حس ِ روز ِ آخر ِ زندگی
مطالب خواندنی
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به تو می گویند این آخرین روز زندگی توست
از جایت بلند میشوی
دلت به حال خودت می سوزد
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به تو می گویند این آخرین روز زندگی توست
از جایت بلند میشوی
دلت به حال خودت می سوزد
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند، آرام ، بی صدا ، و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند،
بی هیچ انتظار جوابی،
فقط برای آنکه بگویند هنوز هستند؛
برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی . . .
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
درخت سایهاش را بیدریغ به تو میبخشد
و خورشید گرمایش را
و گل ، شمیم خوشش را،
باران طراوتش را و آسمان برکتش را
و رود قطره قطره آبش را
و پرنده نوای دل انگیزش را…
و همه و همه بخشیدن را از خدایی آموختهاند که آنها را زیبا آفریده…
زیباترین آفریده خدا انسان است
تو برای بخشیدن چه داری؟
ثروتت؟
دانشت؟
جانت؟
همه اینها خوب است…
اما چرا از گنج بیپایانی که در وجودت داری خرج نمیکنی؟
محبتــــــــــــــــــــــــ !
حاضری آنرا ببخشی؟
با خندهای بر لبت
یا اخلاقی خوش
یا دستان پرمهری که بر سر کودکی خسته از کار میکشی
یا با محبتی که به عشقت میکنی
یا…
مطمئن باش گنجت تمام نمیشود بلکه زیاد خواهد شد
از بخشیدنش دریغ نکن . . .
باید در کارها وجدان خود را راهنما قرار دهیم
و همان [ راهی ] را که وجدان به ما نشان می دهد، در پیش بگیریم
رالف والدو امرسون
.
.
.
در دنیا دو چیز از همه زیباتر است؛ آسمان پرستاره و وجدان آسوده
ایمانوئل کانت
.
.
.
معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش
ارسطو
.
.
.
من مایلم امور دولت را به نحوی اداره کنم
که اگر در پایان فرمانروایی خود همه دوستانم را از دست دادم،
دست کم یکی از دوستانم باقی بماند و آن، وجدان و قلب من است
آبراهام لینکلن
.
سلام دوستای عزیزم 💡
سری جدید دل نوشته های خاص و زیبا تقدیم به شما 😡
شهرِ شعرِ من پس از تو غرق ویرانی شده
سـروها پـوشیده از طـوفـان عریانی شده
بعدِ تو تنها ردیف شعر من از هم گسست
شاعری در پای چشمان تو قربانی شده
سید مصطفی هاشمی
به سرت روسری آبی و صورت چون ماه …
آسمانی تر از این عشق چه دارد دنیا ؟
سجاد شهیدی
سلام دوستای عزیزم 💡
سری جدید عکس و متن های عاشقانه تقدیــــم به شما 😡
فقط مىخواهم بدانم
جاده هر قدر دراز و طولانی باشد
آخرش یک جایی تو ایستادهای ؟
عباس معروفی
.
چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیسی در کتاب خاطرات خود مینویسد:
زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم؛ واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی!
خوشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگرامروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود داردبرای دلهره
ونه گذشته ای برای حسرت
.
.
.
زندگے شبیه فصلست
هیچ فصلے همیشگے نیست
درزندگے نیزروزهایے براے
ڪاشت،داشت،استراحت
وتجدیدحیات وجوددارد
زمستان تا ابدطول نمیڪشد
اگرامروز مشکلاتے دارید
بدانید ڪه بهارهم درپیش است
.
.
.
هیچ چیز واقعا خراب
نیست…حتی ساعتی
که از کار افتاده است ،
دو بار در روز زمان را
درست نشان می دهد …
.
آسمان را به یاد داری؟
همان که هر گاه دلت میگیرد حال ابرهایش را میفهمی
همان بیکرانی که هر گاه دلت برای پروردگارت تنگ میشود نگاهش میکنی
همان سیاه تاریکی که هرگاه مهتابش را میبینی رویاهایت جان میگیرند
همان آسمانی که ابرهایش برای تپیدن قلب تو قطره قطره آب میشوند
همان جایی که بینهایت دید چشمهایت را در افقهایش میبینی
همان راه پیچ در پیچ و پر ستارهای که هرگاه دستانت را به سوی الههاش دراز میکنی
آسمان با تمام ستارههایش تسلیم دستان توست
و این خداوندگار است که وسعتش در زمین و آسمانها جا نمیگیرد
اما قلب تو، تا همیشه، خداوند را در خود جای داده
تا خدا در قلب توست آرزوهایت نخواهند مرد
تا او نگاهت میکند تو نخواهی افتاد
و اگر روزگاری تو را در شکست انداخت بدان این نیز آغازی است
پر شورتر و تولدیست از جنس جاودانگی . . .