داستان سوتفاهم عاشقانه به نام اگر کمی زودتر
ورود به آرشیو داستان عاشقانه
با اینکه رشتهاش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ میزد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شدهبودند. اگر یک روز او را نمیدید زلزلهای در افکارش رخ میداد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. میخواست حرف بزند. میخواست بگوید که چقدر دوستش دارد.
.
متن کامل داستان در ادامه مطلب
تصمیم داشت دیگر برای همیشه خود را از این آشفتگی نجات دهد. شاخه گلی خرید و مثل همیشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا گرفتهبود. مدام جملاتی را که میخواست بگوید در ذهنش مرور میکرد. چه میخواست بگوید؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتی میخواست بیان کند؟
در همین حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزید. چه لرزش شیرینی بود. بله خودش بود که داشت میآمد. دیگر هیچ کس و هیچ چیزی را جز او نمیدید. آماده شد که تمام راز دلش را بیرون بریزد. یکدفعه چیزی دید که نمیتوانست باور کند. یعنی نمیخواست باور کند.
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه یک مرد بود. نه باور کردنی نبود. چرا؟ چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانیه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بیآنکه بدانند چه به روزش آوردهاند. نفهمید کی و چگونه از دانشگاه خارج شدهاست.
وقتی به خودش آمد روی پل هوایی بود و داشت به شاخه گل نگاه می کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصمیم گرفت فراموشش کند. تصمیم سختی بود. شاید اگر کمی تنها کمی به شباهت این خواهر و برادر دقت میکرد هرگز چنین تصمیم سختی نمیگرفت.
بیچاره…
خیلی قشنگ بود
بزرگترین اشتباه ما ادما توهمین زود قضاوت کردنمونه.البته خودمم جزهمین دسته ادمام.سخته هرچی سعی میکنم بازم نمیتونم این مشکلمو حل کنم ولی حلش میکنم یعنی باید حلش کنم……
ببخشید ولی خداییش مسخره بود
اینم یه نوع از انواع درده عشقه دیگه
akhi azizam vase manam hamchin etefagi oftade khili sakhte khiliiiiii
عالی بودش
tekrari bod/azin dastana ziyad khondim……
bebakhshid.ama kheyli maskhare va bachegane bod
آخی خیلی زود قضاوت کرد.
زیبا بود
اینم اخروعاقبت زود قضاوت کردنه
alllllllli boood.vaghean mer300000000000000
manam hamintor shodam amma ona vaghean dost bodan va bar akse pesare to dastan tasmimi ke gereftam dorost bod
عالی بود یکی دیگه یکی دیگه یالا یالا یکی دیگه
آح الهی بمیرم من براش
بیچاره پسره چه حالی پیدا کرد وقتی این صحنه رو دید
ببخشیدااا…ولی از این داستان چرت تر پیدانکردین
بنظرمن عالی بود منم بایکی از پسرای دانشگاهم که همکلاسیمه نامزدیم امیدوارم بهم برسیم
ای وااااااااااااااااااااااااااااااای یه وقت منو داداشمو با هم نبینن فکر کنن ما با هم دوستیم!!!!!!وااااااای
اخییییییییییییییییییییی بیچاره
من هم اینگونه شدم
چه بد
akhey asan fekresho nmikardam intori she. vaghean jaleb bood