سلام دوستان گرامی ، خوشحالم که سه علی سه رو واسه بازدید انتخاب کردید ;) امیدوارم لحظات خوبی رو باهم داشته باشیم :)
دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد
می گویند قلب هر کس به اندازه ی مشت بسته ی اوست
اما من قلب هایی را دیده ام که به اندازه ی دنیایی از محبت عمیق اند . . .
دل های بزرگی که هیچ وقت در مشت های بسته جای نمی گیرند
مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند
دل های بزرگی که مانند کویر نامحدودند
و تشنه اند، تا اینکه ابر محبت ببارد . . .
در عوض دل هایی هم هستند
که حتی از یک مشت بسته ی کوچک هم، کوچکترند !
و تو می خواهی بدانی قلبت چقدر بزرگ است ؟
به دستت نگاه کن …!
وقتی که عشق و مهربانی را به دیگران تعارف می کنی . . .
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
چه رابطه عجیبی . . !
ﺷﺨﺼﯽ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ!
ﻭﺭﺯﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ،
ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
فرض کنید که . . .
اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ، خانم معلم مان می گفت فرض کنید دو تا سیب دارید ، یکی اش را میخورید ، حالا چندتا سیب باقی مانده ؟ آنقدر این کلمه برایم نامانوس و عجیب بود که نمیدانی، فرض؟ فرض بگیرم که دو تا سیب دارم ؟ چطور فرض بگیرم؟ فرض را از کجا باید بگیرم؟
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
سری جدید ” زندگی زیباست “
زندگی زیباست . . .
به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز
و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ گل رُز
اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی،
با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ، بی سایه ، بی غم
با اندکی پستی و بلندی ، کسی چه می داند ؟
همیشه آنگونه که میخواهیم نیست
و هرچه میخواهیم به دست نمی آید
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
داستانک زیبای آرام و آتوسا
۱۷ سالم بود . تا این سن جرات حرف زدن و هم صحبت شدن با هیچ دختری رو نداشتم ، بحث ترس از اونا نبود بحث خجالت کشیدن و یه جورایی معذب بودن بود . تو مهمونی هایی که دخترا بودن کلا یا سرم پایین بود یا اصلا نمیرفتم . کلا بگم تا ۱۷ سالگی دختر ندیده بودم . و اصلا نه همبازیشون شده بودم و نه از روحیات و خواسته هاشون با خبر بودم.
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
داستان کوتاه خواندنی ” جواب آزمایش “
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقهام ازدواج کردم. ما همدیگرو تا حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس میکردیم. میدونستیم بچهدار نمیشیم، ولی نمیدونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمیخواستیم بدونیم. با خودمون میگفتیم عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه، بچه میخوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول میزدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم. تا اینکه یه روز علی نشست روبروی من و گفت: «اگه مشکل از من باشه، تو چی کار میکنی؟»
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
دو داستان کوتاه خواندنی با مضمون اخلاق و رفتار
اردوی مدرسه با اتوبوس
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
سری جدید متون زیبا با مضمون ” زندگی زیباست “
سجده کن …
بطری وقتی پر است
و میخواهی خالی اش کنی, خمش میکنی
هر چه خم شود خالی تر میشود,
اگر کاملا رو به زمین گرفته شود, سریع تر خالی میشود
دل آدم هم همین طور است،
گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه،
آن هم به خاطر حرفهای دیگران؛ طعنههای دیگران ، …
قرآن میگوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت
سجده کن؛ ذکر خدا بگو ;
این موجب میشود تو خالی شوی تخلیه شوی سبک شوی؛
این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است:
ما قطعا میدانیم اطلاع داریم، دلت میگیرد، به خاطر حرفهایی که میزنند؛
سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
زندگی را باید اینگونه چشید
گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش، یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد، شمعدانی های سرخ و صورتی که هربار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد، یادش بیفتد که روزهای درد هم به پایان می رسند!
هر آدمی باید برای خودش یک حیوان خانگی کوچک داشته باشد، تا گاه گاهی بنشیند و زل بزند به غذا خوردنش، تا یادش نرود، زندگی، خارج از جهان خاکستری آدمهای این روزها هم، جریان دارد، کمی آرام تر، بی دغدغه تر و صمیمی تر!
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …
بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم
بعضی آدمها ناخواسته همیشه متهماند…!
به خاطر :
سکوتشان ، کاری به کار کسی نداشتنشان ، خلوتشان ،
اتاقشان ، استراحتشان ، روی پای خود ایستادنشان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن
و از همه بدتر این که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان …
(اما همیشه خوب باشین ؛ یکی هست که همشون رو میبینه و هیچوقت فراموش نمیکنه)
ادامه ی مطلب رو دنبال کن …