شعرهای زیبا از دفتر شعر “ما هیچ ، ما نگاه” سهراب سپهری
اشعار سهراب سپهری
از آب ها به بعد
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد
انسان در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود
در سمت پرنده فکر می کرد
با نبض درخت او می زد
مغلوب شرایط شقایق بود
مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت
انسان در متن عناصر می خوابید
نزدیک طلوع ترس بیدار می شد
اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید
زانوی عروج خاکی می شد
آن وقت انگشت تکامل
در هندسه دقیق اندوه تنها می ماند
تنهای منظره
کاج های زیادی بلند
زاغ های زیادی سیاه
آسمان به اندازه آبی
سنگچین ها تماشا تجرد
کوچه باغ فرارفته تا هیچ
ناودان مزین به
گنجشک
آفتاب صریح
خاک خشنود
چشم تا کار می کرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ
چشم هایی شبیه حیای مشبک
پلک های مردد
مثل انگشت های پریشان خواب مسافر
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خاکستر محرمانه
روی گرمای ادراک پاشیده
فکر
آهسته بود
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند
در کجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد ؟
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻏﺮﻕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ
ﮐﻪ
ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﺩ..
متن فلسفی زیاد بذار علی
چشم 🙂
ممنونم آقا علی
من شعر ها و حرف های سهراب سپهری رو خیلی دوست دارم
اگه میشه بیشتر از سهراب سپهری شعر و حرف های حکیمانه ی اون بزارید
بازم ممنون
بله حتما 🙂
اولین نظر بعد ار یکسال:)
علی اقا خودتون ماهین.سایتتون ماههتر.مرسی.خیلی مرسی:x:x:x
لطف دارید سارا جان 💡