داستان طنز و خنده دار خبرهای بد
بهترین داستان های طنز در سه علی سه
مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود ، پس از مراجعه مباشر ، از او پرسید :
– از خانه چه خبر ؟
مباشر : خبر خوشی ندارم قربان ! سگ شما مرد !!!
– سگ بیچاره ! ولی چرا ؟؟؟ چه چیز باعث مرگ او شد ؟
مباشر : پرخوری قربان !
– پرخوری ؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت ؟
مباشر : گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد !
– این همه گوشت اسب از کجا آوردید ؟
مباشر : همه اسبهای پدرتان مردند قربان !!!
.
بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید
– چه گفتی ؟ همه آنها مردند ؟
مباشر : بله قربان !!! همه آنها از کار زیادی مردند !
– برای چه این قدر کار کردند ؟
مباشر : برای اینکه آب بیاورند قربان !!!
– گفتی آب ؟ آب برای چه ؟
مباشر : برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان !!!
– کدام آتش را ؟
مباشر : آه قربان ! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد !!!
– پس خانه پدرم سوخت ؟؟؟ علت آتش سوزی چه بود ؟
مباشر : فکر میکنم که شعله های شمع باعث این کار شد قربان !
– گفتی شمع ؟ کدام شمع ؟
مباشر : شمع هایی که برای تشییع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !!!
– مادرم هم مرد ؟
مباشر : بله قربان !!! زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !!!
– کدام حادثه ؟
مباشر : حادثه مرگ پدرتان قربان !
– پدرم هم مرد ؟
مباشر : بله قربان ! مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت !
– کدام خبر را ؟
مباشر : خبرهای بد قربان ! بانک شما ورشکست شد و اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت هم در این دنیا اعتبار ندارید !
ahhhhhhhhhhhhhhhh cheghad ghorban dasht asabam khoord shod
وای چقدربدشانس بوده بیچاره دلم سوخت ولی من اگر جاش بودم خودکشی میکردم
چقدر مزخرف بود آدم تا اولی رو بشنوه میمیره دیگه به بعدیش نمیرسه که !!!!!!!!!!
عالی بود مرسی
سلام قربان.خیلی عالی بود قربان.خیلی جالب بود قربان.با تشکر:مباشر قربان.
واقعا جالب بود ممنون.
آخی بیچاره دلم سوخت
خیلی خوب بود چقدر بیچاره بود
ببین عالی بودجوجو
Stay ifnroamtvie, San Diego, yeah boy!