داستانک جالب و طنز سفر لاک پشت ها
ورود به آرشیو داستان کوتاه طنز
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
دنباله ی داستان را در ادامه مطلب بخونید…
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی،….
جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!
خیلی عالی بود. ممنون داداش علی
باحال بود!!!
ولی اگه بخوایم گردنبند ماه تولد بخریم کجاش باید بنویسیم چه ماهی رو می خوایم؟؟؟؟
در قسمت پیغام خرید
واااااای خدا نه این یه فاجعه س..!!!!!!!!
عالی بود
خیلی عالی بود متشکرم
HEEEEEEEEEEEEEEEE
تکراری بووووووووووووووووووووووووووووووووووود
عااااااااااااااااااااالی بود.
ههههههههه خیلی باحال بود مرسی
ایووووول خیلی جالب بود…
kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii bahal boooooooooood merc
ای ناقلا
علی جون شما هم خیلی بلایی
من داستاناتو دوست دارم.
چقد با حال بود:d
کلــی خندیدم!!!
=))
تکراری و قدیمی بود