اس ام اس ها و متن های عاشقانه و زیبا سری اسفند ماه ۹۱
ورود به آرشیو پیامک عاشقانه
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند!
.
.
.
تــــاریــک بــــاد ..
خـــانــه ی مـــردی کـه،
نــمی جــنــگد ..
بــــرای ِ زنــــی کــه،
دوسـتـش دارد …!
.
.
.
هـمه روی ِ مـــغـزم راه مـــی رونــد !
تـــــوی ِ لـــعنــتـی ،
روی ِ قـلــبــم !
.
.
.
بـــــارهــــا گفتم به تو ؛
چـشمــها ،
بــــرای ِ نـــگاه اسـت …
امّــــا ..
تـــــو ..
هــــر روز بـــا آنـها ..
حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !
.
.
.
ایــن کــه در آن جـــا خــوش کـــرده ای ،
دل اســت ..
نــه شـــهـر ِ بـــــازی !
تـــــاب ِ بـــــازی نـــــدارد !
.
.
.
مـــی آیـــی ،
نـئـشه مـــی شــــوم !
مـــی روی ،
خـُـــــمــار !
مــــرا بــه تـــختـه ی چـشــمـانــت ببــــند !
تــَـــرکـــَــم بـــــده !
.
…
.
.
گــــاهــی ،
نــگـاهــی ســگ مــی شـــود !
مــی گــــیـرد ،
پــــاچــــه ی دلـــت را !
.
.
.
عــشـق ؛
زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..
کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
خـــــدا ،
بـــــرای ِ بـــــشر ..
ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد …!
.
.
.
بــخــــــنـد !
میــــخــواهــــم ،
تــــجــدیـــد ِ حــــیــات کــــنـم …!
.
.
.
تـــــو ،
بـــا نـــان ِ داغ افـــطار میــکنــی ..
مــن ،
بـــا نــــگـاه ِ تـــــو …!
.
.
.
یادمه از بچگی ریاضیم ضعیف بود
الان ماه هاست دارم حساب می کنم و نمی دونم چطوریه که :
من + تو = فقط من
.
.
.
وقــتی کنـــارمــی ،
جــــایــی بــرای ِ هیــچ شتـابـی نـیست ..
مقــــصـد ،
همـــــین حضــــــور ِ مـــن و تــــوسـت …!
.
.
.
چـــشــمت را نبـــــند ..
ایـن چــشـم بنــــدی هــــای تــــو ..
جــــهـانـــــــم را ،
محـــــو می کند !
.
.
.
خواستن همیشه توانستن نیست …
گاهی فقط داغ بزرگیست که تا ابد در سینه ات می ماند …
.
.
www.3ali3.com
.
.
لبــــخـند کـه مــی زنـــی ..
یـــوسفـی مـی شـــــوم ..
کـه بـی هیــــچ بـَــرادری ..
در چـــــال ِ گــــونـــه ات ،
گــُـــــــــــم می شـــوم !
.
.
.
چقـــدر زیـــادی !
آنقــــدر ..
که نمـــیتوان ..
تمــــام ِ تـــو را “خیـــال” کــــرد !
.
.
.
زندگی بی امید هم نفس مرگه ،
پس هر وقت امید کسی شدی ناامیدش نکن
.
.
.
تمـــام ِ خط خطی هــایِ من ،
شعر می شـــدنـد !
وقتـی ..
ایـن کلــماتِ وحشی ..
رام ِ تـــــــــو بــــــــود
.
.
.
به کسی که دلش تنگ نمیشه نگید :
دلم برات تنگه
پاسخ همیشه یا لبخند است
یا
تو لطف داری
.
.
.
تو هم شده ای انقلاب زندگی من ،
حالا هر چیز در زندگی ام تاریخ دار شده …
قبل از تو … بعد از تو …
.
.
.
چنــد هــزار فِــریـــم بـاشـد هــم ،
جــا نمی شـود ..
این لبــــــخـــند ..
در قــابِ پنـــــجـــره !
دوربیـــنم “عـاشق” شـده اسـت !
.
.
.
آنقدر نگاهم را به راه آمدنت دوخته ام
که شبها فقط خواب خیابان میبینم …
.
.
.
برایم دست تکان دادی
برایت دست تکان دادم
تو به نشانه ی وداع
من از شوق دیدار
این کجا و آن کجا …
.
.
.
یــادگاری میـگذارم رویِ صــورتـت !
که بــــاد ..
هــر چـه خـواست بــــبرَد ..
جـــــــــز ،
چـشمـــهـایــت !
.
.
.
میــگویــی :
عشـق نـیست !
بـــــــــرایِ مـن امّــا…
انــکـارهــایــت ،
بهــــترین شـعرهـایِ عـاشقـانـه انـد …!
.
.
.
خوابهایم بوی تن تو را میدهند ،
نکند آن دورترها نیمه شب در آغوشم میگیری … !
.
.
.
هــر چــه تَبـــَـر زدی مــــرا..
زخـــــم نـــشد !
جــــوانـــه شـــد !
.
.
.
در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسون و حیرانم میکند :
اول ، آبی دریا که میبینم و میدانم که نیست !
دوم ، صفای باطن زیبات که نمیبینم ولی میدانم که هست …
.
.
www.3ali3.com
.
.
چـشـــمـانـت..
دریـــــا را ، به “مــَـــد” مـیکـــشانـــد !
مـــــرا بـه شـــعر …!
.
.
.
هر شب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا جو قصه فراموش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت که مرا نوش میکنی
.
.
.
سیــنـه ام آییـــنـه اســت !
بــــا غـــــباری از غــم !
تـــــو امّـــا ..
بــه لبــــخــندی ..
از ایــن آییـــنــه ..
بــِــــزُدای غـُـــــبــار …!
.
.
.
چه دنیای ساکتی …
دیگر صدای تپش قلبها
غوغا نمیکند …
بی گمان همه شکسته اند …
.
.
.
گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف !
حرفم را پس میگیرم
بی تو انگار اصلا نمیگذرد …
.
.
.
همیـشه ،
سُـرخ تــر از آتـــشم !
ولـــی انـــگـار ،
به دستِ بــــاد سپــرده مرا …
زمســتــانــت !
.
.
.
“تو بامن باش”
من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند !
.
.
.
به لبخند آئینه ایى تشنه ام
به آغوش بى کینه ایى تشنه ام
کسانى که از عشق دم میزنند
چرا بین ما را بهم میزنند ؟
.
.
.
جــغرافـــیـایِ نــگـاهــت را ،
کشـــیـده ای …
رویِ تــــاریــخی که …
چشمهایت ،
رویِ تــُـرکمــنچــای را هــم ..
کـــــــــم مــی کـــــرد !
.
.
.
رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم
سلام..واقعا سایتت محشرههههههههههههههههههه
از محکوم به فنا هم نهایت تشکررو دارم…بعدشم خدا نکنه که محکوم به فنا باشه..این متنم برای اون..البته اگر که دختره:
از تنهایی هایم یاد گرفته ام جلوی تنها پسری که زانو میزنم پسرم باشد،،،آنهم برای بستن بند کفشهایش!!!
یادش بخیر روزی دروغگو دشمن خدابود…
الهی بمیرم همین الان فهمیدم عسل بدیعی فوت کرد خدا بیامرزتش من ک خیلی ناراحت شدم
هه ی خبر خوب بالاخره فهمیدم ;ddddd
ااااااههههه اقا علی ب خدا معلوم نیس ک از کجا عضو شم
اون کادر بالا رو میبینید که نوشته عضویت در خبرنامه؟
اونجا ایمیلتون رو وارد کنید و enter بزنید 🙂
علی جون قشنگ بودن راستی چطوری عضو بشم/
از قسمت بالا
کادر عضویت
خووووووووووووب بووووود ولی خدا همین نزدیکیه تو قلب آدمای عاشق
میخام عضو سایت شم چه کنم داداش علی
از منوی بالای سایت اقدام کنید
عالی بود داداشی:-)
در کوچه پس کوچه های خاطراتم هرجا رفتم از تو فقط ردپا بود به هر کدوم که میرسیدم به یاد تو زنده میشدم به یه کوچه که رسیدم در نیمه راه ،دیگر ردپای تو نبود انجا فهمیدم که فقط من بودمو من!تو مرا ول کرده بودی -نام کوچه را خواندم نوشته بود “تنهایی” کاش در آن کوچه نمیرفتیم.
فقط یه خواهش میخواستم ازتون بخوام که به روز باشینو آپشین بازم ممنون ۳علی۳
سلام من تازه عضو این سایت شدم واقعا شعرای قشنگین مررررررررررررررررررررررررررررررسی از همتون…
مرررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی …خیلی قشنگه “تو بامن باش”
من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند !
قشنگ بودن ایکاش میشد ببینمت
ایکاش میشد هیچ نامردی تو دنیا نباشه
ایکاش ………
همیشه چوب سوختنی نیست…
خوردنی هم هست!!!
ما گاهی اوقات چوب سادگیمون رو میخوریم…
بابا چرا دیگه اپ نمیشی؟تو که هر روز اپ بودی….
ای باباااااااااااا
ehsas mikonam matnat be zibaiie qab nist
واقعا عالیییی بودن.مرسی.و همچنین متن های شما جناب محکوم به فنا هم عالییی بودن.ممنون از هر دو تون
سلام پس چرا آپ نمیکنید ۱ هفتس منتظریم.بابا یکم به روز باشید.
شرمنده مسافرت بودم.
حتما از امروز به روز خواهد شد 🙂
فقط اگه میخواین آپ بشین حتما جوک و مطالب طنز هم باشه. ممنون.
ali joon cheghadr dir up mikoni har rooz miam sar mizanam hanooz hamoon ghadimihast khaste shodim
مسافرت بودم 🙁
به بعضیا باید گفت:وقتی یکی رو تیک میزنی رو بقیه ضربدر بزن لطفا
باید گفت:دم از مردونگی نزن سنگینه…سرفت میگیره
باید گفت:عزیزم تو روی پاهات نمیتونی وایسی چه برسه به حرفات
باید گفت:تو که میخواستی انقدر بد بشی غلط کردی از اول انقدر خوب بودی
باید گفت:انقدر بمون تو کفت که خوب تمیز بشی
با چه ذوقی از پشت چشمانش را گرفتم. خبری از نام من میان اسمهایی که حدس میزد نشد, ترسیدم دستم را بردارم………..
سلام گلم.
تولدت مبارکککککککککککککککککککککککککک.
تولدت مبارک علی جون
ان شا اله ۱۰۰۰ سال عمر با برکت داشته باشی
سلام خیلی قشنگ بودن مرسی
سلام من دارم تازه عضو این سایت میشم زندگی خیلی پردردی دارم شاید اگر هرکدام از شما بودین طاقت نمی آوردین البت درد هرکس برای خودش بزرگه فقط یه چیز میگم توروخدا عاشق نشین شدین ساده نباشین نزارین زره زره لهه بشین مرسی
من پیامایی که پایین اس ام اسا مینویسن میخونم خیلی جالب ترن.اونام خوبنا ولی اینا سوزناک ترن
خیلی جالب وقشنگ بودن.دوسشون داشتم..
ایشالا بازم میام سر میزنم^^
یعنیآآآ، اس ام اساتون تو حلقم^_^ اون انگلیسیا منظورمه ها^^
اونجا نشد نظر بذارم.بجاش اومدم اینجا^_____^
از خیلیاش تاحالا استفاده کردم
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا دست و پنجتون درد نکنه
اگه دختری که،من فدااااااااااااااتشم^.^
اگرم پسری که،مرسی داداشم.خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی محشر بودن ۳>
خوب بود واقعا به دردم خورد .ممنون
روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
این لحظه های عاشقانه که میگذرد
بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم
کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو،
اما اعتراف میکنم که یار وفاداری
نیست در دنیا غیر از تو!
بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ،
نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره
شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ،
لحظه به لحظه با تو غنیمت
است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ،
بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو…
کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ،
باز هم تکرار میکنم مثل تو د
ر این دنیا نیست!
عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه وقتی میبینم تو را،
با تمام وجود دوست داشتن
را از چشمانت میخوانم
نجات دادی مرا از زندان غمها ، زمانی که تنها بودم
عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم
من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ،
باور نمیکردم تو را به دست آورده ام، باور
نمیکردم با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام
روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم
اینا رو برا عشق خودم نوشتم چون فقط اون لیاقتشو داره ، برای سلامتی عشقمو و پایداری عشقمون دعا کنید.
من بودم
تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی
و
می فهمیدی وقت دلتنگی
یک آه چقدر وزن دارد…
خیلی دیر رسیدی ای دوست
هفت تا کفن پوسوندم
پیرهن سیاه تنت کن کن فقط یه استخونم
محکوم به فنا واقعا جملات زیبا و با معنی نوشتی ممنون
وای علی جون عالی بود
مثله همیشه عالی
مرسی
راستی ماهه اسفنده
پیشاپیش تولدم مبارک
چه زخم هایی خوردم تا فهمیدم هیچ نوازشی بی ذرذ نیست
ازت سپاسگزارم عالی بود عالی فوق العاده بودن همشون.خصوصااون طولانیه.دلم بارونی بود کلی باهاشون گریه کردم واقعاچی میشد ادم میتونست عاشق باشه وعشقش هم همونقدر عاشق.خدایاخودت کمکمون کن
۳ali3…….behtarine ke ta hala didam…kheyliii kheyliii mamnoooon……….
خیلی قشنگ بود ممنون
محکوم به فنا عالی بود مرســـــــــــــــــی 🙂
خواهش میکنم عزیزم قابلی نداشت.
خوب بود نسبتا ولی …………
محکوم به فنا عزیزم عالی بود . تمام نوشته هاتو دوس داشتم واقعا …………
واقعا نمیدونم باید چی بگم اشکمو در آوردی .
واقعا نمیدونم چی بگم علی آقا انقد عالی بود که هیچ حرفی واسه گفتن باقی نمیذاره…
با معنی، زیبا، قشنگ و بی نظیر…
یه دنیا ممنون…
lllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllike
خیلی نوشته های خوبی بودن واقعا ممنون
علی جون گل کاشتی دمت گرم دستت مرسی…واااااااااااای این محکوم به فنا کیه وای فداتشم دستت درد نکنه نوشته هات خیییییییییییلی قشنگن….
خیلی قشنگ بودن دمت گرم داش علی
روزهای سختم ک تموم بشه میرم میزنم روی شونه ی خدا میگم جنبه رو حال کردی….
سلام علی آقا من نه تنها خودم بلکه کلی کسی رو با سایت شما آشنا کردم
محکوم ب فنا نوشته هات عالی بود.دلت پرغمه از خدا میخوام شاد بشی اونقدر که چی بگم
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــ ه فقــط میتونــی بگـی :
“بیخـــیآل”…
تنهــا بودن قــدرت مــی خــواهــد
و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد
کـه روزی مـی گفت
تنهــــایـت نمــی گــذارم !!
آבمــــ هــــآــﮯ ایــــטּ ســرزمـــیــــטּ ســــرבنـــב….
نــــگــآه هــــآیـــشـــآטּ
حـــــرفــ هـــآیـــشـــآטּ
هـــمـــﮧ بـــوــﮯ ســــرבــﮯ مــــیـבهـב
عــــشــــقــــ בر ایـــــטּ ســـــزمــــیـــטּ بــﮯ مـــعـــنــــآســـتــــ
فـــقـــط مـــحـــبــــتــــشــــآטּ ایـــــטּ اســـــتــــ
ڪـــﮧ
بــــرآــﮯ زخـــمـــ هـــآیـــتــــ
نــــمـــڪــבآטּ مــﮯ آورنــــב
هـــمــیــــטּ…
لحظه ی رفتنت سکوتم علامت رضا نبود میخواستم مثل همیشه روی حرفت حرفی نیاورم
صدای زندگی را میشنوم…
همــــــــــــــه جـــــــــــــــــا…
فـــرا می خـــــواند مـــا را…
تـــــــو را!
بـــــرای در آغـــوش کشیـــــدن معــــشوقت…
مـــــرا!
بـــــــرای در آغوش کشیــــدن زانـــــوی غـــــــــم…
لیآقتـــــــ مــﮯ פֿـواـهــב بوבטּ בر شعـر ہاے دפֿـتر ے ڪــﮧ
با تمامــــ عشقشـــ نبوבכּـتــــــ را اشڪــــ مـﮯ ریـــزב.
تعجبــــــ כּـڪــــטּ !!
…اےכּـجا בلیل بوבכּـتــــــ میاטּ بغــــض ہایمــــ פֿـریتـــــ פֿـــوבمــ استـــ כּـﮧ لیاقتــــ
تو…
می سپارمت به همانی که تورا به جان من انداخت…
“تقدیر”
روزگاریست کافر شده ام..!
دیگر نمیدنم هرروز چند رکعت خاطراتت
را به آغوش می کشم…
خدایا…!!!تورا چه کسی در “آغوش” میگیرد که اینگونه آرامی..
به خاطراتت بگو اینقدر توی دست و پای من نباشند٬دیروز یکبار دیگر جلوی همان نیمکت همیشگی زمین خوردم…!!!
مروز به “آنهایی” می اندیشم که روی “شانه هایم” گریه کردند و نوبت “من” که شد “شانه ” خالی کردند…!!
یاد آور سوره توبه ای برایم …!!!بی بسم الله آمدی و به توبه کردنم انداختی…!!!
تاوان حرفهایی که نمی تونی بـگی تارهای سفیدیه که یه شبه لابلای موهات به وجود میاد…!!!
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می ریزم و من می گریستم که حتی او هم محبت مرا سادگی ام می داند…!!!
به کلاغها بگویید قصه ی ما، اینجا به پایان رسید!!!یکی … بود و نبود مرا با خود برد…!!!
شاید روزی بفهمد به خاطرش از چه ها گذشتم اما حال که نمی داند تنها به دیگران می گوید او یک احمق بود…!!!
دل گیجه گرفته ام ؛در صفر مطلق ذوب میشوم وقتی به کفش هایت کنار کفش هایش فکر میکنم…!!!
مردها بغض میکنند٬بعد لبخند تقلبی میزنند و در جیب هایشان به دنبال فندک میگردند…!!!
کاش پدرم میفهمید این سیگاری که در دست من هست برای تفریح نیست٬غمی دارم به اندازه تفاوت نسل او تا من…!!!
خدایا گفته اند دل که بارانی باشد هفت ستون آسمانت میلرزد..دارم با دلم می آیم٬پذیرایم باش دلم بارانیست…!
چه دردی دارد زمانیکه میفهمی عشقش بوده ای وقتهایی که عشقش نبود…
برایت گردنبندی از گریه خریدم٬یادت باشد فراموش نکنی گریه هایم گردن توست…!
کمی زود بود
ولی…
دعایت گرفت مادر ..
پیر شدم!!!
این روزها از عشق نمیتوان داستانی به بلندی شنگول و منگول ساخت چه برسد به شیرین و فرهاد..
بهانه هایت برای رفتن چ بچه گانه بود
چ بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی ک روزی
بی اجازه وارد آن شده بودی…
من سوگوار نبودنت نیستم!
من شرمسار این همه
تحملم…
وقتی گرمای نگاهت نیست
این میشود حال و روز من
سرماخوردگی پی در پی،
تب و لرز
چ خوب میشد یکی از همین روزا،
خدا می اومد ی بوسم میکرد،
بعد میگفت این چند وقت
داشتم باهات شوخی میکردم ببینم جنبه شو داری؟
این روزها عده ای یه جوری زیر آبی میرن که دلت میخواد بهشون بگی:
من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفس بکش لااقل خفه نشی!!!
خدایا !
یا خیلی برگردون عقب،
یا بزن بره جلو …
اینجای زندگی دلم خیلی گرفته !
خدایا !
خط و نشان دوزخت را برایم نکش …
جهنم تر از دنیایت سراغ ندارم.
یک میلیارد و سه …
یک میلیارد و چهار …
یک میلیارد و …
میدانم رفته است،
بگذارید بشمارم و باز خیال کنم
این بازی هنوز ادامه دارد.
من تاب ِ چشم باز کردن و
نیافتن او را ندارم….
دیگه مجبورنیستی هرجاکه میری
ازم اجازه رفتن بگیری
میشه باهرکه میخوای بجوشی
اصلا هرچه دلت میخواد بپوشی
میشه ب هرکی میخوای دل ببندی
یا باغریبه ها بگی بخندی
وقتی دیر میکنی یا میری جایی
دیگه نیستم بگم کجایى
زیر باران راه میروم،
آغشته میشوم ب بودن…
باران هم طعم لبهای تو را میدهد …
خدایا !
آخرش نفهمیدم
اینجایی ک هستم
تقدیر من است
یا تقصیر من !
میپوسد
دندانی ک
شکلات های شیرین میخورد،
و دلی ک
غصه های تلخ…
از همین می ترسم…
آدم ب کسی یا چیزی عادت کند…
و آن وقت…
آن کس یا آن چیز قالش بگذارد….
میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند
و همه شان میتوانند بی تو زندگی کنند…
آخر منه بدبخت چرا نمیتوانم؟…
برای چشمهایم نماز باران بخوان ..
بغض کرده است
ابریست..
اما نمیبارد ..!!!
هیچ میدانی ؟
جای “عزیزم غصه نخور” های تو را
دیازپام گرفته است ؟ …
پایان حکایتم شنیدنی است:
من عاشق او بودم و
او عاشق او …
گاهی دوست دارم بدون پُک زدن
فقط بنشینم و نگاه کنم
ک سیگارم چگونه میسوزد
شاید آخر فهمیدم
چ لذتی میبری
از تماشای سوختن من …
بـرچیـن از لبــان من بغـض کـالـی را ک
تـُرش از نبـوسیـدن روی تــوست.
چه قدر تلخ شده ای !!!
آنقدر ک حتی وقتی صدایت را می شنوم
احساس می کنم دیگر دلم برایت نمی لرزد.
هنوز آنقدر ضعیف نشده ام
ک خطر ِ ریزش ِ این کـوه را جار بزنم
اما تــــو
حوالیِ من ک می رسی احتیاط کن.
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست !
گاهی باید تو آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا ن !؟
حرفش را ساده گفت :
من لایق تو نیستم …!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را ب من یاداوری کند
یا خیانت خودش را توجیح !؟
تو تقویم
ی روزهایی هم هستند ک
روز نیستند.
شبن …
درست مثل امروز من.
ب سادگی رفت …
ب سادگی بخشیدم …
حالا مانده ام چگونه بدون او
ب سادگی زندگی کنم …
منصفانه جدا می شویم …
تو برای خودت زندگی میکنی …
من برای خودم می میرم …!
سال هاست ک معنای این را نفهمیده ام،
رفت و آمد
یا آمد و رفت
آدم ها می روند ک برگردند
یا می آیند ک بروند؟
چگونه بگذرم از عشق ،
از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی
با اینکه می دانی چ تنهایم ؟
خداحافظ ،
بدون تو گمان کردی ک می مانم
خداحافظ ،
بدون من یقین دارم ک می مانی !!!
گفت :جبران میکنم!
گفنم :کدام را؟
عمر رفته را؟
روی شکسته را؟
دل مرده اما تپیده را؟
حالا من هیچ !
جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی ب سرم کرد و گفت:
چ پیر شده ای!!
گفتم :جبران میکنی؟
گفت: کدام را؟؟؟؟؟!!!
خدایا
تو گفتی از رگ گردن ب من نزدیک تری،
این حرفا در سطح درک و شعور من نیست،
ی دقیقه بیا پایین بغلم کن…!!!!!
در آستانه زیستن میمیرم
من …
بی تو …
مُردم …
اما …
تو نیز بی من مُردی …
نگاه کن !
چشمانت هنوز خیس اند …
از کوچه های حادثه ب آرامی می گذرم ،
با دستهایم چشمانم را محو می کنم
تا نبینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را…
دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ،
دستانم را کمی کنار می زنم
و از لا ب لای انگشتان لرزانم
نیم نگاهی ب گذشته ناتمامم می اندازم ،
چیز زیادی نیست
و از من نیز چیزی نمانده است
جز آیینه زلالی ک
از آن گله دارم ک چرا
حقیقت زندگی را از من پنهان کرد… !؟
و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ،
چقدر بی کس و تنها ماندی !
جواب صفحه های سفیدت را
چ دهم ک من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.
و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لایشم!
می خواهم ترکت کنم
و هیچ گاه ب سوی صفحه های قلم خورده ای ک
خود بر رویت حک کردم ،
باز نگردم .
شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را
ب زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی
و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.
لحظه ،
لحظه ای است جادوئی… !
در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ،
آرام صندوقچه ای را مهر می کند
و زمزمه ای در زیر لب دارد .
نوایش ضعیف نیست اما
هیچ کس نمی تواند بفهمد
او چ می گفت و دیگر نمی گوید…
میدونی؟
ی اتاق باشه گرم ِ گرم … روشنه روشن …
تو باشی، منم باشم …
کف اتاق سنگ باشه؛ سنگ سفید…
تو منو بغل کنی ک نترسم …
ک سردم نشه … ک نلرزم …
اینجوری ک تو تکیه داری ب دیوار
پاهاتم دراز کردی
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم
با پاهات محکم منو گرفتی
دو تا دستتم دورم حلقه کردی …
بهت میگم چشماتو میبندی؟
میگی آره، بعد چشماتو میبندی …
بهت میگم برام قصه میگی؟ تو گوشم؟
میگی آره، بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن
ی عالمه قصه طولانی و بلند ک هیچ وقت تموم نمیشن
میدونی؟
میخوام رگ بزنم … رگ خودمو …
مچ دست چپمو
ی حرکت سریع … ی ضربه عمیق …
بلدی ک ؟
ولی تو نمیدونی میخوام رگمو بزنم …
تو چشاتو بستی … نمیدونی
من تیغ رو از جیبم در میارم
نمیبینی ک سریع میبُرم
نمی بینی خون فواره میزنه رو سنگای سفید
نمی بینی ک دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم
ک نگم آخ
ک چشماتو باز نکنی و منو نبینی
تو داری قصه میگی …
من شلوارک پامه … دستمو میذارم رو زانوم …
خون میاد از دستم میریزه رو زانوم، میریزه رو سنگا …
قشنگ ِ مسیر حرکتش
حیف ک چشمات بسته است و نمی تونی ببینی …
تو بغلم کردی …
می بینی ک سرد شدم
محک تر بغلم میکنی ک گرم بشم
می بینی نامنظم نفس میکشم
تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت
می بینی هرچی محکم تر بغلم میکنی سردتر میشم
می بینی دیگه نفس نمی کشم …
چشماتو باز میکینی می بینی من مُردم …
میدونی؟
من میترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن …
از تنهایی مُردن، از خون دیدن …
وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم
مُردن خوب بود آرومه آروم …
گریه نکن دیگه …
من ک دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیا،
بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی …
گریه نکن دیگه خوب؟
دلم میشکنه …
دل ِ روح نازکه …
نشکونش خوب؟؟
واااااااااااااااااای……..عالیییییییییییییییییییییییی بوووووووووووووووود
محکوم ب فنا..هزاران بار لایک……
شما خودت وبلاگ نداری؟؟
کاش می دانستم پیراهن قسمتم را چه کسی برایم دوخته!
آنگاه به او می گفتم
یقه اش را آنقدر تنگ دوخته ای که دارم خفه میشوم…
نه حرفی برای گفتن
نه امیدی برای ماندن
نه پایی برای رفتن
نه تمایلی برای دوباره ساختن
تو از اول هم هیچ نداشتی…
اونی که رفت اگه برگرده
از دوست داشتن نیست
واسه اینه که بهتر از تو پیدا نکرده…
غصه مرا خورد وقتی دیدم دست به سینه ایستاده ای ، تمام راه را برای آغوشت دویده بودم !
کاش حداقل جوانمردی میکردی و مهربانی ام را بهانه ی رفتنت نمیکردی تا من مجبور نشوم هر روز سنگ را نشان دلم بدهم و بگویم اگر مثل این بودی او نمیرفت !
خنک شدى ؟
اما من هنوز داغم از رفتنت در این سرماى بى رحم !
بدترین درد این نیست که عشقت بمیره
بدترین درد این نیست به اونی که دوستش داری نرسی
بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه
بدترین درد اینم نیست که عاشق یکی باشی و اونم ندونه
میدونی بدترین درد جیه ؟ بدترین درد اینه که یکی بمیره بعد بفهمی دوستت داشته !
دلم برای خودم سوخت وقتی شما صدایم کردی !
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان …
قرارمان که یادت هست ؟ اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش از این خیس نشوند !
خواب دیدم دوباره با همیم ، از خنده بیدار شدم و دیوانه وار به اطراف نگریستم ؛ چشمانم پر از اشک شد !
امروز در قلبم برای همیشه پلمپ شد به جرم دوست داشتن های بی مورد !
لطفا دیگر سراغ آن نیایید حتی با مجوز رسمی از عقل !
می شنوی ؟ دیگر صدای نفسم نمی آید ، به دار کشیده مرا بغض نبودنت !
تو که نباشی با چتر هم که قدم میزنم ، گونه هایم خیس میشود …
دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !
آخرش یک اعلامیه ترحیم چاپ می کنم با عکسی دونفره و برای کسانی که هیچوقت نمی فهمند به زبان ساده توضیح می دهم آن که خاک کردید اوست ؛ آن که مرده است منم …
گفتی قیدت را بزنم اما ندانستی که دوست داشتن من از اول هم بی قید و شرط بود !
اولین روز بارانی را به خاطر داری ؟
غافلگیر شدیم ، چتر نداشتیم ، خندیدیم ، دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم !
دومین روز بارانی چطور ؟
پیش بینی اش را کرده بودی ، چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم ؛ سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود !
و سومین روز چطور ؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری ، چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد !
و چند روز پیش را چطور ؟
به خاطر داری که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم !
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو …
بعد از مرگم همه اعضای بدنم را اهدا کنید به جز قلبم …
قلبم را در اعماق زمین دفن کنید تا آرام گیرد ، آخر قلب زخمی من دیگر نای تپیدن برای کسی را ندارد !
راستی یادم رفت ، خاکسترهای جگرم را هم دفن کنید !
Asheghane haye khobi bud khososan ghesmate 3vom!Mrc.
خیلی پرمعنی بود.فقط ۱چیزی!!!! عکسی ک واسه این موضوع گذاشته شده اصلا با مطالبش همخونی نداره.