قدیما توی قدیما موند !
مطالب خواندنی
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓ ﻧﺒﻮﺩ،
ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ،
ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ
ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ،شایدﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ،
ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.
افسوس که دیگه دل خوش نداریم …
ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ.
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ …
قدیما شبا بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می شمردیم و دلمون به وسعت یه آسمون بود …
این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمریم …
قدیما یه تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یه دنیای رنگی …
این روزا تلویزیونای رنگی و سه بعدی و یه دنیای خاکستری …
قدیما اگه نون و تخم مرغ تموم میشد ،
راحت می پریدیم و زنگ همسایه رو هر ساعتی از شبانه روز می زدیم و کلی باهاش می خندیدیم …
این روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر میگردیم تا که مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم …
قدیما از هر فرصتی استفاده می کردیم که با دوستان و فامیل ارتباط داشته باشیم
چه با نامه چه کارت پستال و چه حضوری …
این روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، ارتباط با هم نداریم …
قدیما تو یه محله جدید هم که می رفتیم با دقت و اشتیاق به همه جا نگاه می کردیم …
این روزها دنیا را از پشت دوربینای عکاسی و فیلمبرداری می بینیم …
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل …
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه ؟
قدیما توی قدیما موند …
الان رنگ دل ادم ها عوض شده نمیدونن می خوان به کجا برن یاشایدم میدونن
بسیار زیبا بود، منو برد به اون وقتها دلم برا خیلی چیزها تنگ شده مرسی، مرسی ازشما علی آقا، پرفکت
💡
با اجازه کپی
سلام اقا علی
چقدر قشنگ بود متنتون …تصویر هم فوق العاده
درسته که من دهه هفتادیم و خیلی ازون چیزایی که نوشتین رو شاید اصن تجربه نکردم ولی هستن ادمایی که هنوز تو حال و هوای قدیمن…خونه مامان بزرگم که میرم احساس میکنم الان دهه شصته و هیچی تکون نخورده ولی خدایی تا حالا بالا پشت بوم نخوابیدم
سلام. چقد خوبه که همچین جایی رو دارید 😳
عجب رسمیه رسم زمونه قصه برگ و باد خزونه
میرن آدما أز اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست اون کوچه چی شد اون خونه آدماش کجان خدا میدونه
بوته یاس بابا جون هنوز گوشه باغچه عطرش پیچیده تا هفتا خونه
خودش کجاست خدا میدونه
تسبیح و مهر بی بی جون هنوز گوشه طاقچه توی ایوونه
خودش کجاست خدا میدونه
میرن آدما أز اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
یکی پرسید زیر لب با حسرت أز ماها به بعد چی یادگاری میمونه ؟؟؟
خدا میدونه 🙁
حرفاتون قدیما روبه یادم آورد،
بابغض دارم به قدیمافکرمیکنم،به مادربزرگ عزیزم که چندساله سایش ازسرم کم شده فکرمیکنم که هرروزخاطرات وزندگیای قدیم روبرام تعریف میکرد،
الان باحرفای شمابیادقدیما افتادم،واقعأقدیما توی قدیما موند
ماهم از همون قدیمیا هستیم، سنمون بالا رفته اما قلبمون هنوز پیر نشده
مرسی سید جان مثل همیشه عالی
خواهش محمدامین جان 💡