکنم میگه ن یادت میره یاد داشت کن میگم خب خودکار ندارم الان ک میگه مگه تو دانشجو نیستی؟؟؟؟؟؟؟
درک ضررماهم اعتراف می کنیم:توی بچگی هرسوسکی که می دیدیم وبه جرم ورودغیرمجاز به خونه باکبریت می سوزوندیم .
عاغا من بابام با سوپری محل دوسته
وقتی سرکاره ما میریم از سوپری مواد لازم رو میخریم اون اقاهه مینویسه بعد که بابام اومد میره حساب میکنه
هیچی دیگه منم هربار دم مغازه میرم واسه خرید چاشنیش یه شارژ هم میخرم
خیلی هم عالی کسی هم شک نمیکنه
خخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم داداشم داشت تو لیوان شیرکاکاعو برام میریخت
یهو ک داشت میریخت گفت جیش
هیچی دییییییییییییییییییییییگه
همروخودش خورد
اعتراف میکنم به ما سبد کالا تعلق نگرفت.امروز سر سفره ناهار بابام گفت والا اون برنج هندی رو جلو مرغ بذاری بخوره مرغه دیگه تخم نمیذاره ما که جای خود داره والا 😐
فک کنم اینجوری بابام خواسته خودشو اروم کنه 😆
ولی خدایی راست میگه 😀
اعتراف میکنم گوشیمو بردم تو دستشویی اس بازی کنم افتاد تو آفتابه سوخت تا صبح پرپرزدم رفتم نوکیاساده خریدم
اعتراف میکنم امکان نداره اعترافام بدلیل دیس محونشن
اعتراف میکنم هروقت میخوام برم wc گوشیمو رو سایلنت میذارم وقتی بر میگردم میبینم هیچ کس زنگ نزده اس هم نداده حتتتتتتی ایرانسل تو افق محو میشم
یه روز گربمو بغل کردم باهاش عکس گرفتم گذاشتم فیسبوک پسره زیرش کامنت گذاشته بود کدومش تویی؟؟؟ منم نوشتم همونی که تورو بغل کرده..!! هیچی دیگه مثل همیشه بلاک شدم..
پریشب خونه تنها بودم حوصلم سر رفت گفتم یه فیلم وحشتناک بزنم به بدن با ی بدبختی فیلمه تموم شد تلوزیونو خاموش کردم سروصداها خونه شرو شد تی وی صدا میدادو ظرفا صدا میدادنو خلاصه حوصله نداشتم از جام بلند شم همونجا جلو تی وی با چراغه روشن خابیدم نصفه شبی یکی با صدا کلفت صدام میکرد میگفف سییییییییییییینا چرا چراغارو خاموش نکردی با ترسو لرز بلند شدم ببینم کیه وارده اتاق شدم ی هیولا گفت پپپپخخخخ
داداشه خیر ندیدم بود ماسک گذاشته بود هنوز فشارم به حالته عادی بر نگشته
eteraf mikonam moghee ke dabirestani bodam chon madresam gheire entefae bod 8nafar faghat to1kelas bodim kelase ma ham shologhtarin kelase madrese bod 1roz mikhastan berim ordo vase avalin bar ma hame saket shodim dostam ke kelas khanandegi miraft vasamon sher mikhond ghagha1saat bad raftim biron kelas bebinim chera pas nemirim he hame rafte bodan mara ja gozashte bodan.dg khodeton ghiafehae mara farz konid
Eteraf mikonam: چند روز پیش با خانواده فوتبال نگا میکردم که
طرف گُل زد ما هم کلى ذوق کردیم.یه چند دقیقه بعدش که دوباره همون گل رو با صحنه آهسته نشون داد اما منِ اوسکل رو بگو،، داشتم گزارش
تصویر آهستشو میدادم. به این شکل:
آره پاس بده آفرین برو بروووووووو اااااااااااره گُــــــــل
یه چند ثانیه گذشت بعد بهشون نگاه کردم گفتم بعععععععله داشتن بهم هر هر میخندیدن 😐
اعتراف میکنم از حنا متنفرم طرفای ماهم رسم دارن یه شب قبل از عروسی دستو پای عروس دامادو حنا ببندن موندم چکارکنم ….
اعتراف میکنم از بس اقا شهاب ازم قلط املایی گرفته میخوام برم تو افق محو شم …در بست افق در بست…. میدونم خودم غلط درسته
اعتراف میکنم با شوورم قهر کردم از صبح سه شنبه وتا ظهر امروز که چهارشنبس.امروز ظهر رفتم خونشون اومد دم در گفت سوئیچ ماشینو بیارین منم بهش دادم دیگه دستمو کشید ضایع منت کشی کرد ای حال داد ای حال داد
چن وقت پیش رفتیم خونه ی یکی از اقوام منو خواهرم داشتیم سفره رو میچیدیم که دیدم خواهرم بهم اشاره میکنه که ماستا رو ببینیم نگاه کردم یه مو تو یکی از ماستا بود گفت حواست باشه پیش خودمون نزاریا منم برش داشتم گذاشتم طرف خودشون!چشتون روز بد نبینه این ماستا دس به دس شد رسید به مامانم حالا منو خواهرم داشتیم جلز ولز میزدیم که یه وقت نخوره اولین قاشق ماستو که بر داشت زدم زیر دستشو گفتم حواسم نبود اونم دیگه ماست نخورد!
eteraf mikonam az vaghti mazandaran barf omade o dadash ali nemitone bere biron zod zod kamentara taed mi kone.dadash eshalah hamishe barf bashe
فیلم هییییییسسس دخترها فریاد نمیزنند و که دیدین؟؟
خب امروز من انگلیسیشو با غلط گیر نوشتم روی میزم
دوستم اومده میگه این چیه؟؟ منظورش (Hush)
گفتم این یعنی هیس و یا هیشش…! میگه ااااا من فکر کردم
نوشته هوووش!!! خواهر من مگه گوسفنده؟؟!!!
کلی با این حرفش
دل مارو شاد کرد!!
اعتراف میکنم:سوم دبیرستان بودم تو کل مدرسمون فقط یه کلاس سوم ریاضی بود ولی همین یه کلاس بودو کل مدرسه.مدیروناظمومعلماعاشق کلاس ما بودن.معلماخودشون میگفتن هروقت میان کلاس ما خستگیشون درمیره.شاگرد اول کلاسمونم من بودم(البته…به ریا)دیگه همه معلماجونشون در میرفت برام.یه بار مدیر یه قانون(اگه توضیح بدم طولانی میشه) گذاشت تو مدرسه بقیه کلاساعین خیالشون نبودولی کلاس ما نتونست ساکت بشینه هیچی دیگه تصمیم گرفتیم اعتصاب کنیم.همه زنگ تفریح رفتیم حیاط دیگه نرفتیم سر کلاس ردیف نشسته بودیم توحیاط توآفتاب کلی هم قرار گذاشتیم تا مشکل حل نشه نریم سرکلاس.یه نماینده هم فرستادیم دفتر با مدیر حرف بزنه.یهو دیدیم ناظم با عصبانیت داره میادطرفمون.از دور داد زد منو صدا کرد گفت دیگه ازتو انتظار نداشتم.تااینو گفت بلند شدم رفتم طرف کلاس برگشتم دیدم همه دارن پشت سرم میان سر کلاس.بععععععله ما همچین آدمای سست عنصری بودیم.ولی اینو بگم که مدیر به احترام ما قانونوبرداشت.وااااااااای یهو دلم تنگ شد براهمه دوستام
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تازه این سس موشکی ها اومده بود منم که تو تلویزیون دیدم سس ها پرواز میکنن با یه همه شوق رفتم مغازه یدونه سس خریدم اومدم خونه گذاشتمش زمین گفتم الان پرواز میکنه ولی دیدم خشک وایستاده منم که تو ذوغی بدی خوردم شدم گریه
اعتراف میکنم نمیدونم درست تلفظ کنم قارچ وگوشت همش میگم قارچ وقوشت.اوایل نامزدیم با شوهرم رفتیم بیرون بهم گفت پیتزا چی میخوری منم سریع گفتم قارچ وقوشت.تا الان که ۴ ماهه گذشته هنوزم مسخرم میکنه به همه هم میگه الهه نمیتونه بگه قارچ وگوشت.الهه بگو بگو…….:-)
خدا نکنه دس مردا یه اتو بدی رسوااات میکنن شیطونه میگه بزنم پس کلشوون با دماغ بچسبن وسط اسفاالت
اره والا دیگه چیکارش کنم هروقتم میریم بیرون میگه الهه قارچ وقوشت میخوری
من اگه جای تو بودم موهای شوهرمو میکندم تا ابرومو جلو همه نبره
ولی ابجی شیوا یکی از فانتزیام اینه یه شب که شوهرم خوابیده منم برم قیچی رو بیارم یوااش موهاشو درو پید کوتاه کنم یه عکس مشتی هم ازش بگیرم بعدا قابش کنم بچسبونم به دیوار.بعدم وسایلمو جمع کنم صبح برم خونه بابام وقتی اوضاع روبه راه شد بیام دوباره خونه خخخخخ خدایی چه حالی میده با اون قیافه ببینیش
بهات موافقم تی تی جون
اره ولی فکرکن وقتی برگشتی یه شب که خوابیدی اون بیادوهمین بلاروسرت بیاره.اون وقت فکرکنم طلاق و روهواگرفتی
ne mikhastam ina begam vali chon dadash sina va baghie goft id manam migam.eteraf mikonam kheili vaghte daram donbale maman babae vagheem migardam akhe dadasham mige ma toro to jade peida kardam.vaghti be harfash fekr mikonam mibinam rast mige manam mesle sinderela faghat vase khone tamiz kardan mikhandam.vaghti az 1shahre dg khaste miam khone vase tatilat maman gholabim ke mishe maman sinderela ta mana mibine khonera kasif mizare mire engar na engar man daneshjo hastam khodam to1shahre gharib zendegi mikonamn.be babamam ke migam pol bede mige to kart daram dadashan ke mige bede sari behesh mide.khoooooooooooooooda maman baba vagheem kojan
eteraf mikonam na tanha to madrese va famil be dokhtare sheiton marofam balke to pasgahaha marofam.akhe1bar to park dashtam valibal bazi mikardam espak zadam zane omad jolo top khord to cheshmesh dar ja ghash kard.ambolansa polis omad.ta chand mah dastemon band bod ta pol dadim rezaiat dadan.rozi ke raftim rezaiat bedan mamore behem goft be dokhtare dast tala marof shodi. kh kh kh kh kh.topemon bime bod
اعتراف میکنم استادمون داش ازخاطرات دوران جنگ میگف.. اسم لشکرى هم ک توش خدمت میکردحضرت محمد(ص)بود..وقتى ک استادمیگف لشکرحضرت محمد(ص) ما همگى باهم صلوات میفرستادیم فک کنم یه ده بارى گف لشکرحضرت محمد(ص) ماهم صداى استادبالانیومده میگفتیم الهم…
دیگه بیچاره کارش ب جاى رسید ک اسم لشکرو نمى گف.. میگف لشکر نقطه چین ماهم ک کم نمیوردیم میگفتیم استاد خوووو اسم لشکروبگیدبدونیم ما!!!!اونم تا میومدبگه حضرت محمد(ص) ما میگفتیم الهممم… 😀
خوووو مگه چیه میخاستیم ٽواب ببریم عجب ادمایى پیدامیشه یااصن خاطره نگو یاحالاک هم میگى اسم لشکرتو درست بگووو 😀
aji hezarta salavat ferestadam
دمت گرممممممممممممممممممممممم
اعتراف میکنم چنروز پیش با پسرداییم که فقط سه سالشه بازی میکردم بلند شدم واسش ادا دراوردم یه دفه بلند گفت الهه(من) رو نگاه کن تورو خدا نچ نچ نچ هیچی دیگه ابروم رفت…………
همون پسرداییم میره به باباش میگه که بابا لباس بپوش باهم بریم دختر بازی حالا من همسن این بودم توجه میکردم ببینم عروسکام حرکتی دارن یا نه؟؟؟؟
اعتراف میکنم
امشب بسته اینترنت شبانه ام تموم میشه،و این خیلی دردآوره که دیگه نمیتونم بیام و اعتراف کنم
اعتراف میکنم اولین بارتو عمرم عاشق همکلاسیم شدم خیلی دوسش داشتم همیشه آمار کلاساشو میگرفتم حتی آمار نمره هاش و درسایی که میخاست بگیره هروقت میدیمش کلی خوشحال میشدم جزوه هاموکامل مینوشتم شاید یه وقت بگه خانم فلانی جزوتو بده یه بارکتاب یکی از درسای اصلی گیرش نیومد کلی گشتم واسش پیداکردم اما جور نشد بهش بدم یعنی از یکی دیگه گرفت سرکلاس تموم حواسم بهش بود نمیدونم ولی یه بارم یرجلسه بخاطراینکه بهش رسوندم نزدیک بوود اون درسمو حذف کنن ولی آخرش چی آخرین جلسه ای که دیدمش فقط زل زد بهم هیچ نگفت خیلی سختی کشیدم تافراموشش کنم شاید این تلخخ ترین اعتراف زندگیم باشه ….
ساراجون منم یه دوس دارم بچه خرم اباده یه پسرکوهدشتى هم توکلاسمونه دوسم عاشقش شده ترم اول ک بودیم خودشو ب اب وآتیش میزد ک کلاساشو بااون پسره هماهنگ کنه حتى یه دفه هم استاد بخاطرهمینکارا درست جلو همون پسره ضایش کرد کصافطططط… ولى الان ک ترم ۲میخاد شروع شه کلا واس همه درسا پسرا ودختراى کلاسمون رو جدا کردن …حالا دوسم کلا انگیزشو واس درس خوندن از دس داده هر چى هم باهاش حرف میزنم فایده نداره…میگه چون هم استانیم هس همچین حسى بهش پیدا کردم وگرنه چرا عاشق پسراى خوزستانى نشدم…
سلام سوگلی من خوبی خانم عزیزم این اعتراف مال چندسال پیشه الانم شکرخدا از زندگی و همسرم زاضیم ولی بهش بگو اگه اون پسره بخادت هیچ احتیاجی به این کارای تونیست باید خودش مثل یه مرد بیادجلو و حرف دلشوبزنه وگرنه من این راه بی راهه رو تا آخرش رفتم و چیزی نصیبم نشد جز یه دل شکسته و کلی حرف و حدیث همکلاسیام.
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فک میکردم عروسکام باهمدیگه حرف میزنن:Dواسه همینم میزاشتمش روبه روی همدیگه و میرفتم ی جایی قایم میشدم تااونامنو نبینن وراحت حرفاشونوبزنن:)بعدازچندبارک اینکارو کردم فهمیدم همش توهم بود:( حالم بدجورگرفته شد…اصن کمرم شکست
من یه عادت مزخرفی دارم اونم اینه که کسی جلوم سوتی بده محاله سوتیشو نگیرم!اون وقت چی فک و فامیلا ما هم که خدای سوتی…
حالا دیروز با عمو و عمه ام رفتیم بیرون داشتیم حرف میزدیم من خرم حواسم نبود اومدم بگم زن پسر دوست بابام حامله اس گفتم پسر دوست بابام حامله اس!!!عاغا تو بودی اینو گفتی همه دست و جیغو سوت که چیه سوتی دادی…لامصبا مگه ول میکردن 🙁
حالا اینا به جهنم خدا کنه یادشون بره خواستم سوتیاشونو بگیرم هی این سوتیو نزنن تو سرم…
ای خدا من سوتیای اینا رو نگیرم حوصله ام سر میره 🙁
slm in modat ke nabodama kamentatona nakhondam dashtam degh mikardam .eteraf mikonam1pesar khale daram az bas ke ba mashin chap karde tatamame badanesh ahane.1bar mana khaharama pesar khalam khastim dava konim on tak bod ma3nafar ajima mamanam jolo bodan manam poshtesh pama bordam bala ke bezanam to kamaresh bargasht pam khord to jae hasasesh,vaaaaay mamana khaharam ke farar kardan man mondama 1 donia kotak
اعتراف میکنم تا کلاس پنجم فارسی بلد نبودم
اعتراف میکنم
من سمبل بی فکری،ندانم کاری،استاد وقت کشی،خدای سوتی…و خیلی چیزای دیگه ای هستم که فعلا بمونه
نمونه شم ۴ساله دارم واس ارشد هر سال فقط یه ماه میخونم،اگه من ۴ ماه تو یه سال بخونم قبول میشم،راه حل؟
اره داداش قبول میشی منم یه هفته مونده بود به کنکور درس خوندم قیول شدم
بچه های ۳علی ۳ برات دعا میکنن امثال قبول شی شیرینی هم برا بچه ها شارژ بگیر
پس چه زبانی بلد بودی داداااااااااش؟
اعتراف میکنم ی روز تو خیابون پسره گیر داده بود به من که ش بگیرم.منم ادای آدمای کرولالو درآوردم.پسره گیرداده بود و میگفت:الا و بلا باید واسه من بشی خودم ب حرفت میارم..!!
اما از شانس بد من دستم به ماشین خوردو مثه اسب داد زدم: آی دستم………………..:)))
(خودتون قیافمو درحالت ضایه شدن و قیافه پسره رو تصور کنین!!)
اعتراف میکنم یه بار بابام رفتم شیرینی سرا واسه هفت پشتم بس بود…رفت بگه آقا از اون رولت ها بده گفت
الویه بده!!! آخه این چی بود پدر من؟؟؟ هیچی دیه سریع از اون جمع فرار کردم…به بابام گفتم ایندفه به خامه ای بگو خامنه ای!!! هه هه :)))
عاقا بعدظهر با دوستام رفتم پارک برف بازی پارک که خیلی شلوغ بود چندتا پسر هم پشت ما بودن یکی از اونا زمین خورد نقش بر زمین شد منم کلی بهش خندیدم همونجوری که داشتم بهش میخندیدم پام سر میخوره میرم قاطی باقالیا ابروم رفت کل ملت بهم خندیدن
چوب خدا صدا نداره…:)))
واقعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
اعتراف میکنم ۱۰،۱۱سالم بود رفت بودیم پارک منم اسکیت پام بود،تقریباتازه یاد گرفته بودم،خلاصه داشتم بازی میکردم خیلی با اعتماد ب نفس ب مامان و بابم گفتم منو نگاه کنید چ قشنگ بازی میکنم… چشمتون روز بد نبینه خیر سرم رفتم از سراشیبی بیام پایین ک کنترلمو از دست دادم مثه این اسکلا این ور و اون ورو نگاه کردم داشتم با مخ و صورت میرفتم تو داوار ک بابام بیچاره بدو بدو امد منو گرفت منم از ترس زدم زیر گریه خدا میدونه چند نفر دیدنم هی ی ی ی آبروم رفت تو کون خر دیگههههه
تازه وارد عزیز اینجاحرمت داره ادبیاتتو درست کن …
از کلاس اومدم بیرون..ناظم اینو گف…ببخشید درست ننوشتم
اعترافت میکنم ….از کلاس اومد بیرون گفت علوی برو ب همه ی کلاسا بگو فردا اش داریم حتما بشقاب بیارین… ..اولین کلاسی ک رفتم چهارم تجربی بودن..در زدم با غرور همیشگیم…میخواستم بگم فردا اش داریم گفتم فردا شاش داریم…هیچی دیگه.کلاس رف روو هوا..چن نفرم رفتن معلمرو بگیرن ک از خنده نمیره..اولش گفتم برم توو افق محو شم گفتم بیخی..رفتم ب یکی سپردم بره ب بقیه کلاسا بگه..بعدش رفتم محو شدم.خخخخخخخ
اعترافت نه اعتراف ….اقا شهاب این یه مورد از دستت در رفت من گرفتمش ها ها هاها
داداش شهاب اینو به پای اینکه یه مووووووووووققققعع
دستش رفته باشه رو ت گذاشته .
اعتراف میکنم به خاطر یه نکته تو زندگیم خیلی کتک خوردم
عاقا ما بچه بودیم معلممون میگفت اگر کار بدی کردی
اگر راستشو به پدر مادرت بگی شما رو میبخشن و فرشته ی مهربون واستون یه ستاره میزنه
منم اسکول
گرفتم پراهن بابامو به بهونه ی کار دستی پاره پره کردمش و بعد قایمش کردم
هی یاد حرف معلم میوفتادمو تصمیم گرفتم بگم چیکار کردم
عاقا رفتم پیراهن بابامو آبردم و جاتون خالی انقدر فرشنه ی مهربون ستاره دور کلم چرخوند
اعتراف میکنم ی بار با پدر مادرم دعوام شد لباسامو پوشیدم از خونه زدم بیرون بعدازظهر شد دیدم کسی حالمو نمیپرسه شب شد بازم زنگ نزدن هیچی دیگه خودم کم اوردم ساعت ۲ رفتم خونه دیدم همه خابیدن
هیچی دیگه اونموقع تا حالا دارم دنباله مامان بابا واقعیم میگردم
منم عین تو اینکارو کردم ولی کسی عین خیالش نبود
منم وقتى میرم اردو ن مامانم ن بابام هیچکدوم بهم نمیزنگن منم الکى میخام ک جلو دوستام ضایع نشم گوشیم تنظیم میکنم رو زنگ ک یعنى کسى داره بهم میزنگه اینجور موقع ها خداییش فقط داداشم بهم میزنگه قربوووووونش برم الهههههههههى 😡
دارم فک میکنم نکنه وقتی کوچیک بودم واس مامان وباباى واقعیم پاپوش درست کردنو الان خارج توحبسن منو داداشمم پیش دارودسته شکیب داریم زندگى میکنیم و کسى حقیقتوبهمون نمیگه….توروخدا حقیقتووو بگید من طاقتشووو دارم….
فرییییییییییید کجااااااااااااااایى ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اجیجونمممممممممممممم
خودتو کنترول کن ………
مگه میشه پدر ومادر دل نگرون بچه شون نباشه ….
خوش به حالت!!!!!!
من وقتی میرم بیرون مامان بابام ۶۰ بار زنگ میزنن بهم. کلافه میشم بخدا یعنی. کاش مثله مامان بابای تو کاری باهام نداشتن!
eteraf mikonam bache boodam sakhtemoonemoon 13 tabaghe bood hamishe ba chan ta az doostam ke hamsaayamoonam boodan miraftim tabagheye 13 az oonja chantayi hojoom miyavordim be samte tabaghehaye payintar haminjooram zange hameye vaahedaro mizadimo dar miraftim eyne feshang ta be tabagheye 1 miresidimo badesham kolli hall mikardim miraftim paarke zire sakhtemoon baazi mikardim :D:D:D
سلامــــــ
بعد ی مدت طولانیـ اومدمـ اعتراف کنمـ :::
دیشب من و ۲تا داییم و زن هاشون و مامانم و دخترداییم،
رفتیم فرودگاهـ ،
دنبال مادربزرگ و ۲تا خاله هام و شوهره خاله کوچیکم و پسرش
خـــــــــخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ
بگذریم…
ازهم جداشدیم شماره ی زندایی کوچیکمو
به زندایی بزرگم گفتم بگیره…. میخاستیم پیداشون کنیم
زنداییم گفت دایی کوچیکت (برادرشوهرش) بوده حتما…
گفته برگرد و ۵قدم بیا جلو…
شماره رو خودمم مجدد گرفتم دیدم عـــــــــــــــــــــی داد
اشتباه گرفته بودم….حالادوباره فکرکردم اشتباه گرفتم قطع کردم!!!!!!!!!!!!!
ازشدت خنده ریسه میرفتم….یهودیدم ۱۰-۱۵ نفر دارن با چمدون میان ازخنده ک داشتم میمردموشلوغ بود بزور خودمو نجات دادم….
یهو دیدم کهـــــــــــــــ زنداییم کم مونده بره توبقل یه عاقاهه
گوشی دایی بزرگم خاموش شد سیمکارتشوانداخت گوشی زنش……حالا هی این طرف زنگ میزد…
داییم گفت خانوم شما با این عاقا چیکارداشتین هی زنگ میزنه؟؟؟؟؟بعدش گوشی هنگ کرد……
اندکی بعد فهمیدیم عـــــــــــــه ……
مامانم جا مونده !!!!!!!!! 🙂 🙂
رسیدیم خونه دیدیم قصاب دم دره بیچاره!!!!!!
رفتیم بالا دیدیم بخاری خراب شده!!!!!!!!!!!
عاقا اصن ی وضی
تو کی هستی من کجام؟اینجا کجاست؟ا عاقا اون تونبونه منو بیار یه لیوان اب هم بیار قربونه دستت
اعتراف میکنم دوسپسر ندارم ولی مصرف شارژم بالاس!
وقتی شارژم تموم میشه به مامانم میگم ی ش بگیر میره بیرون بعد به بابام میگم اونم خعلی سریع میده…
هه هه اینقدر حال میده اینگار به گنج رسیدی
اعتراف میکنم رفتم دفتر مدرسه تا ناظممون دستمو دید گفت:
یا ابوالفضل!! گفتم چیشده خانوم؟؟ گف: این ناخونا چیه!!؟؟
گفتم : اااااا چیزه نه این چیزه که آها من ناخونمو با دندون میکنم بعد هیچی دیه دکتر گفت ناخونتو بلندش کن من ببینم!
تا حالا اینقدر قانع نشده بود…!!! چشماش مثه قورباغه زد بیرون به جون خودش!!! خو نمیخوام کوتاه کنم حرفیه؟؟!!!
سلام اعتراف میکنم. جلوی عشقم ی سوتی دادم!! رفتم بگم بندگان خدا گفتم بندگون خدا…!!
هیچی دیه مثه اسب میخندید…
ی بارم ی جوک خونده بودم باخودم گفتم ایول باحاله یه جا بکارش میبرم! شبش عمم گفتم شیما چقدر قشنگ و ناز شدی منم گفتم خواهش میکنم منم ی خریم مثل شما…:ِD بعدش فهمیدم به کی چی گفتم تو افق محوووو شدم…:)))
شیما…………
تو که گفتی دوست پسرو عشق نداری پس چطوری جلو عشقت سوتی دادی هان……….
اره داش حمید راست میگه. این سوال برا منم پیش اومد!!!! 🙂
اعتراف میکنم:یروز سره کلاسه حرفه وفن پارچه یادم رفته بود ،معلممونم زیاد گیر میداد،رفتم پارچه دوستمو کش رفتم که هم گروهیم بود باقیچی ازش برداشتم عاقا قیچییم خعلی کند بود پدرمو دراورد تا بااسترس قیچیش کردم منم برگشتم کلاس پارچشو سره جاش گذاشتم دوستم بیجنبه وقتی فهمید گریش درومد منم لو رفتم…..
من عشق دارم ولی پسر نیس. دختره.اسمش نگینه.خعلی دوسش دارم..فهمیدین حالا؟؟ از اشتباه درتون آوردم حمید و کژال جان؟؟
eteraf mikonam ye bar kelas e panjom bodam bad sher hefz nakarde bodam moalemon goft boro khone ba mamanet bia .manam ke az mamanam mitarsidam ba babaye madrese raftam bad un bichararo bordam ye jaii ke asan khodam bald nabodam dare khone tarafo ke zadam didam yaro afqanie manam mikhastam kam nayaram be bache he migoftam boro be maman bego biad berim madrese .hichi dige un roz ye kotak e mofasal khordam
کلااس اول دبستان که بودم سر درس “ص” داشتم مشقامو مینوشتم یهو به ذهنم رسید که تو زبان عامیانه میگیم بارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم باید بشه صابان…!!!!!
فرداش دبیرمون به شدت نبوغمو برد زیر سوال
اعتراف میکنم یکشنبه همین هفته با نامزدمو وخواهرش رفتیم مشهد زیارت.منم واس اولین بار تو عمرم خواستم نماز زیارت بخونم از خواهرشوهرم پرسیدم قبله کدوم وره گفت روبه رو.نمازمو که خوندم دیدم عه چرا بقیه دارن ی ور دیگه نماز میخونن؟؟؟هیچی دیگه ابروم رفت.
وای چقد سخت
ﻇﻬﺮﯼ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯿﻤﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ.ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﯾﻢ،۳ﺳﺎﻟﺸﻪ،ﯾﻬﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﺑﯿﺎﺍﺍﺍ ﭘﺎﻡ ﺧﻂ ﺷﺪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﻡ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ!ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ ﭘﺎ ﺷﺪﻡ ﺩﻭﯾﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺩﯾﺪﻡ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺶ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ!ﺑﻌﺪ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﺣﺎﻻ ﮎ ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯼ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﮑﺶ ﺻﺪﺍ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻧﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﮑﻦ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﻡ…!
ﻡن 😐
داداشم 🙂
تلوزیون 😀
آخه اینلا چ جونورایین ما بهشون گیر کردیم ای خدااااا!؟
راستی سوگل بار آخرت باشه تو کار من دخالت میکنیا سوتی گرفتن ب طور انحصاری مال منه!
چشممممم…ولى چون دیدم درحال انقراضى اینکارو کردم یه مدت نبودى خاستم ک بچه ها فراموشت نکنن خودم دس ب کارشدم ک بادیدن سوتیایادتوبیفتن..البته خیلیاشونم على تاییدنکرد..
اعتراف میکنم وقتی ۷شایدم ۸سالم بود باداداشم میرفتیم رو پشت بوم کمین میکردیم گربه ها رو بترسونیم ولی خداییش الان بد عذاب وجدان اون موقع گرفتم ….
استاد ریاضی بهم نمره نداد ترم پیش منم از اون ترم تا حالا تا ماشینشو میبینم چرخاشو پنچر میکنم خخخخخخخخخخ
ی سوتی دیگه توسریال اوای باران اینه ک:واسه تیتراژ مثلا هوابارونیه اونوقت سایه بچه ها روزمین وماشیناافتاده؟عجیب نیس بنظرشما؟
اعتراف میکنم دوران دبستان امضابابموجعل میکردم پای کارنامموامضامیزدم هیچ کی هم نفهمید….
سارا جون منم مثل تو این کارارو میکردم و هنوزم میکنم
منم وقتی پنجم دبستان بودم هر وقت معلممون برگه ای چیزی میداد می گفت بدین پدر یا مادرتون امضا کنه همون جا رو میز خودش براش امضا می کردم می گفتم بیا بگیرش.
معلم بیچارمونم یکم نگام می کرد می دید از رو نمی رم ازم می گرفتش 😀
خیلی اون سال اذیتش کردم امیدوارم منو ببخشه 🙁
اعتراف میکنم وقتی کلاس پنجم دبستان بودم دعوت نامه اولیا ومربیان چاپ کردیم .بعد تو مدرسه پخش کردیم.هیچی دیگه همه اونایی که دعوت کرده بودیم اومدن همه اعصاب خرد که چرا مدرسه گفته بود۱۰۰ هزار تومن پول بیارین.مدیر هم مجبور شد یه جلسه بذاره/تازه کم هم نیاورد وپولارو هم با خوشحالی گرفت/ ….اون موقع خوشحال بودم که کسی چیزی نفهمید.نمیدونم چرا بعد از ۱۰ سال وجدانم ناراحته
دقت کردین فیلم آوای باران مارو سرکار گذاشته؟؟؟ آخه طاها سهام شرکتو زده ب نام باران، نه بیتا! پس بیتا هیچ کاری نمیتونه بکنه!!! اینا واسه چی نگرانن من نمیدونم والاااااا! خخخخخ خدایی دقت کنین ب موضوع! یکی منو قانع کنه لطفااااااا مرسی 😀
ما هم به این موضوع فکر کردیم ولی اخر سر به هیچ نتیجه ای نرسیدم فقط به این موضوع شک کردیم که شاید دایی طاها هه خل باشه که نفهمیده دیگه. چه میدونم یا اون دفتر داره اسمه بیتارو به صورته باران دیده: /
اخه شما مگه نمیدونین شناسنامه ی باران دست نادر ایناست دیگه
وااااااای علی اقامرسی خیلی باحال بود
خیلی باحالید والا……
۱۶سال پیش بود، سال ۷۶، تازه شده بودیم دانشجوی لیسانس. کلاس خیلی خیلی خوبی داشتیم. همه با هم دوست و صمیمی بودیم. یه پسر تو کلاسمون بود که از اون اول همگی ازش بدمون میومد. با هیچ کس حرف نمی زد، سرش تو کار خودش بود، ظاهر خیلی ساده ای داشت، بیرون از دانشگاه کارگاه تراشکاری کار می کرد و خرجش رو در می آورد، اسمش سعید بود، پسر قد بلند و لاغر اندام با دست هایی سفت و خشن. بر خلاف بچه ها همه استادا دوستش داشتن، بچه درس خون بود و شاگرد اول کلاس بود و تقریبا می شه گفت بدون رقیب هم شاگرد اول بود. الان که این اعترافاتو می نویسم همسرم خوابه، یه دختری تو کلاسمون به اسم بهاره بود که رقیب درسی سعید بود، بهار واقعا از سعید بدش میومد و منم بهارو واقعا دوست داشتم، بخاطر همین همیشه سعی میکردم واسه خود شیرینی جلو بهاره هم که شده یه جورایی حال سعید رو بگیرم. یه هم کلاسی به اسم اردلان داشتیم که بدن ساز بود (اون سالها بدن سازی زیاد مد نبود) یه بار تو آزمایشگاه جلو چشم همه بچه ها اردلان رو با سعید رو در رو کردم، اردلان سعید و محکم به دیوار زد، سعید و اردلان باز بیرون آزمایشگاه با هم درگیر شدن، اینبار درگیری شکل دیگه ای داشت و سعید به راحتی اردلان رو نقش زمین کرد. این شکست برای اردلان که قبلا برتری خودشو ثابت کرده بود سخت بود، بخصوص جلوی دخترای کلاس. اما سعید در نهایت مردونگی دستش رو به سمت اردلان برد و از زمین جمعش کرد، ازش عذر خواهی کرد و هم دیگرو بوسیدن. نفرت من از سعید روز به روز بیشتر و بیشتر می شد. ترم آخر لیسانس همه بچه ها رابطشون با سعید خوب شده بود. سعید اون ترم ارشدش رو امیرکبیر قبول شد و دکترا رو هم اونجا خوند. ما ادعای بچه تهرانی بودنمون می شد و آخر شدیم یه کارمند ساده تو یه شهرستان، سعید یه بچه شهرستانی بود ولی رئیس یکی از موسسات تحقیقاتی تو تهرانه. بچه ها هیچ وقت به هم بدی نکنید، خاطره بد واسه هم درست نکنین، زمونه خیلی راحت بعد سالها مقابل هم قرارتون میده، شاید باورتون نشه، میخواستم انتقالی بگیرم واسه تهران اونجا فهمیدم که سعید رئیسمه. موقعی که دیدمش همدیگه رو شناختیم، هنوزم خودش بود، فقط ظاهرش شیکتر شده بود، دست هاش زیر و خشن، نگاهی مهربان با خنده ای بر لب. هیچ وقت همدیگه رو دست کم نگیرید. هیچ وقت
داداش یه رمان بنویس جالب میشه:)
likeواقعإجالب بود…..
دادا عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
واقعا جالب بود
اعتراف میکنم مامانم واس منو داداشم معلم خصوصی گرفته بود…معلمه ب داداشم گفت بگو ببینم هر سال چند ماه داره؟داداشمم با غرورو افتخار گفت ۱۰۰ ماه!
معلم:|
مامانم:(
من:)
داداشم:D
تازه بعدش از من پرسید تو ماه هارو نام ببر؟!منم در کمال ناباوری گفتم؛فروردین خردیبهشت ارداد:|
هیچی دیگه معلمه بار و بندیلشو بست و خونمونو به مقصد افق ترک کرد…
اعتراف میکنم ی روز منو با گودزیلا خونه تهنا گذاشتن(مامانم تاکید کرد نزارم بره بیرون)اونا رفتن,منم درارو قفل کردم و اومدم تو اتاقم …اومدپشت در,شروع کرد در زدن,منم بهش محل ندادم…
یکم ک گذشت دیدم ن…نمیتونم تحمل کنم,اونم ک گودزیلاستو انرژیش زیــــــــــــــــــاد,
هدفونو گذاشتم گوشمو صداشو زیادکردم…جزاهنگ صدای دیگه ای نمیشنیدم…
بعداز چند دقیقه گوشام درد گرفت,تشنمم بود,هدفونو در اوردم تاپاشدم برم اشپز خونه دیدم صداش میاد ,میگه:کمک…کمک
هول شدم دویدم بیرون….
دیدم ایفونو برداشته داد میزنه:کمک…کمک…منو تو خونه زندونی کردن,
از پنجره نگاه کردم دیدم کل کوچه رو جمع کرده جلودر!!!!
aji in godzila che ke migid
والا منم نمیدونستم از گفته های شبنم جون متوجه شدم!!!!ﮔﻮﺩﺯﯾﻠﺎ ﭼﯿﺴﺖ?
ﺍﻭﺍﯾﻞ ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺍﯾﻨﺎﺳﻮﺭﮐﻪ ﻧﺴﻠﺶ ﻗﺮﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﻣﻨﻘﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺯﮔﯿﻬﺎﭘﯽ ﺑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺩﻫﻪ۸۰ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ
ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ :ﮐﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻣﻮﺫﯼ, ﺿﺪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭﺁﺳﺎﯾﺶ, ﺿﺪ ﻧﻈﻢ
ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺧﺒﯿﺚ ﭘﺸﺖ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﻈﻠﻮﻣﺸﺎﻥ…
دمت گرم اجی توضیحات جامع و کامل بود. ایووووووووول 😡
اعتراف میکنم تاحالا۲بارمرگ روبه چشم دیدم….اخه تاحالا۲بارسوسک رفته توشلوارم:D
❤ بآزمـ اعترآفــ .. :
اعتـرآفــ میکنمــ شیریـن تـَرین زمآنــِ خوآبــَم وقتیـهِ کِ ،
گوشیمـ رأس سآعـَتِ ۶ صُبـ ـح زنگــ میزنهِ و مـَن قعطـِش میکنمـ تآ ۵ دقیقهِ بیشتــَر بخوآبمـــ (:
کـُلِ خوآب شـَب ۱ طرفــ ، ایـن ۵ دقیقهِ یهِ طرفـ دیگِ
😀
منم وقتی میرفتم مدرسه ساعتو ۵:۵۵دقیقه کوک میکزدم ک بیدار شم بعد تا ساعت ۶فقط پنج دقه بخوابم
eteraf mikonam ba motor ba khaharam raftam biron mashinie zad behemon khaharamam kola kasket gozashte bod saresh hichi dg pesare ham did chizimon nashode fekr kard khaharam pesare gir dade bod mikhast bosesh kone
مامانم الان خونه نی من دارم غذادرست میکنم چههههههه شووووود ..غذارو گذاشتم رو گاز واومدم سه على سه تا برم جزغاله شده ..خخخخخخخخخخ…
بله بلهههه غذام آماده شدولى منکه ماکارونى بارگذاشتم نمى دونم چطو شد شیربرنج ⊙﹏⊙
جلل خالق نکنه گاز ما جادویى …عجیبههههههه… خودم میدونم تقصیرمن ک نبود (*¯︶¯*)
اعتراف میکنم ناخونای پای مرغ همسایه رو با انگشتاش من گرفتم اخه نمیدونستم که انگشتاشه چون همش وقتی بغلش میکردم ناخونم میکشید
و پسر همسایه رو هم جوری ترسوندم که به خودش جیش کرد به من چه خودش از ماسک ترسید
صندلی معلم ۳دبستانم من خرابه رو گذاشتم که بیفته ن دوستم
کفشای عید اقوامم که اومده بودنم دزد نبرد من ریختم بیرون که نرن چون با گندایی که زده بوده اگه میرفتن کتک میخوردم خو
اعتراف میکنم با این سنو سال مامانم وقتی خونه نیستم میاد اتاقمو میگرده
یعنی چی اخه
خب تو ازکجامیدونی مامانت اینکارومیکنه مگه دوربین کارگذاشتى تواتاقت O_o خواهر که ندارى شاید کاربرادرت باشه از کجا معلوم…
اوف داداشی مامانه منم تا پارسال اینجوری بود.بهش میگم مامانه من اخه این چه کاری هستش.میگه میخوام اتاقتو تمیز کنم.اخه من نمیخوام اتاقه منو تمیز کنی فدات بشم.دوسال پیش که از مامان بابام خیلی ناراحت بودم دردودلمو تو یه کاغذ خالی کردم وقتی از مدرسه اومدم مامانم زحمت کشیده بود خونده بود هیچی دیگه اون روز تا شب واسم رزوه نصحیت گرفته بود ولی الان اص دیگه سمته اتاقم نمیره خداروشکر خودشم متوجه شده که کاره درستی نمیکرد
az bas ke dadash sheitoni
دیگه از وسایلی که تو اتاقم جا ب جا میشه مشخصه ی داداشه کوچیکم دارم اونم خوب امار میرسونه
نامه هم اخه افاقه نمیکنه بگم بدتر لج میکنن
شیطونم نیستم نمیدونم دنباله چی میگردن خو بیان به خودم بگن خودم بهشون میدم
na dadash injori ke nemichasbe baiad yavashaki gasht.man khodam vaghti dadasham nist sare komodesham ya gav sandoghesh akhkhkhkhkhkh michasbe be khoda.hame chizi dare.khoda saie dadashama vasaielasha kam nakone
خب ازشون بپرس ببین چرا میگردن؟منم راهنمایی بودم مامانم کیفو کتابو اتاقمو زیر و رو میکرد که ازم خلاف بگیره.منم خلاف سنگینم عکس کریس رونالدو بود که به لطف مادرم همشون پاره میشد.
حالا خواهرم اول دبیرستانیه کامپوتر و گوشی و همه و همه سراسر عکس عماد طالبزادست هیچکی هم بهش هیچی نمیگه.بخدا موهاشم مدل موهای اون میزنه ساپورت میپوشه هنوز که هنوزه چیزی به اسم مانتو نداره.والا ما پنجم دبستان بودیم یه مانتو انداختن گردنمون تازه اونم مانتو های اون زمان.سورمه ایی مشکی قهوه ایی تیره!خداوکیلی یه دوران سوتی بازار بود بچگی های ماها.
وای خیلی کار زشتی بود ولی حقشه بدجنس
۱۴ سالم بود زن بابام خیلی باهام بد بود همش اذیتم میکرد یکی از دوستام خیلی خرافاتی بود گفت چند قطره از …میری دستشویی بریز تو لیوان ابش بده بخوره بعد ببین چه محبتی میاره منم اینکارو کردم خیلی چندشه اییییییششش . ولی الان بعد از چند سال میگم کاش سم ریخته بودم چون با بدجنسیاش زندگیمو تباه کرد اول بابامو ازم گرفت بعدم دردای که یه دختر تنها میکشه …اعتراف میکنم که پشیمون نیستم و ازش متنفرم
خودم نه ولی یکی از فامیلا اعتراف میکنه که وقتی ۶ ماه داشتم یک مقدار اجیل انداخته بود تو دهنم(اون هم بچه بود) بعد داشتم خفه میشدم و رنگم شده بود سیاه “مشکی نه سیاه” و بعد مادرم با هر زحمتی بود تونست اون یک مقدار اجیل رو دربیاره
حالا من از اون روز هر وقت فامیلمون رو میبینم صداش میکنم قاتل
اعتراف میکنم بچه بودم مامانم وزنداییم منوپسرداییموفرستادن خونه مامانبزرکم دنبال نخود سیاه عین این خنگا جالبش اینکه کلی تکرار میکردیم اسمش یادمون نره
اعتراف میکنم ترم اول دانشگاه بودم ماخرم آبادیم و دانشگام بروجرد اون سالم برف سنگینی بارید توخابگاه هرچی گشتم ساپورتموپیداکنم زیر شلوار بپوشم که سردم نشه نمیدونم کی پوشیده بود نخندین ولی لباسامون مشترک بود خلاصه همون شلوار صورتی حوله ای رو باهزار بدبختی زیر شلوار لی پوشیدم سرجلسه کناریکو پشت سریم دوتا پسرنشستن وسطای امتحان دیدم یکیشون بلند د زیر خنده برگشتم ببینم چی شده دیدم یکیشون داره به پایین شلوارم اشاره میکنه وای بچه ها مردم یعنی فکرکنین شلوار حوله ای صورتیم از زیر لی قد ۱۵سانت زده بود بیرون بعدش پررو پررو برگشتم گفتم چیه خب سرده هوابعدشم بادست زدمش توولی مگه فهمیدم چی نوشتم ازخجالت/…..
سلام چن وقته پیش سره کلاسه اقتصادبودیم ک دوتاپسرب اسمه اریا و رضا ک خیلیم شیطونن جلومون نشسته بودن دوستم بشون گف بریدعقب مانمیبینیم تخته رو رضاواریاهم ازعمدصاف میشستن ک مانبینیم دوستم ازکوره دررفت وبهشون گفت الان میام کلیپسمو میکنم توحلقت هااااااااااا
کلاس رف کره ماه.اصن ی وضعی شد ک نگو اخردستی هم استاد اریا روپرت کردبیرون:D
دقت کردین هروقت با یکی دوس میشین ب نظرتون خوشگل و خوبه, اما وقتی دوستاتون میبیننش حتما یکی پیدا میشه ک بزنه تو ذوقتون و بگه: اصلا خوشگل نیس!؟!؟! 😐 😐 😐
اعتراف میکنم اگه من یه ماشین مدل بالا.خوش رنگ و باحال وآس داشتم …………مثل بعضی ازین ماشینایی که تو خیابون میبینیمو تو کفش میمونیم و اونا گازشومیگیرن ومیرن……………..
………………………………….منم اگه داشتم همین کارو میکردم….یه گوشه چشم به دیگران نگا میکردم و گازشو تا ته میگرفتمو میرفتم……:))
مث پسر عموم اون ی جنسیس زرد رنگ داره خداییی اخر ماشینه بعضی وقتاااا ک جو بگیرتش نمیدونه چیکار کنه ولی اصولا یکم ترسو اون روزی تو ترافیک مونده بود ی دختره در ماشینشو وا کرد نشست جلو بیچاره از تترس مرده بود دختره پروو بش میگه بریم یکم دور بزنیم اونم گفت بخدا زن و بچه دارم پیاده شو ولم کن یعنیا وقتی برامون تعریف کرد مرده بودیم اازخنده
این اعتراف خودم نى مال داداشمه.
داداشم تازه از سربازى برگشته میگه یه روز تو اسایشگاه دراز کشیده بودم برنامه خاله شادونه رو نیگاه میکردم پاهام روهم مثه بچه کوچولوها بااهنگش تکون میدادم دوستم اومدگفتش ک پاشو چاى درست کن باحالت بچگونه گفتم بذال میخوام برنامه کودک ببینم حواسم ب پشته سرم نبوددیدم یدفه فرمانده از پشت سرم گف افرین خالههههههههه ..همه دوستام ترکیدن از خنده فرمانده هم کلى فحش بهم دادوگف من میبینم تو اصن کارنمى کنى پس همش میشینى پاى برنامه کودک..الانم وقتى فرمانده بهم میزنگه میگه سلام خوبى عزیزخاله…
:
:
خوش بحال پسرا..کاش دختراهم سربازى میرفتن…هى..هرچى چیزخوبه مال پسراس..
هه!
سوگل جان سربازی دهن آدمو آسفالت میکنه!داییم میگفت ب خاطر ی کاری ک من الآن یادم نیس چی بود ولی میدونم خیلی بد بود فرستادنش انفرادی بعد دو ساعت ی بارم آب میریختن زیر پاش ک نتونه بخوابه!
اگر میبینی پسرا خاطرات خوب تعریف میکننو حال میکنن فک نکن میرن پیک نیک!تو دو سال بایدم چندتا اتفاق خوب افتاده باشه ک بشه خاطره خوب!
پسرام کلا هرجایی باشن بهشون خوش میگذره ولی دخترا اینجوری نیستن خیلی سخت میگیرن شایدم دخترا از این حرفم ناراحت شن ولی واقعیته دیگه!
خب کلا خواستم بگم خدا نکنه بری سربازی!
شهاب راست میگه خداییش ما دخترا بیشترامون سخت میگیریم ولی پسرا تو شرایط سختم سوژه گیرمیارن و شادن و خوش.مگه نه؟؟؟:))
اره شهاب قبول دارم حرفاتو سربازى خیلى سخته شاید داداش من بخاطراینکه جاى دورى نبودوهمینجاتوشهرخودمون بود اینقدبهش خوش گذشته…راستى داداشم درحال رژیمه اخه لاغر رف چاق برگشت…خخخخخخخ
من سه تادایی دارم اولی خوب رفت قشنگ سربازیشوبعدم اومدولی دومی سه سال سربازی بود یعنی کل فامیل ازدستش عاصی بودن پدربزرگ بیچارم اینو وقتی می اومد میبرد و وقتی برمی گشت میدید داییم زودتر از اون اومده.خلاصه یه بارمی گفت دستم شکست حالا الکی دورشو باندبسته بودوهرباربهانه های الکی می اوردوهمیشه زندان بود ولی بالاخره تموم شد.اخری هم الان سربازیه ولی فرارنمی کنه اومده میگه شدم مسعول موادغذایی وتوی این ماه ۲۷کیلوروغن کم اوردیم.یکی ازدوستاش به خاطریه مرغ شیش ماه زندانه
من حاضرم ده روز نخابم دو سال سختی بکشم ولی یه بار تفنگ واقعی بگیرم دسم
نگین جان نمى دانم درچه مقطعى درس میخوانى و عایادوره دبیرستان را گذرانده ایدیاخیر ..ولى فدایت شوم در دوم دبیرستان براى درس دفاعى حتماتفنگ واقعى ب شمانشان خواهند داد نگران نباشید..دیگرنیازى ب۱۰روزنخوابیدن وسختى کشیدن نیس…
خخخخخخخ نمى دونم چرا یه دفه حال کردم ب این سبک بنویسم…
نه هنوز نخوانده ام ولی به زودی به ان مقتع هم خواهم رسید من با نشان دادن راضی نخواهم شد من دوست میدارم یکی را به دیار باقی هدایت کنم !
نگین جووون چقققققد خشن…
درضمن مقطع درسته 😀
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم رو زمین یک قند دیدم ک روش پر از مورچه بود منم به خیال خودم میخواستم اینو بندازم تو لباس خواهرمو اذیتش کنم.تا اینو با دست برداشتمو خواستم تا اتاق خواهرم برم هنوز ۲ قدم بر نداشته بودم همشون هجوم اوردن روی دست خودم و داشتن میرفتن طرف استین لباسم منم یه جیغ زدمو با یه جهش رفتم تو اتاقشو قندو پرت کردم رو تختش ک زحماتم هدر نره بعدم مثل دیوونه ها بالا پایین میپریدم ک تو لباس خودم نرن
ما یه بارخونه ی فامیلمون بودیم یه هو دیدیم یه گوشه پرمورچه شده.اقا فامیلمون اومد پودر ریخت که بمیرن ولی اونا پودر و میخوردن و قوی ترمی شدن…خیلی پر رو بودن
هه هه هه هه هه! سوتی هم کلاسی منو .. سر کلاس ادبیات بودیم اومد بگه سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز. گفت:مردیا سعد نکو نام نمیرد هرگز !
یعنی نیم ساعت رو ویبره بودم(نیشخند)
اعتراف میکنم.امتحان خرداد ماه بود بعدازامتحان بادوستام بودیم که یه دفعه کرم های بدنمون شروع کردبه وول وول کردن رفتیم زنگ خونه هاروبزنیم فرارکنیم زنگ چندتا شونوزدیم ازشانس بدمون یه زنه داشته مارو میپاییده .ماهم که اصلاحواسمون نبودرفتیم درست دره خونه ی زنه خواستیم زنگوبزنیم دربریم که زنه یه دادوبیدادی راه انداخت که کل همسایه هاریختن بیرون ماهم تامیتونستیم دوییدیم
he daghighan vase mana dostam hamin etefagh oftad ama zane az bala tokhme morgh partkard ro saremon
خیلی بدبودولی دررفتیم اما کنارمایه دخترویه پسربودن اوناهم ترسیده بودن بیچاره ها انقددوییدن…..
اعتراف میکنم وقتی داداشم سه سالش بود یه روز رفتم سر یخچال یه فلفل بزرگ برداشتم دادم بهش خورد بعد برا اینکه گریه نکنه و به مامانم نگه کلی بهش اب دادم
اعتراف میکنم دیروز سه شنبه بود بعد من فکر کردم دوشنبس کتابای دو شنبمو جمع کردم رفتم مدرسه یخورده دیر رسیدم معلم سر کلاس بود وارد کلاس که شدم به جای معلم علوممون معلم زبانو دیدم (چون فک میکردم دوشنبس دیگه)هیچی دیگه یهو از دهنم پرید((اوااااااا پس تو اینجا چیکار میکنی)) ینی کلاس ترکید از خنده بعد تازه دوستم شیر فهمم کرد که امروز سه شنبس و بد بخت درست اومده حالا خوب شد از کلاس بیرونش نکردم خخخخخخخخخخخ
eteraf mikonam ghablana ke madrese miraftam15 ta sozan gozashtam zire pa moalemam o de farar bemiram vaghti neshast raft to faza..rohesh shad
اعتراف میکنم ک روی کیف مدرسه ام ب زبان کره ای ی متلب خیلی غشنگ نوشتم هالا حر جا ک میرم همه میگن چی نوشتی باید یه ساعت براشون توزیح بدم بابا غلط کردم اخه این چه دردسری بووووود……..
در ضمن فک نکنید ک بیسوادمااااا ب خاطر داداش شهاب کلیییییییییییی سوتی دادم…
اعتراف میکنم همیشه آبو با پارچ سر میکشم .خیلی حال میده 😀
منم همینجورم اخه خدایی اینجوری خیلی خوشمزه تره
ولی وقتی بابام ببینه دعوام میکنه همیشه الکی لیوانو تا یخچال میبرم بعد میزارمش تو یخچال حالااااااااااااااااااا پارچو بزن بالا
اعتراف میکنم امروز یه گوله برفی بهم زدن از زیر خالی شدم حالا مگه میتونستم بلند شم. خخخخ ملت بود ک میخندید . بابا من نمیدونم این پسرا چرا انقد با حرصو قدرت تمام میزنن لاکردار زد تو سرم!!! چ نشونه گیری دقیقی هم دارن. البته زمین سر بودما یه بار فک نکنید من با یه گوله متلاشی میشــــــم . ابدا” !!!!! 😀
اعتراف میکنم ی پسره بهم گفت خیلی اعتماد ب نفس داری!برو خودتو تو آینه ببین خخخخخخخ (چت)
با کلی اعتماد ب نفس گفتم خرو میبینم!هههههههههه
گفت میفهمی چی میگی؟منم پیچوندم گفتم اره منظورم اینه تورومیبینم
خخخخخخخ
حالا تو اینه اونو چطور میبینم نمیدونم خخخخ!
نخند عاغا!نخند…
اشتباه پیش میاد
اعتراف میکنم فرق ابولفضل پورعرب روبافریبرزعرب نیا بلدنیستم.تازه بعضی وقتافرامرزقریبیان هم بهش اضافه میشه:D
اعتراف میکنم اول راهنمایی که بودم امتحان ریاضی مو گند زدم…
با بچه ها برنامه چیدیم… معلم که از کلاس رفت بیرون یکی از بچه ها مثلا خورد بهش
بقیه دورشو شلوغ کردن
منم سریع برگه ها رو از رو زمین جمع کردم(به عبارتی پیچوندم ازش)
فک کنم هنوز که هنوز داره به اینکه برگه ها چی شد فکر میکنه 😐
اعتراف میکنم اوایل سال معلم فیزیکمونو خیلی اذیت کردم.
بهم گفت: تو که مستمع آزادی برو واسم یه لیوان آب بیار
منم رفتم آب بیارم… تو پله ها یادم افتاد که خیلی بهم برخورده
تف کردم تو آبه بردم سر کلاس…. اونم خورد…
تازه کلی ام ازم تشکر کرد … :d
اون مستمر آزاذه :دی
تو دلم مونده بود ی سوتی بگیرم آخه چرا شما اینجوری شدین!دیگه سوتی نمیدین کارو بار منو کساد کردین… 😐
ajab adami hasti dadash jolo melat adama zaie mikoni,,,zeshte baba
خوب شد گفتی
اگه جلو کسی میگفتم تابلو بود
:d
eteraf mikonam kheili bahalid
چندوقت پیشا مارو از طرف دانشگاه بردن مشهد
داشتم از حرم بر میگشتم رسیدم به اتاقه هتل درو باز کردم که بچه ها با پتو افتادن روم جشنه پتو گرفتن هنوزم وقتی بهش فکر میکنم جا لگداشون درد میگیره واسه جبرانش نصفه شبی رفته بودم بازار هر جور شد یه قیچی خریدم همه که خوب خابشون برد یه مدل موهایی واساشون زدم در حد مجلسی کلی حال داد یکیشون تعریف میکرد رفته بود تسبیح بخره طرف مدل موهاشو ازش سوال کرده
فرداش رفته بودم حموم نامردا ابو تا ۲ساعت روم بسته بودن
داداش سینا منم ی بار ب دوستام کفتم بیاین تا موهاتو نو براتون از این مدل جدیدا بزنم.اون بدبختا هم قبول کردن تازه مکه جرعت داشتن قبول نکنن.هیج دیکه موهاشونو از ته براشون کوتاه کردم.شده بودن مث این ادم احمقا اخر خنده این قضیه مال وقتیه ک مهد کودک بودم یااااادش بخیر بعد همشون ماماناشونو اوردن برام ک جرا موها دخترامونو اینجوری کردی.خخخخخ
بابایه من یه دوست داره که پسرش خیلی شیطونه البته بودا الان که بزرگ شده کرماشم بزرگ شدن وبیشترشون ازبین رفتن خلاصه من واین خیلی هم دیگه رواذیت میکردیم البته کرم ازخودش بودوهمه هم میدونستن همه ی دختراازدستش عاصی بودیم وهمه درمقابلش بودیم.یه روز اومدیم از اتاق بیرون ومامان وبابامون دهنشون وابود .آخه موهای همدیگه روقیچی زده بودیم.
اعتراف میکنم من تا ۸سالگی ب تحم مرغ میگفتم تخم غر 🙂
اعتراف میکنم ی دفه ک بابام خوابیده بود توحال من بالا سرش دراز کشیده بودم کرمم گرفت محکم با پام زدم زیر بالشتش کله اش محکم خورد زمین منم فوری خودم زدم به خواب هنوز که هنوز نفهمیده من اینکاروکردم بعله دیگه همچین آدم کرمویی هسم من :*
زبان داشتیم بعد زنگ خورد!
فک کردم معلممون رفته چون وقتی معلم میره بچه ها میرن دور میز معلم جمع میشن!خخخخخ
بلنددددددددددد گفتم بچه ها ب نظرتون ذوالقدر(معلم زبانمون)شبیه چ حیوونیه؟؟؟؟؟؟:-(
معلممون تو کلاس بود یعنی تو عمرم هیچوقت انقدر نترسیده بودم!:-S
هیچی دیگه یکی از دوستام ی نیشگون گرفت منم فـــــــــــــراررررررررر :,(
اعتراف میکنم یه بار تو تاکسی نشسته بودم از کلاس زبان میومدم یه پسره تهرانی هم دانشجویه رامسر بود تو تاکسی نشسته بود خیلی راحت برگشت بهم گفت راست میگن رامسری ها کله ماهی خورن یعنی اون لحظه میخواستم کتابو بکوبونم تو سرش بعدم یه جمله یه معروفی رو گفتم بهش که میدونم اگه اینجا بنویسم اقا علی تاییید نمیکنه ولی در عوضش پسره لال شد منم حالم جا ااومد.خب من بچه رامسرم ولی نمیدونم چرا همه به مامیگن رشتی یا کله ماهی خور عزیزاان و مخصوصاتهرانی هااایه محترم رامسری ها خیلی با رشتی ها فرق میکنن حتی زبونشون به یه لهجه دیگست.مثلا این فیلم ستایش رو کلا تو رامسر بازی کردن مثلا محلی هایه تو فیلم لهجه دارن من از اینجا به همتون میگم که اصلا لهجه رامسری ها اونی که تو ستایش داره نیست اون لهجه رشتی هستش.دیگه به یه رامسری نگین رشتی یا کله ماهی خور خیلی بهشون بر میخوره. من قصدم توهین به رشتی ها نبودا نه من منظورم اینه که رامسر رامسره رشت هم رشت.یه ذره محدوده یه جغرافیاییتونو بالا ببرین خواهشا.توروخدا نگین. خداااااااااااااااااااااااا:(
آقاماتوکلاس زبانمون یه پسره هست که یه ترم مخش خیلی هنگ کرده بودوچرت وپرت می گفت مثلایه بار گفتهmy grandmother is baby ینی گفته مادربزرگ من بچه هست یعنی اون ترم مافقط توکلاس می خندیدیم /یه بارم معلم بهش گفت برو تخته پاکن بیارهمه گفتیم الان میره موژیک میاره خلاصه رفت وبامنشی برگشت ومنشی میگه شما تخته پاکن می خواستین؟
یعنیا اصنا اعتراف میکنم سفید کننده هم هیبتی داره برا خودشا بابا محو کردنش درجه ۱ حالا ما سفید کننده هم نشدیم هرکی اذیتمون کرد محوش کنیم قبول ندارین
اون روزی سرکلاس زبان فارسی بودیم داشتیم بیاموزیم میخوندیم موضوعش در رابطه با حشو بود.یه کلمه :تخم مرغ کبوتر بود این حشو داره کلا.هیج معلممون کفت یکی بخونه از رو بیاموزیم یکی از بجه ها اون کلمه رو خوند تخم مرغ عنکبوت ینیاااااا کل کلاس رف تو هوا اخه عنکبوت جه قده ک بخواد تخم مرغ داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟
ههههههههههه
ای کبوتر…..اینم عنکبوت
یکی وجه تشابه اینارو به من بگه خدایی
بعدشم عاغا تخم مرغ ماله مرغه
تخم مرغه کبوتر دیگه چه صیغه ایه؟تخم مرغه عنکبوت
واااااای ینی عاشقتم به مولا
یه بار داشتم با ماشین دنباله عابر بانک میگشتم یکی پیدا کردم سریع ماشینو پارک کردم پشته یه ماشینه دیکه اومدم پیاده شم یکی داشت میکوبید به کاپوته ماشین میگفت برو عقب برو عقب منم با عجله سوار شدم اومدم عقب طرف خم شد یه چیزی برذاشت منم پیاده شدم بعد طرف گفت داداش هواشت کجاس پات رفته بود رو عابر بانکم
اتراف میکنم ی بسر همسایه ای داریم خدایی خوشتیبه .
ی سری اخرین امتحان ترم دوممون بود داشتیم میومدیم خونه بسره هم سرکوجه وایستاده بود خودنمایی میکرد وقتی مارو دید رو شو برکردوند و رف خواس یکم کلاس بیاد.هیج دیکه یه جوری افتاد ک خودش ی طرف موبایلش ی طرف بدبخت بیجاره تا الان ک منو میبینه سرشو میندازه بایین
اعتراف میکنم ی روز دخترخالمومیخواستم بخوابونم گف اجی بیابرام کتاب قصه بخون تابخوابم من شروع کردم ب خوندن… بازم خوندم……….هی میخوندم……..ستایش هرچی قصه میخوندم خوابش نمیبرد خودم بجاستایش خوابم گرفته بود ک توکتاب(جنگل)رودیدم وبااعتمدب نفس کامل خوندمش(گنجل)اصلا ی وضعی شدک خواب ازکله ام پرید خواهرم شنیدواسه بقیه تعریف کرد تای مدت منومیدیدن میگفن سلااااااااااااااااااام خانم جنگل چطوری؟اونوقت من بودم ک سرخ میشدم تقریباتوکله فامیل معروف بودم ب ای اسم.
اعتراف می کنم یه بار با مامان بابام رفته بودیم سمیرم . رفته بودیم بالا آبشار داشتم از مناظر عکس میگرفتم عقب مونده بودم . همین جور که داشتم راه می رفتم یه لحظه نزدیک بود لیز بخورم و به فنا برم سریع دستمو دراز کردم و به حساب خودم شلوار مامانمو گرفتم که نیفتم . بعد دیددم بابام چند متر اون ور تره میگه چرا شلوار دختر مردمو می کشی ؟ 😐
آخه هر دو شون جین پوشیده بودن مام که سر به هواD-:
یه بارم یه نمونه از ماهی های آکواریومم بچه کرده بودن . ریزه میزه و گوگولی . بعدن فهمیدم ماهی های دیگه بچه های اینا رو میخورن . دو تا مونده بودن می خواستم نجاتشون بدم . یه تنگ ورداشتم و با یه ملاقه می خواستم درشون بیارم . اولی رو در آوردم ریختم تو تنگ . می خواستم آب بریزم توی تنگه . رفتم آب از یخچال آوردم ریختم روش . بیچاره در جا سکته کرد . کلی عذاب وجدان گرفتم .
یه بارم عمم اینا “مشکل گشا” دادن . داشتیم به در و همسایه ها می دادیم . یه همسایه داریم بنده خدا گوشش سنگینه . رفتم در خونشون در زدم . از تو خونه داد می زد کیه ؟! منم وسط کوچه داد زدم مشکل گشا !!!!!!!!!!!
یه بار کلاس ادبیات داشتم از رو کتاب می خوندم ” انقلاب نور ” رو خوندم ” انفجار نور ” کلاس منفجر شد از خنده .
سلام ممنون عالی بود
اعتراف میکنم وقتی میخام درس بخونم این گلای قالی اینقدر جذاب میشن اصن یعنی باحال تر از فیلمای هالیوودی تازه اون موقع میفهمم این هایی که قالی میبافن چه زحمتی میکشن
البته دیروز که فوتبال استقلالو پرسپولیسو دیدم تصمیم گرفتم حرفمو پس بگیرم ینی انقدر هیجان داشت که وستاش خاسم برم درس بخونم… البته ببخشید کشتی کج پرسپولیسو استقلال… نه خداییش بیشتر شبی کشتی کج نبود؟؟
وسط درستشه!
آخییییش خدا عوضتون بده رااااحت شدم!
یادمه کلاس چهارم دبستان که بودیم اگه سر کلاس حرف اضافه می زدیم معلممون با خط کشش حسابی از خجالتمون در می اود(البته من هیچوقت کتک نخوردم)حالا بیرون انداختنا و دادهایی که پنجره های مدرسه رو می لرزوند بماند .بعد یکی از شاگردای مادرم«مادرم معلم کلاس چهارمه» بهش اس ام اس داده نوشته:سلام خانم ببخشید امروز غایب بودم کار برام پیش اومد نتونستم مدرسه بیام حلا می شه تکالیف فردا رو برام اس کنی!!
من دیگه حرفی ندارم…
اتراف میکنم اصلا نمیتونم با قاشق و چنگال غذا بخورم ….
همه ب غذا خوردنم میخندن .(از حسودیشونه)
ها ها فک کردین با دست غذا میخورم ن بابا . من با چاپستیک (از این چوب غذاخوری چینی ها و..) میخورم بخدا اصلا نمیتونم بدون اونا چیزی بخورم تازه اگه هم بخوام با قاشق بخورم قاشق مخصوص دارم حالا این اطرافیانم ن خودشون بلد نیستن زورشون میاد …..
من نمیتونمچاپستیک رو تو دستم درست نگه دارم!
خخخخ……
والا بوخودا!
راس میگم!
😀
شبنم جونم حالا من غذا خوردن با قاشق چنگال یادم رفته ینی عادت کردم بدجور ولی خداایی گرفتنشون برام راحته !!!
منکه اصلا نمیتونم تلفظش کنم…! 😐
اصلا چ معنی داره آدم با چوب غذا بخوره؟!
وااالا…
اتفاقا خیلی کیف میده باشون غذا بخوری داداش شهاب
عجب اعترافاتی!
من اصلا سوتی نمیدم.
اعتراف میکنم تو مسابقات شنا شرکت کردم از بیست نفر شدم نفر نوزدهم نفر بیستم هم غرق شد غریق نجاتا نجاتش دادن
tite مگه ما گفتیم هر کی پوستش تیرس بدبخته خدایی نکرده!!اصلا منظورمون این نیس…
بعضیا یه ذهنیتایی دارن از خود استان من که اصلا ادم چیزی نگه بهتره…
مثلا همه فک میکنن خوزستانیا اکثرا عربن ولی خب اینجوری نیس…آدم حرصش میگیره…
اره واقعا راس میگی .خداییش من خودم یکم لهجه بندری دارم ینی خودم دوس دارم اینجوریی حرف بزنم ولی کلا لهجه عربی با بندری فرق میکنه
مثلا تو لهجه بندری زیاد میگیم ناموسن زیاد میگه داش زیاد میگیم جمع کن بابا و………….
ولی به قول دنیا جووون اکثرا مردم فک میکنن مردم اینجا عرب هستن ولی اینطور نیس که
اجیای گلم در مورد همه استانااین ذهنیت وجود داره. من کرمانشاهیم ،چند سال پیش دانشگاه یه شهردیگه قبول شدم بعد تو خوابگاه هرکی میفهمید کرمانشاهیم میگفت راست میگن اونجا همش ادم میکشن و حتی دختراشونم چاقو دارن؟ خلاصه۴سال طول کشید تا تونستم ذهنیتشون رو در مورد شهرم تغییر بدم. البته فک نمیکنم موفق شده باشم. درسته در مود یه سری چیزا غیرتی میشن ولی اینجوری نیست که همش قتل و خونریزی باشه.
ای بابا عجبا جه فکرایی میکنن مردم.
vaghean nistan kermanshahia .akhe1 zane kerman shahi bod behem goft ma hamash ghadare mikeshim
عزیزم اونا اراذل و اوباشن که قداره میکشن و فک میکنم همه جا از این جور ادما داریم. خواسته شما رو بترسونه شاید، وگرنه اینجا امن و امانه و ما در صلح و ارامش زندگی میکنیم. 🙁
ای بابا برا ادم اعصاب نمی زارن که، میخواستم اون شکلکه که نیشش بازه رو بزنم
akhey khialam rahat shod.akhe be ma esfahania ham migan khasis .be khoda khasis nistim.az ashnaeton khoshhal shodam.
قربونت برم عزیزم، منم همین طور. اره دیگه به هر شهری یه لقبی میدن اتفاقا یکی از هم اتاقیام اصفهانی بود اصلا خسیس نبود اینا همش حرفه عزیزم
آره والا منم زیاد این مشکلو دارم تا میفهمن بچه آبادانم میگن اوه برزیلیه ترف:)خارجکیه
اتراف میکنم وقتی سر کلاس معلم داره درس میده و تو حوصله نداری ب دوستت ک بغل دستت نشسته میگی چیزی فهمیدی ؟؟؟میگه ن
ینی اون موقع چه قدر حال میکنی
یادش بخیر کلاس اول دبستان که بودم به علت تغییر منزل مدرسه ام عوض شده بود و اول مهر فضا تازه بود برام
انقد من محو در و دیوار این مدرسه بودم که موقه راه افتادن با صف کلاس خودم از صف خارج شدم رفتم تو کلاس بغلی 😆
از همون طفولیت خنگ بودم
همه اعترافا خیلی جالب بود .ممنون
اعتراف می کنم موهام خدایی خیلی صافه صافه بعد بلنده.هرکی میبینتم میکه دختر مکه بیکاری نشستی مو هاتو صاف کردی بهشون میکم موها خودم اینجوری مکه وقت اضافی دارم بشینم صافشون کنم بعد از یه ساعت فک زدن براشون اخر میکن ولی بعید میدونم موو ها خودت اینجوری باشه ینی در شرووووووووف دیوونه شدن هستم
akh zahra jon gofti manam moham fere vase digaran ke3saat baiad tozih bedam hich laghabe mo babae ham behem midan bad tarin chiz ke misozonetam ine ke dokhtar amoham bad az in sal bodan ba man miporsand khodae in mo babae mo khodete
ینی واقعا اعصاب ادم خرد میشه از دس اینا.مهسا جوون.
اوخی الهی خواهر منم دقیقا همین مشکل وداره
are be khoda behem migan mahsa babae
خب مگه تو فیلما دماغه شمالیارو بزرگ نشون میدن هر وقت میری شمال باید فقط دماغه بزرگ ببینی؟
الکی تو این مساله اغراق کردن/کی گفته دماغ شمالیا بزرگه
راست میگه کی گفته دماغ همه ی شمالی هابزرگه به خاطر این توهین هیچ وقت نمی بخشمتون
اعتراف میکنم الان ک دارم نظر مینویسم تازه از مدرسه اومدم ناهار هم نخوردم مانتو و شلوار مدرسه هم هنوز تنمه دستام پراز خودکار از رنگ مشکی بگیر تا………. حالا هر رنگی ک دوس داشتی
سر کلاس انشا هم فاطمه(دخترش)جز آرزوهاش نوشته بود
می خوام برم خارج از کشور تبلیغ دین اسلامو بکنم !!!!!!!!!!!!!!!
خخخخخخخخخخخخخ
به قول هم کلاسیم (Nazanin)هیچی دیگه!!!!!!!!!!
بچه ها این بالایی قضیه ی دبیرمونه که هم اسم خودش فاطمه سهم دخترش.
ببینین در این حد ارادت دارن به خانوم فاطمه زهرا .
یاد بگیرین
مآهـَم یِ اعترآفــ بزَنیمـ تـ ـو رگــ .. (:
☆ اعترآفــ میکنـَم یِ روز تـ ـو دآنشگآه دآشتمـ میرَفتمـ سـَرهِ کلآس .. اولیـن جلسهِ یِ ترمـ بود ! رفتمـ دیدَمـ دَر بآزهِ و یِ پسـَرهِ نشستهِ سـَرهِ کلآسـ ..
بهـِش گفتمـ : پآشو بیآ بیرونــ بآبآ .. مثِ بچهِ دبستآنیآ اومَدی نشسـتی سـَرهِ کلآسـ .. جلسهِ یِ اولـ کی بِ کیهِ !! اُســتاد همـ الانـــ نمیآد ، تو خونشونــ نشستهِ عشـق و حآلــ |:
چشمتونــ روزهِ بـَد نبینهِ ..! یـوهـو دیدَمـ بلند شُد گفت خآنومـ مهنـدِس یندهِ استآد تشریفــ دآرمـ ! حآلآ تآ کاری نکردَمـ مَشروط شی پآشو برو دوستاتــ و صدا کن بیتبد سرهِ کلاســ !! آب شـُدَم رفتمـ تو زمینـــآآآآآآآ
daneshjo yani hamin dg
بابااعتراف میکنم نمیدونم جرا وقتی فیلمی درمورد جنوبیا درس میکنن قیافه های این بازیکرا رو سیاه و مو فرفرو میکنن بعد همه فک میکنن جنوبیا این شکلی هستن.اون روزی یکی ب دوستم ز زده بود ینی اشتباه کرفته بود کفت ببخشید اونجا کجاس دوسم کفت بندرامام جنوب کشور کفت همون ادم سیاه ها ینی خواسم خفش کنم اخه لامصب بیا اینجا ببین جه دختر و بسرایی داره ک توعمرت ندیدی.
دست رو دلم نزار زهرا…هر وقت میریم مسافرت و ازمون میپرسن مال کجایید؟؟؟میگیم جنوب کف میکنه طرف…!!اولین چیزی که میگه اینه که اصلا بهتون نمییاد!!!!!
فک میکنن همه جنوبیا رنگ زغالن و خیلی زشتن 🙁
بخدا ما هم همینطوریم دنیا جونم رفتیم مسافرت میگن اهل کجایید ؟؟؟ گفتیم بندر امام ..
گفت چرا دروغ میگی اصلا بهتون نمیاد ینیااااااا دوس داشتم همون موقع بزنم لهش کنم اخه شما جنوبیارو چه شکلی میبینید اخه؟؟؟؟
همه یه سیاها که بریخت نیستن همونطوری که همه یه سفیدا خوشکل نیستن.من سیاه پوست خوشکلو بامزه و جذاب زیاد دیدم.خو من شمالیم ولی تا عوضش تا دلت بخواد رنگ پوست سیاه هم اینجا داریم. چه ربطی داره
خودمم نمیدونم عزیزم ب قول تو ربطی نداره ولی مردم اینجوری فک میکنن.دیکه
قضیه شما هم مثه شمالیا میمونه/تو فیلما همش شمالیا رو ادمای خنگ و بی کلاس نشون میدن/ همش تقصیر تهرانیاست خودشونو خوب نشون میدن مردم بقیه شهرارو مشکل دار
اعتراف میکنم مهد کودک ک بودم ی پسری جفتم مینشس اسمش امید بود اینقدر این پسره اروم بود بازور حرف میزد ی سری خواس بره دستشویی گفت :خانم اجازه خانممون گفت نه ینی این پسر تا ۵ بار گفت این معلممون میگفت نه هیچ دیگه همونجا کارشو کرد بیچاره منم دیدم زیر نیمکتمون پر از اب فهمیدم دیگه……
بعد ب معلممون گفتم خانم اجازه گفت نه گفتم خانم امید جیش کرده گفت چی؟؟؟؟
زودتر میگفتی گفتم خانم بیچاره ۵ بار گفت ولی شما هی میگید نه …..
یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادش بخیر .
اینقد از این پسرا خوشم میاد کاش حالا هم وجود داشتن!
اعتراف میکنم امروز رفتم مدرسه داشتم ازخواب میمردم معلممون اومده سرکلا س میکه بجه ها میدونم امتحانا خستتون کرده ولی سعی کنید یکم سرحال باشین دیکه….
من که خواب بودم ینی ناموسا جشمام باز نمیشد بعد بجه ها کفتن خانم ما ک سرحالیم مشکلی نداریم بعد معلممون میکه اره زهرا نمونه بارزتونه ینی همون موقع کل کلاس رف هوااااا.ینی یه جیزی بودا.اخر خنده
اعتراف میکنم وقتی یادم میاداعصابم خراب میشه۴سال پیش پسرم کوچولوبودخیلی توپول وسفیدبوداومدم ازسرلذت وشوق قسمت رونش روگازگرفتم خیال کردم شلوارشه تونگوگوشتش بودباصدای جیغش ولش کردم تا۱هفته جای دندونام کبودش کرده بود پیدابود.
اعترافاتون خیلی جالب بود
اعتراف می کنم اولین روز مدرسه فکر می کردم معلمها می تونن پرواز کنن از بس مامان بابام ازشون تعریف کرده بودن .چند هفته که گذشت ماهیت واقعیشونو شناختم .سطح توهم رو باش تورو خدا
اعتراف میکنم سه ساله تقلب نکردم ……اعتراف میکنم ما تو مدرسمون بچه هایی که المپیاد قبول میشن بهشون واسه مرحله ی دوم مرخصی میدن منو دوستمم از این فرصت استفاده کردیم واسه یکی از بچه ها اگهی فوت درست کردیم و برگه هاشو به دیوارای مدرسه زدیم طفلک مدیرمون سر صف گریه میکرد معلمامون همه شوکه بودن ولی بعد که فهمیدن دروغه اوضاع خیلی بد شد یه همچین بچه ی بی ازاری بودم من
اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،
موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،
سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو
همینطور ثابت نگه می داشتم.
اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!
از جالب ترین صحنه های بعد از برف،زمین خوردن جووناست
اعتراف می کنم رفتم اب بخورم.دریخچال رو باز کردم اب ریختم تولیوان بعدش لیوان روگذاشتم تویخچال پارچو سرکشیدم.بخداراست میگم.
اعتراف میکنم توی یکی از این امتخانای پیشرفت تحصیلی به خاطر این که مامانم ناظمه سوالا رو داشتم بعد شب قبل از امتحان ده دور سوالا رو خوندم رفتم سر جلسه امتحان که یهو یادم افتاد جوابارو نخوندم!!!هیچی دیگه امتحانه رو گند زدم !!!
ما بچه که بودیم ته خلافمون این بود که زنگ در خونه ی مردمو بزنیم و فرار کنیم تازه از یه هفته قبلشم نقشه می ریختیم که حالا اگه اتفاقی افتاد چی کار کنیم.
حالا دیروز پسر داییم که هنوز هشت سالش نشده برگشته می گه:اگه گفتی می خوام چی کار کنم؟ گفتم:چی کار؟؟؟
می گه:سال دیگه می خوام برم استانبول زن بگیرم…!!!!!!!!!!
هیچی دیگه چی کارش کنیم دهه هشتادیه خب!
اعتراف میکنم دیشب رفتیم فلافل زدیم تو رگ جاتون خالی خیلی چسبید
تو اوج خوردن بودیم ک یکیی رو دیدم فتوکپی احمدوند وای خدا قلبم داشت می ایستاد از ماشین پیاده شدم ک برم پیشش دیدم خودش نیس ا ه دوس داشتم پسره رو خفش کنم .
امروز رفتم مدرسه امتحان دادیم اومدیم سر کلاس نشستیم منم خواستم یکم بچه هارو اذیت کنم لاک غلط گیرمو نکشو شکوندم همشو ریختم رو میزاشون دستام هم پر از غلط گیر میزدم تو صورتاشون (الان هم ک دارم تایپ میکنم دستام ی کوچولو کثیفه)هیچ دیگه از کلاس پرتم کردن بیرون زنگ اخر تو حیاط برا خودم ول میچرخیدم بخدا مردم از سرما خدا ازشون نگذره .
اعتراف می کنم وقتی کلاس اول بودم تو املابه جای جوجه وگنجشک نوشته بودم خوخ و گنخشک
اعتراف میکنم سال سوم که بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم..
هفته بعد دبیرمون کلی معذرت خواهی کرد و گفت برگه شمارو گم کردم حتما پیدا میکنم میارم..!!
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فک میکردم اگه روبرو دیش وایسم تلویزیون تصویر منو میگیره
یادش بخیر بچه بودیماااا سال سوم دبیرستان بودم با دوستام رفتیم داخل دفترمدیر، مدیرم نبود ماهم چندتا چایی خوردیم جعبه شیرینی که بازم نشده بود خالی کردیم درشو بستیم اومدیم بیرون جالبتر قبلشم بردیم جلوی ناظممونم گرفتیم گفتیم شیرینی تولده یعنی چنان بچه های پر عاطفه ای بودیم ما
تازگیا هر وقت دبیرامون میخوان امتحان بگیرن از قبل هماهنگ میکنیم یکی از بچه های کلاس بغلی بیاد بگه خانم فلانی مدیر گف همین الان بیاین دفتر کار واجبی دارم اونم پامیشه میره حواسشم نیس ک برگه ها رو میزه!!!!!!!!!منم سریع یکی از برگه هارو ورمیدارم جوابارو با بچه ها هماهنگ میکنم همه بدون استثنا ۲۰ میشیم…بخدا دیگه شک کردن انگار ن انگار همون کلاسی هستیم ک بیشترین نمرمون ۱۰و۱۲بود
عاغا من صندلیم دقیقا بغل سطل اشغاله و تا حالا هم همه ی تقلبامو درشت و خوانا نوشتم رو کاغذ و گذاشتم تو سطل آشغال انقد حال میده 🙂
فک کنم معدل این ترمم ۲۰ شه اگه خدا بخواد 🙂
اعتراف میکنم امروز نرفتم مدرسه حالا بزار فردا برم مدیرمون پدرمو در میاره
اعتراف میکنم امروز امتحان ادبیات فارسی ک داشتیم یکی از بچه ها تقلب خواست حالا من مونده بودم چه جوری بش تقلب برسونم هیچ دیگه روی دستم نوشتم یه جوری نشونش دادم مگه می دید پدرمو در اوورد
جالب اینکه این سوال اومده بود تو امتحان اسمان ابی و خارهای سرخ نشانگر چیست ؟؟ک ب ترتیب میشد هواپیماهای جنگی -بمب و موشک
اون بدبخت چی نوشته بود اسمان ابی نشانگر استقلال و اسمان ابی -خارهای سرخ نشانگر افتاب و پرسپولیس حالاااااااااااااااا خداوکیلی اینا به هم چه ربطی دارن !!!!!!
اصلا هرچی فک میکنم نمیدونم ربط اینا ب هم چیه ک او نوشته اصلا ی چیز بی ربط ک خودم هم شاخ در اوردم
یه روز داشتم از دانشگاه بر میگشتم سوار تاکسی شدم همون اول خاستم حساب کنم کرایه میشد ۲۰۰۰تومن نیگا کردم دیدم ۶۵۰ بیشتر پوله نقد همراهم نیس به راننده گفتم جناب هر جا شد ۶۵۰ من پیاده میشم
اتراف میکنم فردا امتحان ادبیات فارسی دارم لامصب ۱۱ تادرس با تاریخ ادبیات با شعر حفظ و…….بدبختی اینه ک برامون فرجه هم نذاشتن خدارحم کن فردا امتحانو خوب بدم
اعتراف میکنم خیییییییییلییییییییییی اعتراف دارم ولی یادم نمیاد
آقا این بابام و عموم خ شبیه همن ینی از دور نمیشه تشخیصشون داد…….منم یه یار ک با عشقم بیرون بودم یهوووووو بابامو دیدم اونم منو دید وااااااای اومدم خونه با هزار ترس و لرز قضیه رو ب مامی گفتم اونم گف ک با بابام میحرفه ک دعوام نکنه خلاصه بابا اومد خونه مامانمم همون اول بش گفت سعید ببخشش بچه اس نفهمیده و این حرفه بابای بیچارمم کپ کرده بود نمیدونس چه خبره بعداینکه فهمید قضیه چیه گف من اصن امروز از کارخونه بیرون نرفته بودم تازه فهمیدم اونی ک دیدم عموم بوده………هیچی دیگه بابامم خ ریلکس گف عب نداره دخترم با ما اشناش کن ببینیم کیه!!!!!!!!ینی همچین بابای گلییییییییییی دارم من!!!!!!!!!!بعداونم هروقت میرفتم بیرون مامی میگف ب دومادم سلام برسون….خخخخخخخخخخخخ……من موندم مامان بزرگم چرا این دو تا رو شبیه هم زاییده که منه بدبخت پیش همه خودمو لو بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اعتراف میکنم فردا امتحان زیست دارم هنوز ۲ فصل نخوندم…….مثلا کنکوریم…
از اون جایی که تو مدرسه همه ازم خوششون میاد حتی مدیر و ناظم و…..کلا یه جورایی تو دل برو شدم تازگیا……حالا بیخیال وقته اعترافه:با دوستام میرفتیم ابدارخونه معلمع همه چایی و ابمیوه و شیرینی هارو میخوردیم یه روز که مدیر مارو دید همه رو دعوا کرد جز من !!!!!!!!!!دفه بعد دیگه کسی باهام نیومد تنها رفتم نوش جان کردم برگشتنی تایدو ریختم تو سماور ریکارم ریختم تو قوری هم زدم کف کرد ولی زیاد معلوم نبود به خیال راحت اومدم بیرون زنگ بعد که دبیرا چایی خورده بودن همه آش و لاش بودن حالشون خ بد بود مدیرمونم اومد اون چن نفری ک دیده بودو دعوا کرد اصن ی بارم ب من نگا نگرد چون ازم بعیده دیگه…..از فرداش در ابدارخونه رو قفل میکردن کصاااااافطااااااا
اعتراف میکنم یه بار تو مدرسه دبیرا جلسه داشتن منم خ شلوغم ینی همه میشناسن منو ولی اونروز واس اینکه آبروشون نره منو انتظامات کرده بودن خیرسرم….دفتر مدیر کسی نبود منم رفتم فلششو ورداشتم اوردم خونه جاتون خالی هزارتا عکس شخصی داشت و یه چیز خ مهم این بود که سوالای کل اون ترم تو فلش بود منم همه رو کپی کردم تو لپ تاپ خودم فرداش فلشو انداختم تو دفتر ک نفهمه کار من بوده……دقیقاااا همون ترم فقط همون سوالارو خوندم همه ۲۰ یا ۱۹ میشدم….خخخخخخخخخخخخ معدلمم شد ۱۹/۹۳
چه شانسی!!
اووووووووووووه شیما جون من از این شانسا زیاد داشتم ولی از اونجایی ک مخم ی کوچولو معیوبه همه رو از دست دادم…..حیفففففففففففففففف
خوووووووووووووووووووووووووووووووووش بحالت بابا
دمت گرم بابا من فک کنم اگه سوالارو داشته باشم از خوشحال سکته و به امتحان نرسم دم شما جیز خانومی نمره نوش جونت عزیز
مرسی ابجی…
اعتراف میکنم یه بار سرکلاس اجازه گرفتم برم اب بخورم دبیر ریاضیمون ک خ خ خ خ خ خ نحسه گفت واسه منم بیار منم نامردی نکردم رفتم یه لیوان آب ریختم تو لیوان ۲ قاشق نمک خالی کردم توش هم زدم ک معلوم نشه بعد همچین با یه احترام خاصی اوردم دادم بهش….واااااااااااای نمیدونین فقط یه کوچولو از اون اب خورد یهوووووو صورتش شد مث لبو منم ریز ریز میخندیدم فقط نگام کرد هیچی نگفت….ولی چون بچه زرنگ کلاس بودم چیزی نگفتاااااا شما از این کارا نکنید
sarajoon shoma k gofti eterafam yadam nemiad
آره بیشترشون یادم نمیاد انقد که اعتراف و سوتی داشتم
اعتراف می کنم…
از شبکه چهار خیلی بدم میاد.
اعتراف میکنم وقتی درس دارم و حسسش نیس برنامه های شبکه ۴ هم براام جذاب میشهه..والللللا
اعتراف میکنم یکیو تو زندگیم خییییلی دوس دارم ینی رفیقمه اسمش محمدرضا دایی کوچیکمه
اون روزی قرار بود بریم بازار البته یکدفعه شد منم لباس بیرونی همرام نیاورده بودم داییم گفت:بیا شلوار منو بپوش حالاشلوارش هم ازاین پاره ها ۶ جیبه ها هیچ دیکه پوشیدمش کفش اسپورتشم پوشیدم فقط مونده بود مانتو {کلا دایم و زندایم و خودم ی سایز هستیم}مانتو زندایم هم پوشیدم ولی خدایی یکم کوتاه بود بالاخره هرجوری شد رفتم حالا بگید کیو دیدم ؟؟؟بلللللله بابام تا چشم خورد ب بابام الفرررررررررار گفتم زندایی بدوو فقط پشتتو نگاه نکن گفت مگه کیه گفتم بابامه اگه اینجوری ببینتم پدرمو در میاره هیچ دیگه رسیدیم خونه داییم دیدم بابام اونجاست ینی مرده بودم از ترس دیدم با یه جعبه شیرینی وایستاده دم در با ماشین جدید متوجه شدم ماشششششششششششششین جدید گرفتیم بابامم خوشحال تا منو دید اخما تو هم گفت بچه این چه طرز لباس پوشیدنه گفتم بابا بقران لباس نیوورده بودم گفت دیگه نبینم از این لباسا بپوشیا برو عوضش کن ببینم خداروشکر بخیر گذشت!!!!!
رفتم دم در کلاس دومی در زدم دوباره رفتم تو به بچه ها گفتم بچه ها دو قطعه(ضمه دار بخانید) عکس بیارید اومدم بیرون باز فهمیدم سوتی دادم داشتم کاغذو مچاله میکردم مینداختم تو سطل اشغال که ناظممون گفت نگین اون کاغذو لازم دارم منم نفهمیدم چی شد شروع کردم قهقهه زدن کاغذو هم پاره کردم انداختم تو سطل اشغال ناظممون گفت مرسی که ننداختیش تو اشغالا پارشم که نکردی منم در حالی که میخندیدم گفتم قابلی نداشت وظیفس^_^
اهان یه اعتراف دیگه
دوم راهنمایی بودم ورزش داشتیم ناظممون بهم گفت برو به این بچه ها بگو دو قطعه عکس بیارن((اسماشونو تو یه کاغذ نوشته بود))منم رفتم دم در اولین کلاس در زدم و وارد شدم وقتی وارد شدم یکی از دوستام بهم زبون در اورد منم تو جوابش بهش زبون در اوردم معلمم داشت میدید همچین یه نگاه اخم الود کرد هیچی دیگه سریع گفتم بچه ها دو قطعه عکس از مادراتون بیارید اومدم بیرون تازه فهمیدم چه گندی زدم ولی روم نمیشد برم تو دوباره هیچی دیگه رفتم در کلاس دومی بقیشو تو پست بعد میگم زیاد میشه