داستان خواندنی جدید و عاشقانه سام خائن
ورود به آرشیو داستانک عاشقانه
هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد. یه زندگی پر از مهر و محبت. تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن ،سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیلی زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا آخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون آغاز کردن. همه چیشون رویایی بود و با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد آوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن. واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن. با اینکه ۵ سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند.
ادمه مطلب رو دنبال کنید . . .
وقتی همدیگه رو تو آغوش میگرفتند دلاشون تند تند میزد و صورتشون قرمز قرمز میشدو تمام تنشون رو یه گرمای وصف نشدنی آسمونی فرا میگرفت.
همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه سام اونروز دیر تر به خونه اومد، گرفته بود دل و دماغی نداشت مولی اینو به حساب گرفتاری کارش گذاشت،اما فردا و فرداهای دیگه هم این قضیه تکرار شد وقتایی که دیر میکرد مولی دهها بار تلفن میزد اما سام در دسترس نبود وقتی به خونه برمیگشت جوابی برای سوالات مولی که کجا بودو چرا دیر کرده نداشت.
برای مولی عجیب بود باورش نمیشد زندگی قشنگش گرفتار طوفان شده باشه .بدتر از همه اینکه از دفترچه خاطراتشون هم دیگه خبری نبود.تا اینکه تصمیم گرفت سام رو تحت نظر بگیره اولین جرقه های ظنش با پیدا شدن چند موی بلوند رو کت سام شکل گرفت بعد هم که لباسهاشو بیشتر کنترل کرد بوی غریبه عطر زنانه شک اونو بیشتر کرد.
نه نه این غیر ممکن بود اما با دیدن چندین پیامک عاشقانه با یک شماره ناشناس در تلفن سام همه چی مشخص شد .سام عزیزش به اون و عشقشون خیانت کرده بود حالا علت تمام سردیها بی اعتناییهاو دوریها سام رو فهمیده بود.دنیا رو سرش خراب شد توی یک لحظه تمام قصر عشقش فرو ریخت و جای اونو کینه نفرت پر کرد .مرد آرزوهاش به دیوی وحشتناک تبدیل شده بود.
اون شب سام در مقابل تمام گریه ها و فریادهای مولی فقط سکوت کرد.کار از کار گذشته بود .صبح مولی چمدونش رو بست و با دلی مملو از نفرت سام رو ترک کرد وبا اولین پرواز به شهر خودش برگشت. روزهای اول منتظر یک معجزه بود،شاید اینا همش خواب بود .اما نبود .همه چی تموم شده بود.اونوقت با خودش کنار اومد و سعی کرد سام رو با تمام خاطراتش فراموش کنه.هر چند هر روز هزاران بار مرگ سام خائن رو از خدا آرزو میکرد. ولی خیلی زود به زندگی عادیش برگشت.
۳سال گذشت و یه روز بطور اتفاقی تو فرودگاه یکی از هم دانشگاهیاش رو دید.خواست از کنارش بی اعتنا بگذره اما نشد.دوستش خیلی این پا اون پا کرد انگار میخواست مطلب مهمی رو بگه ولی نمیتونست. بلاخره گفت:سام درست ۶ماه بعد از اینکه از هم جدا شدید مرد.
باورش نشد مونده بود چه عکس العملی از خودش نشون بده تمام خاطرات خوشش یه لحظه جلوی چشش اومد .اما سریع خودش رو جمع جور کرد و زیر لب گفت:عاقبت خائن همینه.واز دوستش که اونو با تعجب نگاه میکرد با سرعت جدا شد.
اون شب کلی فکر کرد و با خودش کلنجار رفت تا تونست خودش رو قانع کنه برگشتن به اونجا فقط به این خاطره که لوازم شخصیش رو پس بگیره و قصدش دیدن رقیب عشقیش و کسی که سام رو از اون جدا کرده بود نیست سئوالی که توی این ۳ سال همیشه آزارش داده بود.آخر شب به خونه قدیمیشون رسید.
باغچه قشنگشون خالی از هر گل وگیاهی بود چراغها بجز چراغ در ورودی خاموش بودند.در زد هزار بار این صحنه رو تمرین کرده بود و خودش رو آماده کرده بود تا با اون رقیب چطوری برخورد بکنه.قلبش تند تند میزد. دنیایی ازخاطرات بهش هجوم اوردن کاشکی نیومده بود .ولی بخودش جراتی داد.بازم زنگ زد اماکسی در رو باز نکرد.
پسر کوچولویی از اون ور خیابون داد زد:هی خانوم اونجا دیگه کسی زندگی نمیکه.نفس عمیقی کشید.فکر خنده داری به نظرش رسید کلیدش همراش بود.کلیداش رو درآورد وتو جا کلیدی چرخوند . در کمال ناباوری در باز شد/همه جا تقریبا تاریک بود و فقط نور ورودی کمی خونه رو روشن کرده بود دلشوره داشت نمیدونست چی رو اونجا خواهد دید.کلید برق رو زد .
باورش نمیشد/همه چی دست نخورده سر جاش بود .عکسهای ازدواجشون ،مسافرت ماه عسلشون خلاصه همه عکسا به دیوارها بودند.و خونه تمیز بود.با سرعت بطرف اتاق خوابشون رفت تا ببینه وسایلش هنوز هست یا نه دلش میخواست سریع اونجا رو ترک کنه .چشمش به اتاق خوابش که افتاد دیگه داشت دیوانه میشد.درست مثل روز اول.کمد لباسهاش رو باز کرد تمام لباسهاش و وسایل شخصیش مرتب سر جاشون بود.ناخوداگاه رفت سراغ لوازم سام.کشو رو کشید و شروع کرد به نگاه کردن از هر کدوم از اونا خاطره ای داشت.
حالش خوب نبود یه احساسی داشت خفش میکرد ناگهان چشمش به یک کلاه گیس با موهای بلوند که ته کشو قایمش کرده بودند افتاد با تعجب برداشتش کمد رو بهم ریخت نمیدونست دنبال چی باید بگرده فقط شروع کرد به گشتن.چند عطر زنانه ویک گوشی موبایل ناشناس، روشنش کرد شماره اش رو خوب میشناخت شماره غریبه ای بود که برای سام پیام عاشقانه میفرستاد بود.گیج شده بود رشته های موی بلوند رود لباس سام،بوی عطرهای زنانه ای که از لباس سام به مشام میرسید،و پیامهای ارسال شده همه اونجا بودند.نمی فهمید.این چه بازی بود.خدایا کمکم کن.بلاخره پیداش کرد دفترچه خاطراتشون.
برش داشت بازش کرد.خط سام رو خوب میشناخت .با اون خط قشنگش نوشته بود:از امروز تنها خودم تو دفتر خواهم نوشت تنهای تنها.بلاخره جواب آزمایشاتم اومد /و دکتر گفت داروها جواب ندادن .بیماریت خیلی پیشرفت کرده سام،متاسفم. آه خدایا واسه خودم غمی ندارم اما مولی نازنینم.چه طوری آمادش کنم،چطوری.اون بدون من خواهد مرد و این برای من از تحمل بیماری ومرگم سختر.مولی بقیه خطها رو نمیدید خدایا بازم یه کابوس دیگه.آخرین صفحه رو باز کرد.اوه خدایای من این صفحه رو برای من نوشته:مولی مهربانم سلام.امیدوارم هیچوقت این دفتر رو پیدا نکرده باشی و اونو نخونده باشی اما اگر الان داری اونو میخونی یعنی دست من رو شده.منو ببخش میدونستم قلب مهربونت تحمل مرگ منو نخواهد داشت.پس کاری کردم تا خودت با تنفر منو ترک کنی.این طوری بهتر بود چون اگر خبر مرگم رو میشنیدی زیاد غصه نمیخوردی.اینو بدون تو تنهای عشق من در هر دو دنیا هستی و خواهی بود.سعی کن خوب زندگی کنی غصه منو هم نخور اینجا منتظرت خواهم موند .عاشقانه و قول میدم هیچوقت دیگه ترکت نکنم.
بخاطر حقه ای که بهت زدم هم منو ببخش .اونی که عاشقانه دوستت داره سام.راستی به یکی از دوستام سپردم مواظب باشه چراغ ورودی در خونمون همیشه روشن بمونه که اگه یه روزی برگشتی همه جا تاریک نباشه.سام تو.
مولی برگشت و به عکس سام روی دیوار نگاه کرد و در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت سام منو ببخش.
بخاطر اینکه توی سختترین لحظات تنها گذاشتمت منو ببخش. چشمای سام هنوز توی عکس میدرخشید و به اون میخندید.
آه خیلی غم انگیز بود
یه چیز بگم؟تنها داستانی بود که باعث شد چشمام خیس بشه!!!!شاید بعد اون اتفاق تلخ دیگه گریه نکرده بودم.خیییییییییییلی ممنونم علی اقا.داستان معرکه ایی بود
واییییییییپییییییییی
خداجووووووووووووووووون
فوق العاده بود داستانش؛ ولی از خدا میخوام هیچ وقت درگیر رابطه عشقی به این شدت نشم چون تحملشو ندارم مرررسی.
سلام منم وقتی هیفده سالم بود از طریق گوشی با ی ادم ک نمیشناختم دوس شدم اوایل عالی بود خیلی دوسش داشتم اونم همینطور هر روز با هم در ارتباط بودیم هفده سال ازم بزرگتر بود در واقع شده تود بابا لنگ دراز زندگیم تا اینکه بعد چارسال گف زنو بچه داره ناراحت شدم ولی نتونستم ولش کنم ولی اون بعد چن وق ولم کرد هر کی خوند برام دعا کنه الان بیس سالمه
من تا حالا عاشق نبودم الان شدم می دونی عاشق چی عاشق اون دختره که الان شوهر نداره ( نکته: دنیایی امروزی و بی وفایی ) بعد از تو من هم میمیرم و بعد از ما همه میمیرند . پس تا ۱۰۰ سال دیگه هرچی آدم به استثنا چند نفر که شاید شانس با اونها باشه از امروز تا ۱۰۰ سال دیگه هیچ یک از ما زنده نیستیم. و نسلهای دیگه میان پس غم مخور و شاد باش ه هر کس به طریقی جان می دهد.
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط ابست وبس
هرکه بعداز من سراغت راگرفت
زشت یازیبا فقط خوابست وبس
من عاشق یه نفرم اما خیلیا بینمونن برام دعا کنین
من عاشق یه نفرم اما دوست ندارم اون این ماجرا رو بفهمه اون فکر میکنه من دشمنشم در صورتی که عاشقشم هیچ کی جز خدا این عشق رو نمیفهمه
نه وجود نداره…
اسمش روشه: قصه…به نظر من زندگی واقعی اینجوری نیست…همه به خودشون فکر میکنن اگه هم نمیکنن اشتباه میکنن!!!چون اگه کسی رو زیادم دوس داشته باشی اگه ترکت هم نکنه میرسه اون روزی که فقط واسه منافعش باهات باشه…نمیگم نباید آدما رو دوست داشت ولی به هیچکی نباید وابسته شد و حس مالکیت کرد اینجوری بعد رفتنش یا بعد خیانتو تموم شدن محبتش نابود نمیشی یا حداقل چند ماه نمیری تو شوک!!!
باور کنید 🙂
خیلی غم انگیز بود.
خیلی قشنگ بود بغضم شکست و اشکم در اومد
خیلی غم انگیز بود…
خیلییییی عالی بود,ممنوووووووووووووون
عشق فقط واسه بچه پولداراست بخدا
عشق فقط واسه پولدارا و خوشگلاست به خدا
ali bood,emshab be yade eshgham delam gerefte bod va ba khoondane in dastan boghzam shekast….
خیلی ازت ممنونم به خاطر این متن زیبا باهاش گریه کردم مرسی اگه میشه من این متن وبا ذکر منبع تو وبم گذاشتم
سلام وجود داره فقط باید مردا فکرزن بودنو از سرشون بیرون کنن ابرو بر ندارن،دست به مداد آرایشی نزنن.وهمچنین جدا ازینا چشمشونو پاک نگه دارن مرد بودن غیرازینه؟دیگه چون پاکند خدا عشق پاک ونصیبشون میکنه و وفاداریو میفهمن.اینطور نیست؟؟
kheyliiiiiii qashang bud.adamo taht tasir qarar mide.geryam dar umad.merc
دوستان مواظب خودتون باشین که گرفتار دوستی قبل ازدواج نشید واقعا براتون بد تموم میشه حواستونو جمع کنین
سلام به همه
من هم عاشق همسر مهربون و وفادارم هستم هنوز بعد از ۶سال برای دیدنش قلبم میزنه.بدون اون به هیچی لب نمیزنم خدا شاهده اگر نباشه اب نمیخورم و چون میدونه هیچوقت تنهام نمیزاره.اونم بدون من هیچ جا نمیره تو این ۶سال حتی یک شبم جدا نبودیم از هم
خیلی تاثیر گذار بود من که بغضم بدجور شکست
خییییییییییییییییییییییییییییییییلی تاثیر گذار بود . مرسی از سما
واقعا داستان قشنگ و تاثیر گذاری بود من که خیییییییییییییییییییییییییلی ناراحت شدم.مرس از شما
ashk tu Chesham jam shod vaghean ghalbamo dard avord y mard daram tu zendegim k aasheghane hamo miparastimo behem sabet shode eshghe vagheyi ham vojud dare…dige ashkam rikht payin/
سلام خیلی داستان قشنگی بود منم با سمیرا موافقم چنین عشق هایی وجودنداره. بازم از اینجور داستانا بزارید. مر۳۰
خیلی قشنگ بود اشکم دراومد.
عالی بود امابهتره اسمشوبذاری سام عاشق ن خائن
خیلی قشنگ بود.
خیلی قشنگ بود ولی همچین عشقایی وجود نداره…………………..
خیلی قشنگ بود مر۲۸+۲
kheyli kheyli ghashang bod
:((:((
واقعا قشنگ بود اشکم دراومد
علی آقااا مرسی. اشکمو در آوردی
من هیچ وقت این دوستی ها رو باور نداشتم تا یکی اومد پیشم اولش دوستش نداشتم کم کم با اس ام اس هاش منو عاشق خودش کرد منم دوستش دارم خیلی دوستش دارم الانم مریضه بچه ها تو رو خدا واسش دعا کنید
خیلی خوب بود،خدااااااااایاااادلم گرفته ه ه ه
دخترا اونی رو که شما دیدید مرد نبوده. اقا به خدا مرد واقعی حتما خوشتیپ و پولدار نیست.مرد واقعی هم به این راحتیا با کسی دوست نمیشه/
ممنون از داستانها بازم از این داستنا بزارید
خیلی قشنگ بود بغض گرفت منو
خیلی خیلی قشنگ بود
اشکم درومد 🙁
مرسی حرف نداشت اشکم در اومد خیلی قشنگ بود
خیلی قشنگ بود ممنون بازم بزارین از اینا
Jaleb bud … Manam y zamani y asheghe divoone budam vali behem khianat shod y khianat k ta vaghti k khakam mikonan yadam nemire… Dg hiiiiich vaght nemitoonam kasio dus dashte basham hiiich vaght …. Dg eshgh o faghat to in ghese ha mishe did o bas .
khili khob bod khili khob . omidvaram mard manam intori ke mige ashegam basheeeeeeeeeeeeeeeeeee
مرسی خیلی زیباست لذت بردم…
من ۳ ماهی میشه عشقمو به خاطر خونوادش که راضی به وصلت نمیشدن رو ترک کردم اما نمیتونم دوریشو تحمل کنم میشه به همه بچه ها بگید واسم دعا کنن که گره از کارم با قدرت خدای منان باز بشه………
ممنون از زحمتهاتون خدا قوت
واسه رسیدن منو عشقم به هم ،شما هم دعا کند……
ممنون و خدا قوت
geryam gereft. :(.mamnon
mordam az gerye kheyli ghashang bod mersi
جالب بود
عالی بود مرسی واقعا عالی بود
aga ali xeyli namardi,ashkam hanoz ro gone hame,
بدنبودولی خیالی بود
آدم احساساتیه نیسم…اما داسان واقعا عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود…
مرسی از سایت عالیت
خیلی خوب بود…اگه واقع بین باشیم میبینیم که همچین آدمایی هم پیدا میشن
خیلی قشنگ بود…….
وای وقتی خوندم نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم بی نهایت زیبا بود ……نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه ی بارون چقدر از دریا ما دوریم بی گناهیم هر دوتامون ……….میخوام تا صبح گریه کنم
منم از خود گذشتگی کردم در راه عشقم!
یه کاری کردم ازم متنفر بشه تا به زندگیش برسه!
بعدش که فهمید کلی ازم عصبانی شد و گفت اشتباه کردم و رفت و پشت سرشم نگاه نکرد!
هنوز که هنوزه پشیمون نیستم!
مرسی 😐
همه عشقا دروغه
vay khili ghashng o0 ehsasi bo0d.in chenin eshghe to0 dashtana nis haghighat dare ama to0 2nye emro0zi khili kam cho0n pesara manie eshghe vaghei ro0 nemido0nan 2nbale havasan………….be o0mid fardai ghashngtar
فقط دررویااینچنین مردانی هستند
کاش ……………
Kheili ghashang boood meC
zendegi hamineg dige,gezavathaye ajolane.
خیییلی قشنگ بود……..وقتی خوندمش داشتم از شدت گریه میمردم.کاش همه یکم یاد بگیرن….تورو خدا یکم یاد بگیرین….خواهش میکنم
مرسی عالی بود…من تو عاشق شدن شکست خورذم….قسم خوردم که دیگه عاشق کسی نباشم ولی نشد…زندگی بدون عشق هیچه….
خیلی خیلی قشنگ بود .
مرسی.
چ رمانتیک …………
قشنگ و آموزنده………
آدم میفهمه که نباید زود قضاوت کنه
به نظرم اصلا خوب نبود به عنوان داستان کلیشه بود اگرم قرار بود واقعی باشه باید واقعی میبود چون این عشق شرافتمندانه مال داستاناست در واقعیت عشق اینطور شده که در حالت خوبش پسره به دختره میگفت بیماره و به دختره حق انتخاب میداد مسلما اون دختر کنارش میموند حالا چه یه روز چه یه ماه…
…………………….
Ashkam daromad.daram gerye mikonm
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
🙁
اشکمو در اوررد
عااااااااالی بود مررررررررر۳۰
جالب بود
مرسی!
هه ولی حیف فقط ی داستانه
خیلیییی قشنگ بود ، بعده ی عالم وقت گریه نکردن بدجور اشکمو در اورد.
عالی بود منم عشقمو اینجوری دوست دارم
مردهای این جوری زیادن فقط باید قبل از شناختن اونا ازشون شارژ نخواست چون به شارژی ها ……………..
خیلی قشنگ بود…
خیلی….
یکی از بهترین داستانایی بود که خوندم
اشک توچشام جمع شد
وای خدای من………….
واقعا زیبا بود!
خدا کنه هنوزم همچین عشقایی وجود داشته باشه…
هست من و پسر دایی ام اون با این که شنا بلد نیست اما من رو از غرق شدن حتمی نجات داد
vayyyyy . Excelent . Vali chenin mardi vojod nadareeee. Merc ali jun