حرفِ دل ، حرفِ حساب (۲۳)
هر آنچه که از جان و دل آید لاجرم بر دل نشیند؛ یک جمله و سخن تاثیر گذار و شنیدنی لزومی ندارد که حتما توسط یک نویسنده، فیلسوف، دانشمند یا انسان مشهور و شناخته شده ای گفته شود، گاهی جملاتی ساده و خودمانی که گوینده و نویسنده ی آن ها در حریم کوچک و دوست داشتنی خود و اکانت توئیترش مینویسد و فرد مشهوری هم نیست، ولی جمله اش خیلی تاثیر گذار تر از هزاران جمله ای است که هر روز و شب در شبکه های اجتماعی و سایت ها و مسنجر ها جلوی چشم خود میبینیم و سعی میکنیم از آنها بهره ببریم. این جمله ها و توئیت ها همگی حرف دل هستند، حرف دل کسانی که چون هم سطح افراد جامعه و غرق در آن هستند و نگاهی عمیق به آن دارند، خیلی ملموس تر و به تبع آن تاثیر گذار تر است.
این جملات کپی و فیک نیستند و نویسنده ی همه ی آن ها مشخص است. حالا یا با نام واقعی خودش یا با نام مستعاری که برای خود انتخاب کرده و با آن در شبکه های اجتماعی و بدون دغدغه ی دیده شدن قلم میزند. ما سعی داریم این دل نوشته ها را با عنوان “حرف های حساب” در خدمت شما قرار دهیم شاید با این کار هم اثر پذیری این جملات فراتر از مخاطبان محدود آن ها بشود و همچنین شاید یک روزی، یک جایی، یکی از این جملات به درد یک نفر بخورد و حتی مسیر زندگی اش را تغییر بدهد. امیدواریم.
.
زیبا بود
با گذشت ترین انسانها که قدرشون رو باید بدونیم و حتی مدال از خود گذشتن را با احترام تمام ،باید تقدیمشون کرد؛ این ایثار گران از خود گذشته شامل چهار گروه متصل بهم وزنجیر وار هستند گرو ه اول: پیش داوران مجرب ۲_پیک اوران چابک ۳_خلاقان حاذقی که نیستی رو تبدیل به هستی میکنند۴_ اب ریزان خادم و خاضع و حاذق ؛ واگر این خدمتکاران از خود گذشته نبودند ایا ترازوی مخدومین پر و پیمون و پر ملات میشد !!!!؟؟؟ نه !نه ! اصلا ؛ اکنون چرخه کاری این خیرین با یک مثال :در مجلسی مادری به دخترش اهسته میگوید پدرت دلخوره از تو (رادارهای قاضی که در مجاور ان زن است تیز میشه ، در جا پرونده تشکیل و دختر متهم به گستاخی وبی حرمتی به پدر شد ) پرونده متهم به پیک اوران چابک ارجاع میشه دراینجا دختر به این شکل به اطرافیان معرفی میشود:گستاخی وبی حرمتی وقتی فرزند سالار ی محور زندگیت میشه اینم نتیجه اش ؛تاییدافراد نظریه پرداز ان میز گرد، پیک اور چابک !کاملا این نظر مورد قبول قطعی است ؛ البته برخی با بیان کردن وبرخی با تعجب و سر تایید تکان دادن برخی هم سکوت ،معلوم نیست رایشون مثبت یا منفی فقط با دقت و کنجکاوی تمام گوش فرا میدند ؛پرونده به مرحله ی بعد ارجاع شد : ایثارگراین مرحله ،با ایما واشاره دختر رو نشون میده و میگه مراقب باشید دختراتون با این دختره دوست نشند،از اون گستاخهای سرکش ،خودبین و که عاق پدرش پشت سرشه مشخصه با دوستاش میره تفریح و دور دور زدن خیابونا اونم چی تادیروقت !!!!وقتی هم بیاد خونه کسی جرات نداره حرف بزنه بهش !!همچین جیغ بنفش میکشه بیا و ببین چشماشو نگاه کنید داد میزنه ، من از چشما ش دارم میخونم ازاون دریده های و پرو و زبون درازا خفن که هیچ کس جلو دارش نیست ؛من فقط با یک نگاه در چشم افراد، زودمیفهمم که، چه کسی بهشتی چه کسی جهنمی ؛بله !پس چی فکر کردید! دراین زمینه همتا ندارم ؛بعد از این مرحله! پرونده بالاخره به اخرین ایثار گریعنی ابریزان با همت می رسه ،تمام حرفهای شنیده شده رو در حافظه مبارکشون از سه گرو قبلی ضبط ودر با یک جمع بندی بدونه کمی و کاستی ریخته میشه تو دایره واب ریزان میشه تمام ختم جلسه ) اصل ماجرا :دختر برای شفای پدرش انگشترش رو که خیلی براش عزیز بود ،نذر کرده بود و پدر ازاین دلخور بود چرا دخترم این زحمت رو متقبل شد چون انگشترش رو خیلی دوست داشت ولی بخاطر بیماری من ازش گذشت